حتما شما ضرب المثل آشی برایت بپزم که یک وجب روغن رویش باشد؛ را شنیده اید با ماهمراه باشید تا داستان این ضرب المثل را برایتان نقل کنیم.
در روزگارهای بسیار دور که ناصرالدین شاه در ایران حکومت می کرد. در اواخر فصل شکار یعنی حدود مهرماه، پادشاه همه وزرا و درباریان و خدمتکاران را جمع می کرد و به کاخ شهرستانک یا سرخه حصار که نزدیک تهران بود می رفت و مراسم آش پزان را با دقت و حوصله تمام برگزار می کرد. یعنی همه بزرگان و وزرا در حضور شاه مشغول تدارک آش می شدند. هرکدام نیز افتخار می کردند که تلاش بیشتری برای پختن آش کرده اند. ده ها سینی جلوی وزرا قرا می گرفت و هریک از آن ها مشغول پاک کردن سبزی و نخود و لوبیا می شدند. یا چاقو به دست بادمجان و کدو پوست می کندند.
اما چرا پختن این آش از کارهای مهم و حتی مهم تر از رسیدگی به وضعیت مردم بود؟ در این مورد روایات متعددی وجود دارد. بعضی معتقدند که این آش را مهد علیا، مادر ناصرالدین شاه، برای او نذر کرده بود تا خدای ناکرده شاه چشم نخورد.
بعضی دیگر می گویند در سالی که بیماری وبا همه مملکت را گرفته بود و مردم از کوچک و بزرگ دسته دسته می مردند ناصرالدین شاه فکر بکری برای این بلای بزرگ کرد. او نذر کرد که اگر خودش از این بلا جان سالم به در برد هرساله آش مفصلی بپزد و چون او زنده ماند هر ساله مراسم آش پزان را برپا می کرد (البته هیچکس از وضعیت بقیه که چه بلایی سرشان آمد خبر ندارد).البته بعضی هم می گویند از سالی که آش عجیب و غریبی را خود شاه اختراع کرده بود و به خورد درباریان داده بود این مراسم برگزار می شده است.
چگونگی انجام مراسم آش پزان
هرچند در سال های اول، مراسم چندان مفصل نبود. آنچنان که اعتماد السطنه می نویسد:«لازم آمد که در این مورد مختصری از این آش بنویسم. چهارده سال قبل در حوالی تهران بودیم. پادشاه دستور داد طبخ حضوری جلوی چادر شود. این عمل تکرار یافت که سه شب پی در پی مشغول این کار بودند. بعد بنا شد آبگوشتی که از هر قبیل بقولات و حبوبات بلکه اقسام میوه ها هم درآویخته شود و آش مانند چیزی شود. به ماها هم که از خواص بودیم سهمی و قسمتی داده شود. پخته و دادند. سال دیگر این عمل قدری ترقی کرد. در اواخر ییلاق نمی دانم کجا بودیم آش پخته شد. قدری مفصل تر از سال گذشته . بنا شد این عمل محض سلامتی وجود پادشاه همه ساله در ییلاق تکرار شود.»
در سال های بعدی که مراسم آش پزان مفصل تر شده بود دسته های نوازندگان نیز حاضر می شدند.انها همراه با دلقکان درباری به شادمانی این مجلس کمک می کردند.اعتماد السلطنه می نویسد: «سبزی آلات، میوه جات، قند و شکر و غیره حاضر بود. عمله طرب خاصه (نوازندگان مخصوص) طرفی نشسته و ساز می زدند. عمله خلوت از ناظر و امین الملک و غیره طرفی نشسته سبزی و بادمجان پاک می کردند. خود پادشاه هم گوشه ای خزیده و تماشا می فرمودند.»
وزرا و بزرگان در تدارک آش!
بعد نحوه برگزاری این مراسم را این چنین توضیح می دهد: «امروز روز آشپزان است. این آش مفصل و عجیب و غریب که از ۴۰ سال قبل تاکنون هر سال شاه پختن آن را دستور می دهد به یادگار آشی است که در موقع بروز وبا در چهل سال پیش شاه آن را در شهرستانک پخته و با تناول آن به عقیده خود از ابتلای به مرض محفوظ مانده. به همین جهت از آن خاطر خوبی در خاطر نگه داشته است و عقیده دارد که آن آش را به گردن او حق بزرگ و ثابتی است.
