old-shoes

هنگامی که صائب اصفهانی در هندوستان بود ، راجه های هندی خیلی به او احترام می گذاشتند و مال فراوانی به او می دادند  صائب این اموال رابه مردم می داد و هیچ وقت چیزی نداشت . یک روزفقیری از او کمک خواست . صائب به قدری بی چیز بود که کفش های خود را درآورد و به فقیر داد و گفت در هندوستان پا برهنه راه رفتن معمول است . این کفش را بگیر بفروش شاید کمکی به زندگی تو شود . فقیر کفش را گرفت چون دید خیلی کهنه و زوار دررفته است ان را پس داد. صائب گفت صبر کن تا چیزی به تو بدهم که بتوانی ان را به صدها روپیه بفروشی . آن گاه مدادی بیرون آورد و ته کفش روی تخت گیوه اش نوشت :

بخیه کفشم اگر دندان نما شد عیب نیست        خنده دارد کفش من بر هرزه گردی های من

سپس به مرد فقیر گفت : بگیر و ببر به فلان راجه بگو”خط صائب “است . او کفش را از تو خواهد خرید . فقیر قبول کرد و آن را نزد راجه برد و به قیمت زیادی فروخت . می گویند هنوز آن کفش در موزه خاندان راجه و جزو اشیای نفیس است.

 

       منبع : اصفهانی های شوخ

                                                                        تالیف حسن نوربخش
                                               

 


امتیاز به این نوشته
مقاله رو دوست داشتی؟
ارسال نظر
نظرت چیه؟
لینک کوتاه این مطلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تبلیغات
جدیدترین‌ها
تبلیغات
محبوب‌ترین‌ها
پیشنهاد نوجوان‌ها