اختصاصی نشریه اینترنتی نوجوان ها
سوسن قریشی:
تازه عروس و مادر شوهری با هم در یک خانه زندگی می کردند و کار های منزل را بین خود تقسیم کرده بودند. عروس که از آشپزی و پخت و پز هیچ چیز بلد نبود، کار نظافت خانه را به عهده گرفت و مادر شوهر هم مسئولیت آشپزخانه و پخت و پز را قبول کرد.
روزی مادر مریض شد و کار آشپزی هم به گردن عروس افتاد. از قضا آن روز چند مهمان برای ناهار دعوت داشتند اما او که نمی خواست کسی بفهمد چیزی بلد نیست گفت باید جوری سوال کنم و رمز و راز پختن برنج را بپرسم که انگار بلد هستم.
نزد مادر شوهرش رفت و پرسید: چند پیمانه برنج بپزم که نه کم باشد و نه زیاد؟ مادر گفت: پختن آن را بلدی؟ عروس جواب داد: بلی و اگر شما هم بفرمایید بهتر است.
مادر شوهر شروع کرد از ابتدای پخت که پاک کردن و شستن برنج است به گفتن و در انتهای هر جمله در پاسخ فقط بلدم و می دانم می شنید.
مادر شوهر از این رفتار عروسش که به دروغ همه چیز را می گفت بلدم لجش گرفت و برای این که به او درسی بدهد گفت: وقتی برنج را خواستی دم کنی و رویش کمی روغن دادی یک خشت خام هم بگذار تا خوب دم بکشد و عطر و طعم بهتری داشته باشد. عروس گفت: ممنون ولی همه این ها را می دانستم، بلند شد و به سمت آشپزخانه رفت. تمام مراحل را همان طور که از مادر همسرش یاد گرفته بود انجام داد. همه چیز به خوبی داشت به پایان می رسید که یاد گفته آخر و سفارش انتهایی او افتاد و یک خشت خام را روی برنج های آبکش شده گذاشت و دیگ را روی حرارت قرار داد. بعد از چند دقیقه بر اثر گرما و حرارت خشت از هم پاشید و روی برنج باز شد.
زمانی که عروس خواست برنج را در دیس بکشد و سر سفره بگذارد دید تمام برنج های داخل دیگ گلی شده است و غیر قابل استفاده است.
ناراحت شد و به نزد مادر شوهرش رفت و ماجرا را گفت. وی خنده ای کرد و جواب داد: دروغ من در ادامه دروغ های تو بود. این کار را کردم تا غرور را کنار بگذاری.
حالا هم ناراحت نباش من جداگانه و مخفیانه برنج را پخته ام آن را در دیس بکش و بر سر سفره بیاور.
* این ضرب المثل وقتی به کار می رود که کسی چیزی بپرسد و بعد از شنیدن در جواب بگوید خودم همین فکر را می کردم و با این حرف راهنمایی طرف را بی منت کند، آنگاه به او طعنه می زند و می گویند یک خشت خام هم بگذار رویش.