اگر قصد دارید به رسم قدیم ترها بازی کنید و علاوه بر کیف بردن کمی هم تکان بخورید می توانید با خواندن این یادداشت چندین بازی های گروهی ایرانی را شناخته و روش بازی آن را نیز بیاموزید.
هفت سنگ
افراد به دو گروه مساوی تقسیم شده و هرکدام یکی از بازیکنان خود را به عنوان سردسته و رهبر برمیگزینند. یک گروه در فاصله معینی از محل هفت سنگ، که روی هم چیده شدهاند، قرار میگیرند تا به نوبت با توپ تنیس سنگ ها را مورد هدف قرار داده و بزنند.
گروه دوم نیز در پشت هفت سنگ، منتظر نتیجهاند تا هرگاه توپ پرتاب شده توسط گروه اول به هفت سنگ برخورد نکرد، فوراً جایشان را با آن گروه عوض کنند. ولی اگر برخورد کرد و آرایش آن ها را برهم زد، توپ را بردارند و با پاسکاری و هدف گیری سعی کنند نفرات گروه اول را با توپ بزنند که اگر اصابت کند، از دور بازی اخراج میشود.
هم چنین نفرات گروه اول در هر فرصتی که به دست آورند به سراغ سنگ ها میروند تا آن ها را روی هم بچینند و یک امتیاز بگیرند و مشخص است که برای انجام چنین کاری، یکی از دوستان بایستی خود را به خطر انداخته و یارش را در مقابل ضربات توپ پوشش دهد و چنان چه اگر باز هم مورد ضرب توپ قرار گرفت و از بازی اخراج شد، دیگری کار را به اتمام میرساند ولی اگر دیگر بازیکنی نمانده باشد، بازی تمام و در دور بعدی جای و نقش گروهها عوض میشود. در پایان، گروهی که زودتر 7 امتیاز کسب نماید برنده است.
الک و دولک از بازی های گروهی ایرانی
بازیکنان به دو گروه تقسیم و به قید قرعه، یکی از گروه ها، بازی را شروع میکند؛ یعنی: چوب کوچک (پیل) را روی یک چاله کوچک یا وسط دو عدد آجر قرار داده و با سر چوب بزرگ (دسته) که در زیر آن قرار داده، با قدرت به طرف نفرات گروه حریف که در محوطه هستند پرتاب میکند.
اگر پیل در هوا گرفته شود، پرتاب کننده اخراج میشود، وگرنه بایستی آن را از روی زمین بردارند و به طرف چاله (یا آجرها) بیاندازند. و بازیکن دست به دست، با تمرکز حواس، آن را در دست میگرداند تا پیلی را که به طرف چالهاش میآید با ضربه دورش سازد، اگر نتواند و فاصله پیل با چاله کم تر از قد دسته باشد، باز سوخته است و اگر توانسته باشد که با ضربه دورش سازد، فاصله را، از چاله با طول دسته میشمارند.
یک، دو، سه… دوباره ارسال پیل و دریافت پیل و شمارش فاصله با دسته تا به حد نصاب برسند وگر نه، همه آن ها این کار را به نوبت انجام میدهند تا برسند. بدیهی است اگر نتوانسته باشند، بازی را به گروه حریف واگذار میکنند. اگر به حد نصاب (مثلاً 50) رسیدند، یکی یکی پیل را با سر دسته به مشابه توپ پینگ پنگ و راکت ضربههای کوچک و یکنواخت (چله) میزنند و میشمارند. بعد هرکدام، به تعداد چله، پیل را با ضربه سنگین دسته، به طرف جلو میزند و هر پیلی که در هوا گرفته شود، گیرنده آن را به طرف مبدأ پرتاب میکند، تا این که تمامی نفرات گروه دسته به دست به تعداد چله هایش بر پیل نواخته باشند.
طول مسیر (آخرین محلی که پیل میافتد تا محل چاله)، توسط نفرات گروه حریف یکی پس از دیگری، به عنوان جریمه با دویدن طی میشود. به طوری که با عبارت (آنا، داشقا، زنبیل، سونبول، او… ) شروع شده باشد و صدای (او…) به صورت کشیده تا لحظه نفس کشیدن ادامه یابد. (یعنی هر کجا صدای بازیکنی قطع شد، یکی از دوستان دنباله مسیر را با صدای (او…) میدود اگر در انجام این موارد موفق شدند، در دور بعدی کنترل بازی را در دست میگیرند و با دسته کار میکنند و اگر نتوانند، باز در وسط محوطه بازی کرده، پیل را تعقیب میکنند.
