داستان ضرب المثل های فارسی؛ من پوستین را ول کرده ام، اما پوستین من را ول نمیکند

اختصاصی نشریه اینترنتی نوجوان ها

سوسن قریشی

سیل.سایت نوجوان ها (1)چوپانی در دشت و کوهستان مشغول چراندن گوسفندان بود که در پایین کوهستان سیلابی به راه افتاد. بنابراین خود را به پایین کوهستان و محل سیلاب رساند.

در این هنگام در آب شیء ای شناور دید. در ابتدا فکر کرد پوستینی است که در آب شناور شده پس با خود گفت اگر خودم را به آب بزنم و بتوانم پوستین را از آب بگیرم با پولی که از فروشش به دست می آورم می توانم اوضاع زندگی ام را کمی رو به راه کنم.

بنابراین خود را به آب انداخت و با شنا کردن و به سختی به پوستین رسید اما از قضا پوستینی در کار نبود بلکه خرسی گرفتار سیلاب شده بود و توان خارج شدن از آن مخمصه را نداشت. حیوان که در آب دنبال تکیه گاهی بود تا بلکه به کمک آن بتواند خود را از شر این بلا نجات دهد با نزدیک شدن مرد، مرد را محکم گرفت.

مرد تا متوجه ماجرای پوستین تقلبی شد، سعی کرد تا خود را نجات دهد اما فایده ای نداشت و زورش به خرس نرسید.

مردمی که در کنار سیلاب ایستاده بودند و خبر از اتفاقات وسط آب نداشتند فریاد زدند: پوستین را رها کن و خودت را نجات بده. مرد در جواب گفت: من پوستین را ول کرده ام اما پوستین مرا ول نمی کند.

* این ضرب المثل هنگامی استفاده می شود که فردی به امید دریافت سود در کاری داخل می شود اما گرفتار می گردد و توان رها شدن از آن را ندارد. 

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
روزنوشته های کلانتر پفک (۶۱)

امتیاز به این نوشته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *