هخامنشیان
قوم پارس که با اقوام دیگر ایرانی به ایران آمده بودند در استان فارس و انشان که قسمتی از کشور پیشین عیلام بود اقامت جستند. این قوم شامل چند خانواده بود که یکی از آن ها خانواده پاسارگادی بود. نخست این خانواده ها از هم جدا می زیستند تا آن که مردی “هخامنش” نام از بزرگان پاسارگاد، همه قبیله های پارسی را زیر یک فرمان درآورد. پسر هخامنش به نام “چیش پش” ولایت انشان را از عیلام گرفت و به کشور خود پیوست. پس از او کشور پارس میان دو پسرش تقسیم شد. پارس به “آریارمنه” رسید و انشان به کوروش. پسر کوروش کمبوجیه فرمانروای انشان بود که از «ایختو ویگو» شاه ماد اطاعت می کرد و دختر او را گرفت و پسری از او متولد شد که به نام نیای خود کوروش نام یافت و اوست که شاهنشاهی هخامنشی را تأسیس کرد.
کوروش
کودکی کوروش
کودکی کوروش داستانی دارد. نوشته اند که «ایختو ویگو» شاهنشاه ماد، شبی درخواب دید که از شکم دخترش “ماندانا” تاکی روئید که شاخ و برگ آن سراسر کشور را فرا گرفت. از خواب گزاران پرسید که تعبیر این خواب چیست؟ گفتند دخترت پسری می زاید که سراسر آسیا را خواهد گرفت. شاه نخواست دختر خود را به یکی از بزرگان ماد بدهد تا او یا فرزندش در اندیشه شاهی باشند. پس او را به “کمبوجیه” داد که از بزرگان پارس و فرمانروای انشان بود و او زن را به شهر خود برد.
چندی که گذشت، ایختو ویگو دختر را نزد خود آورد و چون از او پسری به جهان آمد شاه او را به وزیر خود سپرد تا بکشد. وزیر کودک را برای اجرای فرمان شاه به شبانی سپرد و چون پسر شبان در همان روزها مرده بود او کوروش را به فرزندی پذیرفت و بزرگ کرد.
چون کوروش دوازده ساله شد در بازی با وزیرزادگان چنان فرمانروائی نشان داد که ایشان رنجیدند و شکایت به شاه رسید. شاه آن پسر را که گمان می بردند شبان زاده است نزد خود خواند و پس از پرسش و گفتگو دریافت که نواده اوست و از مرگ رهائی یافته است. شاه شادی کرد. اما پس از چندی او را با مادرش به پارس فرستاد تا از دستگاه شاهی دور باشد.
کوروش شاه پارس
کوروش در شهر خود سواری و تیراندازی آموخت تا بزرگ شد و چون به فرمانروائی رسید همه طایفه های پارس را با هم پیوست و انشان و پارس را یک باره زیر فرمان درآورد. آن گاه از پارسیان سپاهی ساخت و به جنگ پادشاه ماد رفت تا همه ایرانیان را یکی کند و از هم نژادان خود ملتی یگانه و بزرگ بسازد.
جنگ با ماد
ایختو ویگو شاه کاردانی نبود و مردم ماد هم از او خرسند نبودند. به این سبب چون کوروش به دعوی شاهی برخاست سرداران و سپاهیان ماد نیز از شاه خود روی برتافتند و به او پیوستند. کوروش پیروز شد و ایختو ویگو را محبوس کرد. هگمتانه پایتخت ماد به تصرف کوروش درآمد و شاه جوان پارسی گنج های زر و سیم در آن جا یافت. تسخیر شهر هگمتانه یا همدان و انقراض شاهنشاهی ماد هزار و صد و هفتاد و یک سال پیش از هجرت پیغمبر اسلام بود.
تسخیر لودیه
چون ماد و پارس یکی شد و سراسر کشور ایران زیر فرمان کوروش درآمد سه کشور بزرگ آن روزگار یعنی لودیه و بابل و مصر به هراس افتادند و در برابر شاه ایران با هم دست یکی کردند. لودیه در این زمان کشوری ثروتمند بود و پادشاه آن که “کرزوس” نام داشت کشور خود را آباد ساخته و گنج ها فراهم کرده بود که در افسانه ها آورده اند. کرزوس که از نیرومندی شاه ایران هراسناک شده بود به مرزهای کشور شاه ایران تاخت. کوروش به جنگ با او شتافت و شاه لودیه را شکست داد و پایتخت او را که شهر سارد بود تسخیر کرد.
درس جوانمردی
کرزوس از نومیدی می خواست خود و خانواده اش را در آتش بسوزاند زیرا که در آن زمان هر گاه شاهی شکست می خورد و اسیر می شد به سخت ترین شکنجه جان می سپرد و همه خانواده اش هم کشته می شدند. اما شاهنشاه ایران او را بخشود و مهربانی ها کرد و همیشه با احترام در دربار خود نگاهش داشت.
این بزرگواری و مردانگی در تاریخ جهان تا آن گاه بی مانند بود. کوروش با این جوانمردی به همه جهانیان درس و سرمشقی داد که هرگز فراموش شدنی نیست. از آن زمان همه دانستند که ایرانی دلیر، جوانمرد و بزرگوار است.
قصه نی زن
در آسیای صغیر یعنی آن جا که اکنون کشور ترکیه است شهرهای کوچکی بود که یونانیان ساخته بودند و خود، آن ها را اداره می کردند. کوروش هنگامی که به جنگ پادشاه لودیه می رفت به این شهرها پیغام فرستاد که فرمان او را بپذیرند و با او همکاری کنند. اما فرمانروایان این شهرها پیشنهاد کوروش را رد کردند.
چون کشور لودیه مسخر شد، مردم شهرهای یونانی آسیای صغیر بیمناک شدند و کسانی نزد شاهنشاه ایران فرستادند تا با او از در آشتی درآیند. کوروش این قصه را در پاسخ ایشان گفت:
نی زنی به کنار دریا رفت و با خود اندیشه کرد که بی گمان ماهیان دریا از آواز نی من به رقص خواهند آمد. چندی نشست و نی زد. اما هیچ ماهی پیش نیامد و نرقصید. پس دامی برداشت و به دریا انداخت و ماهی بسیار گرفت. چون دام را به خشکی کشید، ماهیان به جست و خیز درآمدند. نی زن گفت: اکنون دیگر بیهوده می رقصید. آن گاه که نی زدم می بایست به رقص آمده باشید تا کار به این جا نکشد.
سپس کوروش همه این شهر ها را تسخیر کرد و زیر فرمان شاهنشاهی ایران درآورد و بر هر شهری فرمانروائی از جانب خود گماشت تا آسایش مردمان را فراهم کند.
دکتر پرویز ناتل خانلری
یک پاسخ
عالیییییییییییییییییییییییییییییی
مثل گل قالییییییییییییییییییییییییییییی
کوروش پارسییییییییییییییییییییییییییی
جوانمرد بزرگ ایرانییییییییییییییییییی