زو
بازی زو یک بازی است که از زمانهای قدیم وجود داشته است و هنوز به دلیل ورود به دنیای ورزش تا حدودی بقای خود را حفظ کرده است. بازی به این صورت است که افراد به ۲ گروه تقسیم میشوند. به ترتیب در هر گروه 2 نفر انتخاب شده و با گفتن کلمه زوووووووو میروند و یکی از افراد گروه مقابل را میگیرد.
قایم باشک از بازی های گروهی ایرانی
چند نفر جمع میشوند و یک نفر را به قید قرعه انتخاب میکنند. سپس او چشم میگذارد و دیگران قایم میشوند و فردی که چشم گذاشته است باید مکان قایم شدن افراد را پیدا کند، بلند بگوید و در محل چشم گذاشتن، دست بگذارد و بگوید: «سُک سُک». افرادی که قایم شدهاند باید بتوانند زودتر از کسی که چشم گذاشته «سک سک» کنند. در صورتی که فرد چشم گذار نتواند هیچ یک از نفرات را سک سک کند، باید بار دیگر چشم گذارد ولی اگر دو نفر را سک سک کند نفر آخری که میرسد و سک سک شده است، باید چشم بگذارد. در صورتی که فرد چشم گذار یک نفر را سک سک کند باز هم او باید چشم بگذارد. زمان بازی به دلخواه افراد تنظیم میشود. معمولاً مکانهای شلوغ تر برای بازی بهتر است.
قلعه
در این بازی دو تیم جایی را به عنوان قلعه خود انتخاب میکنند. یک گروه «گرگ» میشود که دنبال گروهی دیگر به نام «بره» میدوند. اگر دست گرگها به بره خورد، بره باید به قلعه گرگها برود و برای آزاد سازی بره زندانی، بره دیگر باید از دست گرگ ها فرار کند و دست خود را به بره زندانی بزند و بگوید آزاد؛ آنگاه بره آزاد میشود. بازی تا جایی ادامه دارد که تمام برهها گرفته شوند.
اتل متل توتوله
بازیای که حتی یک نفره هم میشود اجرا کرد! به صورتی که پاها را دراز کرده و شعر مخصوص آن خوانده میشود و با هر ضرب آهنگ شعر دست روی یک پا میرود و در پایان شعر، پایی که شعر روی آن پایان میپذیرد، به عنوان بازنده انتخاب میشود و این کار تا باقی ماندن یک پا ادامه مییابد. شعر اتل متل به این صورت است:
اتل متل توتوله / گاو حسن چه جوره / نه شیر داره نه پستون / شیرشو بردن هندستون / یک زن کردی بستون / اسمشو بزار عمقزی/ دور کلاش قرمزی / یه سنگ زدم به بلبل / صداش رفته حسن بل / حسن بلم خراب شد / دل بی بی جون کباب شد / هاچین و واچین / یه پاتو ورچین.
تیله بازی
در قدیم بچهها (بیش تر پسر بچهها) روی زمین چالههایی (پنج یا شش تا) به پهنای کف یک دست و عمق تقریبی دو تا سه انگشت با فاصلههای نیم متری از هم میکندند و گویهای شیشهای کوچکی (به اندازه تقریباً دو برابر یک نخود) را در دست گرفته و از یک نقطه شروع و به نوبت سعی میکردند تیله خود را با قرار دادن آن بین نوک انگشت شصت و انگشت وسط به داخل یکی از گودال ها بیندازند، اگر افتاد یک امتیاز به نفع او و نوبت دیگری است و فرد امتیاز آورده در دور بعد تیلهاش را از همان مکان چاله به سمت چاله بعدی با همان شیوه مخصوص باید پرت میکرد، و اگر هم نمیافتاد تیله همانجا که افتاده است میماند تا دوباره نوبت به او برسد و دوباره تلاش کند. این بازی تا وقتی ادامه دارد که یکی زودتر از بقیه همه چالهها را طی کند یا این که به توافق خودشان پایانی برای بازی انتخاب کنند. این بازی مقید به تعداد افراد نیست و با هر تعداد نفری قابل اجراست.
شکر پنیر
نحوه انجام این بازی شیرین بدین ترتیب است که کودکان از هر گروه جنسی که باشند (دختر یا پسر)، ایستاده و دست های یکدیگر را میگیرند و به صورت حلقه در میآیند. کودکی در وسط حلقه مینشیند و آن ها در حالی که دست در دست به دور او میگردند، این شعر را در نقش و حالات مختلف میخوانند:
نفر وسط را با دست گره خورده اشاره میکنند و چنین میخوانند: «بُوقیزین مامان جانی، شکر پنیر پیشیریر» مادر این دختره، شکر پنیر میپزه. اگر بازیکن وسط پسر باشد، چنین میخوانند: «بُو اوغلانین مامن جانی، شکر پنیر پیشیریر» مادر این پسره، شکر پنیر میپزه.