عملیات آش پزی از ساعت ۱۱ صبح شروع می شود. در زیر چادر بزرگی که در مواقع دیگر آن را برای نمایش تئاتر برپا می دارند، چهارده گوسفند کشته را به ۲ میله آهنی که به چنگک های آهنی دیگر استوار شده، آویخته اند تا در موقع، آنها را قطعه قطعه کنند. روی فرشی سینی های پر از ادویه و سبزی خوش بو و دسته دسته اسفناج و چغندر و میوه جات و سبزی ها مخصوصا بادنجان و کدوی زیادی ردیف چیده شده. همه اعیان حاضر که یکی از برادران شاه و صدر اعظم ریاست آنها را دارند، دو زانو می نشینند و به پوست کندن و پاک کردن و قطعه قطعه کردن میوه ها و سبزی ها مشغول می شوند.»
هزینه گزاف مراسم آش پزان
اما حتی نزدیکان شاه هم از این مراسم بی فایده ناراضی بودند. آنها می دانستند که مردم در چه بیچارگیای به سر می برند. اما ناصرالدین شاه دلخوش به مراسم آش پزان است و توجهی به مشکلات مردم ندارد.
اعتماد السلطنه در این باره چنین اظهار نظر می کند:«امروز آشپزان معمول است. شاه تشریف دارند. امنا و امرای اردو مشغول بادمجان و سبزی پاک کردن هستند. رذالت آشپزی امسال با این وبا و دلتنگی و دلخوری مردم به مراتب از سنوات قبل بیشتر بود. اگر این دو هزار تومانی که مصارف آش شده است یک مرتبه خرج تنظیف شهر کرده بودند یقیناً اسباب دعاگویی وجود مبارک می شد که در تمام دنیا شهرت می کرد و ثواب دنیا و عقبایش زیادتر بود.»
مبلغ صرف شده در این جشن آش خوران آن قدر زیاد بودکه به قول اعتماد السلطنه با آن می شد تهران را از وجود بیماری وبا پاک کرد و مردم را از مصیبت نجات داد. هم او در جای دیگری خرج این مراسم را در سال های اول چنین برآورد می کند:«مخارج آش و مضافات او انعامات و خلاع و غیره باشد هزار و سیصد تومان می شود. این هم یکی از مخارج سلطنت مستقله است.»
برای این که بتوانید میزان هزینه گزاف مراسم آش پزان را تصور کنید، باید بدانید که در آن روزگار ۱ریال مبلغ گزافی بوده است . سکه های کوچک تر از یک ریال نیز و جود داشته است و مردم با یک ریال می توانسته اند ۳کیلو نان بخرند. حالا خودتان ارزش دو هزار تومان را محاسبه کنید.
کاربرد آشی برایت بپزم که یک وجب روغن رویش باشد
البته از این ماجرای آش پزان امروزه فقط ضرب المثلی در زبان فارسی باقی مانده است که حتما شنیده اید. وقتی کسی را می خواهند تهدید کنند می گویند: آشی برایت بپزم یک وجب روغن رویش باشد.
دکتر فووریه، پزشک مخصوص ناصرالدین شاه، در کتاب «سه سال در دربار ایران» ماجرای این ضرب المثل را اینچنین توضیح داده است:«ناصرالدین شاه سالی یک بار آش نذری میپخت . خودش نیز بر مراسم پختن آش نظارت می کرد. خلاصه بعد از اینکه آش آماده می شد به دستور آشپزباشی برای هر یک از رجال کاسه آشی فرستاده می شد. اما کسی که کاسه آش را گرفته بود میبایست کاسه آن را از اشرفی پر کند و به دربار پس بفرستد.»
معلوم است دیگر کسی که کاسه کوچک تر برایش فرستاده می شد کمتر ضرر میکرد. کسی هم که کاسه بزرگی با روغن داغ فراوان به در خانه اش می رفت بیچاره می شد و باید آن کاسه را پر از سکه کرده برگرداند. به همین دلیل در طول سال اگر آشپزباشی مثلا با یکی از اعیان و یا وزرا دعوایش می شد تهدیدآمیز به او میگفت: «بسیار خوب، آشی برایت بپزم که یک وجب روغن رویش باشد.»
یک پاسخ
جالب بود