حکایتی از گلستان سعدی در باب هنرآموزی

حکایتی از گلستان سعدی در باب هنرآموزی

 

سعدی در حکایت دوم باب هفتم گلستان حکایتی در باره هنرآموزی آورده است:

حکیمی پسران را همی پند داد که جانان پدر هنر آموزید که ملک و دولت دنیا اعتماد را نشاید و سیم و زر در سفر محل خطرست یا دزد به یک بار ببرد یا خواجه به تفاریق بخورد. اما هنر چشمۀ زاینده است و دولت پاینده و اگر هنرمند از دولت بیفتد، غم نباشد که هنر در نفس خود دولتست. هر جا که رود، قدر بیند و بر صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی بیند.

سخت است پس از جاه تحکم بردن / خو کرده بناز جور مردم بردن

وقتی افتاد فتنه ای در شام /  هر کس از گوشه ای فرا رفتند

روستا زادگان دانشمند / به وزیری پادشاه رفتند

پسران وزیر ناقص عقل / به گدایی به روستا رفتند

میراث پدر خواهی علم پدر آموز / کاین مال پدر خرج توان کرد به یک روز

معنی کلمات حکایت هنرآموزی :

حکیم: دانا، دانشمند
جانان: عزیزان
خواجه: در اینجا منظور صاحب سیم و زرست.
به تفاریق: به تدریج، اندک اندک.
دولت: اقبال، نیکبختی
در نفس خود: به ذات خود، به تنهایی
صدر: بالای مجلس
لقمه چیند: گدایی کند.
فتنه: آشوب، هرج و مرج.
شام: در گذشته به سوریه بزرگ می گفتند شامل لبنان، اردن، فلسطین و سوریه.
فرا رفتن: گریختن
پسران وزیر ناقص عقل: پسران کم عقل وزیر.

 

زیباترین انشا در مورد سعدی و زندگی نامه ی او

امتیاز به این نوشته
مقاله رو دوست داشتی؟
ارسال نظر
نظرت چیه؟
لینک کوتاه این مطلب
تبلیغات
جدیدترین‌ها
تبلیغات
محبوب‌ترین‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیشنهاد نوجوان‌ها