خوشا پرنده که بی واژه شعر می گوید .
گذر به سوی تو کردن زکوچه ی کلمات
به راستی که چه صعب است و مایه ی آفات
چه دیر و دور و دریغ !
خوشا پرنده که بی واژه شعر می گوید .
زکوچه ی کلمات ،
عبورگاری اندیشه است و سد طریق
تصادفات صداها و جیغ و جار حروف
چراغ قرمز دستور و راهبند حریق .
تمام عمر بکوشم اگر شتابان ، من
نمی رسم به تو هرگز ازین خیابان ، من
خوشا پرنده که بی واژه شعر می گوید .
گزینه اشعار شفیعی کدکنی
انتشارات مروارید چاپ هفتم 1390
نکته :
اختصاصی نشریه اینترنتی نوجوان ها
گاهی برای انتقال مفاهیم ذهنی نمی توانیم از ابزار کلمات و واژه ها استفاده کنیم ، گویا واژه ها برای رساندن مطلب تنگ و دردسر ساز هستند و به قول شاعر گذشتن از کوچه ی کلمات دشوار است و مایه ی آفات .
همچنین گاهی رعایت دستور زبان فارسی و نگارش یک متن ادبی ، چنان ما را دربند ساختار جملات و انتخاب کلمات ، نگاه می دارد که از خواسته ی قلبی و درونی خود دور می شویم . گویا دستور زبان و واژه ها چراغ قرمز می شوند و راه را به روی ما می بندند و مانع از رسیدن به مقصد می شوند .
شاعر برای رها شدن از این تنگنا می گوید : « خوشا پرنده که بی واژه شعر می گوید . » این جمله حسرتی است بر طبیعتی که ساده و بی آلایش درون خود را آشکار می کند اما در عالم انسانی ، بشر مقید به استفاده از این واژه ها ست . واژه هایی که برداشت ها و تفسیرهای مختلف به خود می گیرد و محل اختلاف و قضاوت می شود . به عبارتی هر کسی از ظن خویش یار و یا دشمن شاعر می شود .
شاید نوشته ی من نیز یکی از گمان ها باشد ؛ دوست دارم بدانم درک و دریافت شما از این شعر چیست ؟ روزنه ای دیگر به روی من باز کنید .
مینا درفشی
یک پاسخ
زیبا بود مرسی