اسم من عباس دوران  است . در روز ۲۰ مهر ماه سال ۱۳۲۹ در شهر شیراز در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم . نام پدرم محمد ابراهیم بود .  مادری بسیار دلسوز و مهربان داشتم که با شوق ومحبت تربیت من و خواهر و برادر هایم را به عهده داشت.

دوران ابتدایی را با موفقیت  تمام کردم. سپس وارد دبیرستان سلطانی شدم . در رشته علوم طبیعی مشغول به تحصیل شدم . در سال 48 دیپلم گرفتم . سال 49 نوبت گذراندن دوره سربازی بود . خوشبختانه درهمین سال هم به استخدام فرماندهی مرکز آموزش هوایی در آمدم . وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی ارتش شدم . دوره مقدماتی آموزش خلبانی را که گذراندم. برای ادامه تحصیل و تکمیل دوره  خلبانی  به دلیل کسب موفقیت های زیاد در تحصیلاتم  درسال 51 به آمریکا  اعزام شدم .

خلبان شهید عباس دوران در گذر زمان

خوشبختانه به دلیل استعداد زیادی که از کودکی در وجودم بود ، خیلی سریع موفق شدم آموزش های مختلف این دوران را بگذرانم .درابتدا باید به زبان انگلیسی مسلط می شدم . بنابراین در پایگاه «لکلند» دوره تکمیلی زبان انگلیسی را گذراندم . بعد از آن در پایگاه «کلمبوس» در ایالت می سی سی پی ، به آموختن فن خلبانی و پرواز مشغول بودم.با هواپیماهای بونانزا، تی41 – تی 37  که تقریبا آسان هم نبود . پس از اتمام دوره در سال 52 با نشان و گواهینامه خلبانی  به ایران برگشتم و با درجه ستوان دومی در نیروی هوایی همدان مشغول به خدمت شدم  .

 عشق به پرواز با وجودم یکی شده بود. بنابراین ابتدا در پایگاه یکم شکاری به عنوان خلبان هواپیمای اف 4 و پس از آن در پایگاه سوم شکاری مشغول انجام وظیفه شدم . سال 58 به اصرار مادرم باهمسرم، مهناز ازدواج کردم. با هم در بوشهر زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. سال 59 کشور درگیر جنگ تحمیلی با عراق شد من در در پست افسر خلبان شکاری و معاونت عملیاتی انجام وظیفه می کردم  . پس از مدتی برای ادامه پروازهای جنگی به پایگاه ششم شکاری بوشهر منتقل شدم .

پس از مدتی نامه انتقال من به پاس ، قدر دانی از کارهایم،‌ ازپایگاه هوایی بوشهر به دستم رسید. و باعث خوشحالی بی حد همسرم شد .اومرا را تشویق کرد تا هرچه زودتربرای انتقال اقدام کنم .اما انتقال به تهران برای من یعنی مرگ من ؛  چون پشت میزنشینی و دستور دادن برای من مثل مردن است، پس باید بازبان خودش  طوری که ناراحت نشود قانعش می کردم .

پایگاه هوایی شیراز

خوشبختانه به خاطر از خودگذشتگی  و صبوری بیش از حدی که داشت حرفم را پذیرفت. در یکی از روزهای بهار سال 1360 مسئولین  زادگاهم مرا به شیراز دعوت کردند. در ابتدا نمی دانستم چه کار می خواهند انجام دهند. اما بعد متوجه شدم به خاطر به دست آوردن پیروزی هایی که در پرواز هایم داشتم ، در طی مراسمی یکی از خیابان های شهر را به نام من تغییر داده اند ؛ به شایستگی از من تقدیر کردند.

آن روز وقتی بلوار نزدیک پایگاه هوایی شیراز را به نام من نامگذاری کردند، غرور و شادی را در چشم های همسرم دیدم. حواله زمین را که دادند دستم، من فقط به خاطر دل همسرم گرفتم و به خاطر او و مردم که این همه محبت دارند و خوبند پشت تریبون رفتم. ولی همین که پایم به خانه رسید، دیگر طاقت نیاوردم. حواله زمین را پاره کردم،  به زمین ریختم.

دلیل پرواز وجنگ من با دشمن ، گرفتن حواله خانه و زمین نبود . من حاضرم حتی اگر هواپیما بال نداشته باشد . خودم بال در آورم و بر سر دشمنانم آتش بریزم . اما حتی یک لحظه زیر بار اسارت و زور نروم . درطی دوران جنگ بیش از120 پرواز جنگی داشتم. که با همت دوستانم و کمک خداوند بزرگ در همه آن ها موفق شدم . تابستان۱۳۶۱ کنفرانس سران کشورهای غیرمتعهد قرار بود در بغداد برپا شود. صدام حسین بر برگزاری این اجلاس پافشاری و تأکید زیادی  داشت .

در شرایط جنگ یکی از کارهایی که باعث موفقیت در جنگ می شد، جلب حمایت و کمک های نظامی و سیاسی  کشور های دیگربود ، مسلما هر کشوری که می توانست در این راه پیروز شود ، موجب تضعیف روحیه طرف مقابل می شد . به همین علت از چند ماه قبل در طی گزارش ها وعملیات های مخفی شناسایی،  شاهد نصب بنزهای تشریفاتی زیادی در اتوبان‌های نوساز ومخارج بسیار هنگفتی در قسمت های مختلف بغداد برای اقامت سران کشورها و… شده بودیم.

