? لطفا خودتان را بغل کنید…
استخوانهایتان را حس خواهیدکرد.
این استخوانها را وقتی با هم در نظر بگیریم، میشوند اسکلت.
?آن اسکلتی که ما داریم، این عضلات روی آن سوارند.اگر این اسکلت نباشد، عضلات معنا نخواهند داشت!
?اگر اسکلتهایمان را حذف کنند، ما یک سری گوشت و رگ وپِی میشویم که ریختهایم بر زمین و هیچ کاری نمیتوانیم انجام دهیم.
? آن اسکلت ممکن است زیاد زیبا نباشد و حتی کمی هم ترسناک باشد، اما آن چیزی از ظاهر ما که زیبا است، در حقیقت بر پایهی همان اسکلت نه چندان زیبا بنا شده است.
یعنی تمام زیبایی شما منوط به این است که:
استخوانبندیتان چگونه است؟
هر چه اسکلتتان محکمتر باشد، شما تندرستتر، چابکتر و زیباترید. راحت حرکت میکنید.
?این اسکلت در حقیقت دو نوع است:
ما یک اسکلت در جسممان و یکی در روانمان داریم.
?اسکلت روانیِ ما اعتمادبهنفس نام دارد.
شما این اسکلت را میسازید.
?وقتی کودک یا نوزاد هستیم، پدر و مادر چه میکنند که بدنمان سالم باشد؟
شیر به ما میدهند، غذا میدهند، ما را نزد پزشک میبرند که ببینند چه باید بخوریم و چه نباید بخوریم. که بچه قوی شود.
و ما بزرگ میشویم…
استخوان و عضلاتمان بزرگ میشود و انسانی سالم و قوی میشویم.
?پدر و مادر به غذا و ویتامین و شیر بچه رسیدگی میکنند اما فراموش میکنند که بچه یک استخوانبندی روانی هم دارد؛ و چون این موضوع در معرض دید نیست و به آن آگاهی ندارد برای این اسکلت، کم کار میکنند.
?به همین جهت شما میبینید که یک نفر سالم و قوی و تندرست راه میرود اما اگر کمی تحریکش کنید، پرخاش میکند و به یک باره فرومیریزد. چون استخوانبندی روانی محکمی ندارد. چون برای اسکلت بدنیاش راه رفته و وزنه زده و تمرین کرده ولی برای اسکلت روانیاش کاری نکرده!
⛔️ هر آن چه که بوده است، فراموش کنید.
?امروز مسئول تصحیح اسکلت روانیِ ما کیست؟ خودمانیم و نه هیچ کس دیگر.
صبح تا شب به پدر و مادرتان غر بزنید و… هیچ تغییری ایجاد نمیشود!
? الآن چه کار باید انجام دهید؟
این اسکلت روانی همان اعتمادبهنفس است. که تمام رفتارها و گفتارها و اندیشههای ما سوار بر این اسکلت است.
امتیاز به این نوشته