داستان های شاهنامه؛ سفر رستم به دربار شاه مازندران

اختصاصی نشریه اینترنتی نوجوان ها

سوسن قریشی:

داستان شاهنامه.سایت نوجوان ها (1)در داستان قبل از سری داستان های شاهنامه تا آنجا گفتیم که فرهاد از جانب ایرانیان نامه ای به شاه مازندران رساند که در نامه از او خواسته بودند تا کشورش را تسلیم ایرانیان کند که جنگی پیش نیاید. شاه مازندران نیز به تندی جواب نامه را داد و فرهاد را به سمت کی کاووس فرستاد.

رستم به خاطر بی احترامی که پادشاه مازندران در حق فرهاد و ایرانیان کرده بود از شاه خواست تا نامه ای با لحن شدیدتری بنویسد و خود مامور رساندن آن شد. رستم که به نزد شاه مازندران رفت، او دوباره مجبور شد تا بزرگان را به دور خود جمع کند تا جوابی درخور و محکم به جهان پهلوان بدهند. رستم برای نشان ضرب شستی به شاه و یارانش درخت بزرگی را از ریشه در آورد و آن را مانند نیزه در دست گرفت. 

همان طور که در قصه قبل گفته شد، همان اتفاقی که در ملاقات فرهاد با بزرگان مازندران رخ داد، برای رستم نیز به وسیله پهلوان مازنی کلاهور پیش آمد به نحوی که از درد رنگش کبود شد اما پهلوان ایرانی در پاسخ، دست کلاهور را به گونه ای فشار داد تا ناخن هایش از فشار و درد ریخت.

کلاهور که زور بازوی تهمتن را دیده بود به شاه گفت: آشتی کنیم که بهتر از جنگ است چون ما حتی توان مبارزه با این فرد را نداریم چه برسد به لشگری از پهلوانان ایرانی.

این بار هم جهان پهلوان خشمگین به نزد شاه مازندران آمد و برای او خط و نشان کشید و دوباره پیام کاووس شاه را به او رساند.

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
روزنوشته های کلانتر پفک؛ همه چیز را رو نکنید

شاه مازندران مغرورانه به رستم گفت: به نزد شاه خودت برگرد و اگر جنگی رخ بدهد شما توان مقابله با لشگر مرا ندارید. در نهایت خلعتی را به رستم داد، اما او نپذیرفت و با عصبانیت دربار شاه مازندران را ترک کرد و به نزد کی کاووس و دیگر پهلوانان ایران بازگشت.

رستم به نزد کی کاووس رفت و ما وقع را شرح داد. کی کاووس وقتی فهمید دیگر از جنگ اجتنابی ندارد به رستم ماموریتی داد و گفت به جلو برود و به طوس، گودرز، کشواد، گیو و گرگین که هر کدام از پهلوانان نامدار ایرانی بودند، بگوید آماده جنگ شوند و لشگر خود را بیارایند.

 

امتیاز به این نوشته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *