ماجرای مواجهه اروپاییان در دوره قاجار با غذای ملی ایرانیان یعنی چلوکباب از داستان های شنیدنی است .دوران ناصرالدین شاه اولین معلمان اروپایی براي تدریس در دارالفنون به ایران دعوت می شدند. دارالفنون مدرسه اي بزرگ بود و سطح تحصيل و علم در آن بسيار بالا بود. براي همين بهترين معلم ها از سراسر دنيا به اين مدرسه دعوت مي شدند تا فرزندان ايران با دانش در سطح جهاني آشنا شوند و بتوانند علمي بياموزند كه براي كمك به كيفيت زندگي در ايران آن را به كار ببرند.
همان طور كه ايراني ها از مواجهه با اين معلمان اروپايي نكات بسياري از فرهنگ و تفكر آن ها مي آموختند اين معلم ها نيز در ایران و در مواجهه با زبان و فرهنگ ایرانیان نكات جالبي مي آموختند و ماجراهای جالبی را رقم مي زدند. حکایت زیر یکی از اين ماجراهاي بامزه در مورد چلوکباب است.
دكتر آلبو و جمله بلي بلي شيلو كاباب (چلو کباب)
دکتر آلبو اهل آلمان و معلم طب دارالفنون بود. در عروسی دکتر شیخ محمد خان احیاءالملک پسر حاج علی نقی صنیع الممالک از او و چند نفر آلمانی دیگر دعوت می کنند و طبق تقاضای دکتر آلبو قرار می شود یک دسته مطرب ایرانی هم آماده و غذا را نیز منحصرا از اغذیه محلی تهیه کنند. حاج الماس، کاکای صنیع الممالک، که در تهیه کباب مهارت به سزایی داشت چلوکبابی تدارک می بیند که مهمان ها جز آن چیز دیگری نمی خورند. دکتر آلبو چنان لذتی از چلوکباب می برد که بعدها هر وقت می خواهد از چیزی به اعلا درجه تعریف کند می گوید: بلي بلي شيلو كاباب !
مثلا به او می گفتند: دکتر، پریروز اسبی را که حاکم خوزستان برای نائب السلطنه فرستاده بود دیدید؟چقدر اسب خوبی بود؟ می گفت: بلی بلی شیلو کاباب!
یا می گفتند: موقع امتحان فلان شاگرد چقدر جواب خوبی می داد.
در پاسخ اظهار نظر می کرد: بلی بلی شیلوکاباب!
نقل از کتاب ظل السلطان، حسین سعادت نوری