در حالی که با دست ها اطراف را اشاره میکنند میخوانند: «قُونشولارا پایلاییر» برای در و همسایهها میبره.
در ادامه در حالی که دست های خود را بالا میبرند، چنین میخوانند: «اُوجالیغی بُو بُویدا» قد و بالاش این هوا.
در ادامه همان طور که به دورش میگردند، دست ها را پایین آورده و چنین میخوانند: «اَلچالیغی بُو بُویدا» قد کوتاهش این قدر.
در حالی که بازوهایشان را کاملا باز کرده و حلقه را به بزرگ ترین اندازه خود رساندهاند چنین میخوانند: «گئنیشلیغی بُو بُویدا» گشاده دل این هوا (یا گشاده رو این هوا).
در حالی که بازوهایشان را جمع کرده و به هم نزدیک میشوند، یعنی حلقه را به کوچک ترین حد میرسانند، چنین میخوانند: «داراشلیغی بُو بُویدا» تنگ نظریش این قَدَر.
در ادامه حلقه را کمی باز میکنند و در حالی که با دست ها به نفر وسط اشاره میکنند تا بلند شود چنین میخوانند: «قٰالخ آیٰاغا قالخ، دوروبَره باخ، کیمی سئویرسَن، چَک قاباغا، باخ» از جات بلند شو، دوروبرو نگاه کن، هرکدومو دوست داری، پیش بکش و نگاه کن. آنگاه کودک وسطی، برخاسته و یکی از کودکان حلقه را انتخاب کرده و جایش را با او عوض میکند و در دور بعدی به دور نفر وسطی که تازه نشسته است میگردند و بازی را ادامه میدهند.
عمو زنجیر باف
ابتدا دو نفر که تقریباً از لحاظ نیروی جسمانی و قد و وزن یکسان و قدری بزرگ تر از بقیه باشند انتخاب میشوند. یکی به عنوان سرگروه و دیگری عمو زنجیرباف. این دو بازیکن به دو سر رشته و زنجیری که سایر بازیکنان با قلاب کردن دستهای یکدیگر درست کردهاند پیوسته و دایرهوار کمانی را تشکیل میدهند. ابتدا سرگروه، عمو زنجیرباف را مورد خطاب قرار داده و سؤال و جوابهایی را به صورت شعر رد و بدل میکنند. البته در اینجا بقیه بچه ها سرگروه را همراهی میکنند.
عموزنجیرباف…! بعله…؟
زنجیر منو بافتی…؟ بعله…!
پشت کوه انداختی…؟ بعله…!
بابا اومده…! چی چی آورده…؟
نخود و کشمش…! بخور و بیا…!
با صدای چی…؟! با صدای گربه…! میو، میو، میو…
تا عمو زنجیرباف نام حیوانی را بر زبان آورد، سرگروه همراه با سایر بازیکنان، صدای حیوان مورد نظر را درآورده و به راه میافتند و از زیر دستهای به هم داده عمو زنجیرباف و نفر دوم میگذرند، به جز همان نفر دوم که به صورت کت بسته، پشت به بچهها قرار میگیرد. سرگروه دوباره شعر را شروع میکند و عمو زنجیرباف با نام حیوانی آن را تمام میکند و آن ها از زیر دست به هم داده نفری که کت بسته پشت به بچهها ایستاده و نفر سوم عبور میکنند. در نتیجه نفر سوم نیز دستهایش پیچ خورده و پشت به بچهها قرار میگیرد. خلاصه این بازی را تا جایی انجام میدهند که همه بچهها غیر از سرگروه و عمو زنجیرباف، کت بسته و پشت و رو شوند و یا به عبارتی زنجیر شوند! در اینجا سرگروه و عمو زنجیرباف گفتگو میکنند:
عموزنجیرباف…! بعله…؟
زنجیر منو بافتی…؟ بافته شد…!
محکمه یا که شُله…؟ بکش و ببین!
حال سرگروه از یک طرف و عمو زنجیرباف از طرف دیگر، با کشیدن بچهها سعی میکنند که زنجیر را پاره کنند اما بچهها با محکم گرفتن دستهای یکدیگر مقاومت میکنند… تا این که بالاخره زنجیر از یک جایی پاره میشود. دو بازیکن که دستهایشان از یکدیگر باز شده جریمه میشوند و بایستی هر کاری که از سوی سایر بازیکنان به آن ها محول میشود، انجام دهند. مثلا یک دور حیاط مدرسه را بدوند.
