مجموعه روشنا با هدف آموزش، اطلاع رسانی و پیشگیری از جرایم مبتلا به جامعه ساخته شده است.این قسمت ((حکمت خداوند))
حکمت خداوند(عدم درک کامل خیر و شر)
شاکی بودم که چرا کارم به ثمر نرسیدهو دقیقهی نود یهو همه چی خراب شده؟ داشتم زیر لب برای خودم غرولند میکردم که گفت: یه پرنده با زحمت خُردههای چوبو از روی زمین جمع کرده بود و کنار هم گذاشته بود… نزدیک زمستون بود و اولین برف زمستونی خُردههای چوب زیر سفیدی ِ برف پنهون میکرد.. برای همینم چند روز سخت تلاش کرده بود تا لونشو بسازه…
هنوز توی لونهای که ساخته بود جاگیر نشده بود که اولین طوفان همه چیزو خراب کرد…
پرندهی کوچیک که داشت از سرما میلرزید رو کرد به خدا و گفت بین تموم مخلوقاتت باد باید خونهی منو خراب میکرد؟ خدا مگه زحمتای منو ندیدی؟ پرنده همینجوری که اشک میریخت خوابش برد… توی خواب یه صدایی بهش گفت: یه مار پشت لونهت کمین کرده بود تا جونت رو بگیره… باد رو مامور کردم که لونهت رو خراب کنه تا جونت رو نجات بدم…
قصه که به اینجا رسید بهم گفت : هرچی پیش میاد یه حکمتی داره… تو مطمئنی اگر اون کاری که ازش حرف میزنی، میشد بعدش برات نابودی نداشت؟
اون میگفت و من فقط به حرفاش فکر میکردم به حکمت …