خلبان شهید عباس دوران در گذر زمان

جنگ تحمیلی

صدام در مصاحبه روزنامه «الدوره» عراق گفته بود که این جنگ به خاطر فتح و تصرف چند صد کیلومتراز زمین های ایران نیست . همه چیز محدود به اهداف نظامی نمی شودبلکه این جنگ به خاطر سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی ایران است . باید فکری اساسی می کردیم. انجام عملیات حساب شده و دقیق برای به زمین زدن صدام و رژیمش برای جمهوری اسلامی از نظر سیاسی ، بین المللی و نظامی بسیار مهم بود؛ تا خواب صدام را پریشان کرده و میزبانی اجلاس سران غیرمتعهد‌ها را از او بگیرد.

این اجلاس در کشوری برگزار می شد که از امنیت و آسایش برخوردار باشد . صدام مدام در رسانه ها تبلیغ می کردند که ایران نمی تواند منطقه را نا امن کند. از مدت ها قبل کمک های نظامی آمریکا به عراق باعث شده بود تا بغداد به دژ نفوذناپذیری تبدیل شود.  بنابراین باید کاری می کردیم که به علت نبود امنیت در بغداد برگزار نشود.

ماموریت بمباران

روز 30 تیرماه بود. بالاخره ماموریت بمباران پالایشگاه بغداد، نیروگاه اتمی وپایگاه الرشید یا هتل اقامت سران اجلاس را به من و 5 نفر از دوستان ابلاغ شد که با سه جنگنده که هر کدام دو سرنشین داشت به یاری خدا پرواز کنیم . حس عجیبی داشتم ولی مطمئن بودم شایداین سفر بدون بازگشت باشد بنابراین اول به طرف منزل رفتم تا پسرم امیررضا که حالا هشت ماه بیشتر نداشت را برای آخرین بار ببینم . از آن ها خدا حافظی کردم پس از ان به نزدیک ترین دوستم سفارش کردم که در صورت برنگشتنم از آن ها حفاظت کند بنا براین با خیالی آسوده به طرف جنگنده دوست داشتنی‌ام E3_F4 ۶۵۷۰ و بمباران پالایشگاه الدوره رفتم .

تحقیر کردن خلبان های ایرانی

صدام حسین برای تحقیر کردن خلبان های ایرانی در تلویزیون عراق گفت:به هر خلبان ایرانی که به 50 مایلی نیروگاه بصره نزدیک شود، حقوق یک سال نیروی هوایی عراق را جایزه خواهم داد .

صبح سی‌ام تیر ماه سال ۱۳۶۱ بود. خلبان شهید، عباس دوران در تعداد پرواز جنگی در نیروی هوایی رکورد داشت؛ عراق برای سرش جایزه تعیین کرده بود، پس از بمباران پالایشگاه بغداد، عاشقانه در حالی که به کابین عقب خود دستور خروج اضطراری داده و دستگیره خروج را کشیده بود، جنگنده شعله‌ ورش را به هتل محل برگزاری اجلاس سران غیرمتعهدها می‌کوبد . بدین ترتیب شهید عباس با شهادت خود، کاری کرد که اجلاس سران غیرمتعهدها به علت ناامنی دربغداد برگزار نشد. اما دیگر خلبان این هواپیما، منصور کاظمیان، به دست نیروهای عراقی اسیر شد.

بعد از این واقعه فضای شهر بغداد در هاله‌ای از دود فرو رفت. تبلیغات صدام در مورد امنیت بغداد بخاطر شهید عباس دوران نقش بر آب شد.  بدین‌ ترتیب اجلاس سران غیرمتعهدها به دلیل کمبود امنیت در بغداد برگزار نگردید. غروب همان روز خبرنگار رادیو بی بی سی اعلام کرد: من امروز با آقای صدام حسین رئیس جمهور عراق، مصاحبه داشتم . ایشان با اطمینان خاطر از دفاع قدرتمند هوایی خود درمحافظت از نیروگاه ها، تاسیساتش سخن می گفت .حتی از منابع اقتصادی عراق در برابر حملات و تهاجم خلبانان ایرانی. ولی من هنوز  مصاحبه او را تنظیم نکرده بودم که نیروی هوایی ایران نیروگاه بصره را منهدم کرد. 

خلبان شهید عباس دوران در گذر زمان

پرواز بی بازگشت عباس دوران

اینک جنوب عراق در خاموشی فرورفته است. چراغ قوه در بازارهای عراق بسیارنایاب و گران شده است. چون با توجه به خسارات وارد به نیروگاه، تا چند روز آینده برق وصل نخواهد شد. سپس این خبرنگار با لبخندی تمسخر آمیز گفت: هنوز فرصت نشده من از صدام حسین سوال کنم ؛ چگونه جایزه خلبانان ایرانی را تحویل خواهند داد.بعد از بیست سال انتظارتنها قطعه‌ای از استخوان پا به همراه تکه‌ای از پوتین عباس دوران به میهن بازگشت . روز دهم مردادماه سال ۱۳۸۱ آن را در شیراز به خاک سپردند.

 

 

 مریم منصوری خلبان زن اماراتی ایرانی تبار 

 

امتیاز به این نوشته
مقاله رو دوست داشتی؟
ارسال نظر
نظرت چیه؟
لینک کوتاه این مطلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تبلیغات
جدیدترین‌ها
تبلیغات
محبوب‌ترین‌ها
پیشنهاد نوجوان‌ها