وسطی
بازیکنان یا دانش آموزان به دو گروه مساوی تقسیم میشوند و به قید قرعه یا شیر و خط، یکی از گروهها در وسط محوطه بازی میماند و گروه دیگر، در دو قسمت، به طرفین عرضی محوطه بازی روانه میشوند. بازی با پرتاب توپ به وسیله یکی از بازیکنان گروه کناری آغاز میشود. گروه کناری سعی بر این دارد که با نشانه رفتن و زدن افراد گروه وسطی باعث سوختن و اخراج آن ها بشوند.
تلاش گروه داخلی هم بر این است که با حرکات سریع از اصابت توپ در امان بمانند و چنان چه اگر یار سوخته داشته باشند با ایثار و گرفتن توپ در فضا، که یک امتیاز محسوب میشود، او را به بازی برگردانند.
حال، شاید به این مرحله از بازی رسیده باشیم که تنها یک نفر از گروه وسطی، در داخل میدان بازی باشد که اگر تا 10 شماره پرتاب نتوانند او را هدف گیری بکنند و بزنند، تمامی یاران سوخته گروهش را احیا کرده، و همگی در وسط میدان باقی مانده و بازی را ادامه خواهند داد. گاه با در نظر گرفتن موقعیت وسطیها، به جای نشانهگیری و زدن حریف وسطی، توپ را برای فریب و شیرین کاری هم که شده به دوستان مقابل پاسکاری میکنند تا آن ها حسابشان را برسند. اما مقررات بازی:
اگر تمامی بازیکنان وسطی در محدوده میدان باشند، هر توپ گرفته شده به عنوان یک امتیاز ذخیره ضد اخراجی محسوب میشود و اخراجی و اخراجها را به تأخیر میاندازد.
گرفتن توپ پس از برخورد با زمین موجب سوختن بازیکن است.
کی بود، کی بود؟ من نبودم!:
کودکان در محل بازی جمع میشوند. به غیر از دو نفر، بقیه به صورت یک دایره بزرگ دور هم مینشینند به طوری که آن دو نفر در داخل دایره قرار میگیرند. یکی از آن دو، چشمهای دیگری را با دستمال میبندد و دو عدد سنگ را پیش پای او روی زمین میگذارد. سپس در حالی که در پشت او قرار گرفته به یکی از بچهها اشاره میکند تا وارد میدان شود و وظیفهاش این است که آن دو سنگ را بر هم بکوبد و به جای خود باز گردد.
سپس دوستش چشم های او را هم زمان با کف زدن و تکرار عبارت «کی بود، کی بود؟ من نبودم!» از سوی بچهها باز میکند. این که نفر وسط که چشم هایش را باز کردهاند، بایستی حدس بزند و آن شخص را پیدا کند که اگر حدسش درست بوده باشد، جای خود را با او عوض میکند و این بار چشم های او بسته میشود و بازی از نو شروع میشود…
بشین و پاشو
بازیکنان در محوطهای نزدیک به هم میایستند. مربی کلماتی مانند: بشین، پاشو، نشین، پاشو را به طور تصادفی و نامرتب ادا میکند و آن ها موظف به اجرای حرکات دستور داده شده هستند. تأخیر و اشتباه در اجرا، به منزله خطاست و بازیکن خاطی خود به خود از بازی خارج میشود. لازم به ذکر است که لفظ «نشین» مفهوم «پاشو» یا «ایستاده بمان» را و لفظ «پا نشو» مفهوم «بشین» یا «نشسته بمان» را میرساند.
20 سوالی
دو گروه بازیکن روبروی هم قرار میگیرند. گروه اول بین خودشان چیزی را به عنوان موضوع انتخاب میکنند. گروه دوم با مطرح کردن حداکثر 20 سوال باید به آن موضوع برسند. پاسخ سوالها فقط باید بله یا نه باشد. گروهی که بتواند با سوالات کمتر به پاسخها دست پیدا کند، برنده است.
بالابلندی
یک نفر به قید قرعه انتخاب میشود. باقی گروه باید به سرعت برای خودشان جایی در یک سطح بلندتر (سکو، پله، نرده و…) پیدا کرده و روی آن بایستند. کسی که پایین مانده است باید افراد را به محض پایین آمدن تعقیب کرده و بگیرد. در این صورت فردی که پایین بلندی دستگیر شده جایگزین او شده و او به گروه میپیوندد.