آی حضرت باران
آری از قصد می زنی یک ریز
با سر انگشت خود به شیشه ی من
قطره قطره نمک بپاش امشب
روی زخم دل همیشه ی من
تو که در کوچه راه افتادی
همه جا غیر کربلا بودی!
با توام آی حضرت باران
ظهر روز دهم کجا بودی؟
روز آخر که جنگ راه افتاد
سایه ی تشنگی به ماه افتاد
هر طرف یک سراب پیدا شد
چشمهامان به اشتباه افتاد
مهر زهرا مگر نبودی تو؟
تو که با مادر آشنا بودی
با توام آی حضرت باران
ظهر روز دهم کجا بودی؟
مادری در کنار گهواره
لب گشود و نگفت هیچ از شیر
تو نباریدی و به جات آن روز
از کمان ها گرفت بارش تیر
تو که حال رباب را دیدی
تو به درد دلش دوا بودی
با توام آی حضرت باران
ظهر روز دهم کجا بودی؟
وقتی آن روز رفت سمت فرات
در دلش غصه های دنیا بود
تو اگر در میانمان بودی
شاید الآن عمویم این جا بود
رحمت و عشق از تو می بارید
قبل تر ها چه باوفا بودی
با توام آی حضرت باران
ظهر روز دهم کجا بودی؟
شاعر: حسین زحمت کش
مداحی با صدای کربلایی علی راضی
2 پاسخ
واقعا عالی بود من که گریم گرفت
با توام آی حضرت باران
ظهر روز دهم کجا بودی؟
عالیه