حمله تورانیان به ایران بخش مهمی از داستاد دلاوری رستم است که در کتاب شاهنامه نقل شده است. در زیر می توانید خلاصه داستان حمله تورانیان به ایران را به نثر ساده مطالعه کنید:
حمله تورانیان به ایران
سال ها از فتح قلعه کوه سپند و تصرف گنجینه آن توسط رستم گذشته بود و او به نوجوانی رشید تبدیل شده بود.تمام مردم ایران زمین در آرامش زندگانی می کردند. تا این که افراسیاب مجددا به ایران حمله کرد. مردم به نزد زال آمدند و از او طلب کمک و درخواست یاری نمودند. زال به دلیل سن بالای خود، رستم را لایق پهلوانی ایران دانست و او را جانشین خود نامید و به مردم یادآور کشته شدن فیل و فتح قلعه سپند توسط فرزندش شد.
تصمیم بر این گرفتند برای رستم اسبی تدارک ببینند تا تاب تحمل وزن رستم دستان را داشته باشد. از هر گله چند اسب قوی انتخاب شد اما هیچ کدام از آن ها تاب مقاومت نداشتند و با اشاره ای از سوی رستم از بین می رفتند. تا این که کره اسبی سرتاسر مشکی با سم هایی فولادین در گله ای بزرگ در کابل برای رستم پیدا شد. اسب را که برای او می آورند سوار آن می شود و شروع به تاختن می کند. این اسب همانی است که در تمام مدت یار و یاور رستم پهلوان بزرگ ایران خواهد بود. نامش را رخش می گذارند.
روز جنگ ایران و توران فرا می رسد، علاوه بر رستم و زال تمامی پهلوانان ایران جمع می شوند. در روز نبرد و بعد از شروع جنگ، رستم از پدرش درباره نشانی های افراسیاب سوال می پرسد. زال به او یادآور می شود که با این که از دو ماموریت خطرناک جان سالم به در برده است اما در جنگ با افراسیاب باید دقت بسیار کند زیرا او مرد نبرد است و تجربه خیلی بیشتری از رستم دارد. وی به پدر اطمینان خاطر می دهد که چون خداوند با اوست حتما سربلند خواهد شد.
رستم سوار بر رخش به دل میدان نبرد می زند و با افراسیاب رو در رو می شود. افراسیاب زمانی که رستم را می بیند از سن و سال او تعجب می کند و از او می خواهد تا خودش را معرفی نماید. رستم خودش را معرفی می کند و با رجز خوانی به او می گوید آمده است تا با از بین بردن او نامی در بین پهلوانان دست و پا کند.
نبرد بین آن دو آغاز می شود. رستم با گرز سام ضریه ای به اسب دشمن می زند و دو طرف کمر او را می گیرد و از روی اسب بلندش می کند. رستم تصمیم گرفت که دست و پای افراسیاب را ببندد و او را به نزد کی قباد پادشاه ایران ببرد، اما در نهایت زورش به مرد جنگی توران نمی رسد و او از چنگال رستم فرار می کند و به سمت سپاهش می گریزد.
سپاه ایران با شنیدن این خبر جان تازه ای می گیرد و با قدرت بیشتری نبرد را ادامه می دهند. در این جنگ بسیاری از پهلوانان و نام آوران توران از بین می روند، افراسیاب با دیدن این وضع دستور به عقب نشینی می دهد و همگی به آن سوی رود جیحون عقب نشینی می کنند.و در نهایت بعد از این شکست به نزد پدرش پشنگ می رود و از او در خواست می کند تا با نوشتن نامه ای به ایرانیان درخواست و تقاضای صلح نماید.
سوسن قریشی
تولد زال و پرورش یافتن به دست سیمرغ