پدر و مادر بودن یکی از زیباترین و لذت بخشترین سفرهای زندگی است و هیچ چیز قابل مقایسه با لذت ایجاد و پرورش یک زندگی جدید و تماشای شکوفایی آن نیست. با این حال، همان طور که همه والدین میدانند، همیشه همه چیز گل و بلبل نیست.
گاهی اوقات این فرشتههای دوست داشتنی تبدیل به شیاطین کوچکی میشوند که مشکلات بزرگی ایجاد میکنند. دردسرهای شیرین و لحظات خنده داری که والدین تجربه کرده اند را در این مطلب مشاهده میکنید.
«رفته بودم دستشویی و فراموش کرده بودم در رو ببندم»
مامان بودن آسان نیست!
«فکر کنین صبح با این صحنه بیدار بشین!»
«شنیدیم که یه بچه پدرش رو صدا میکنه و اینجا پیداش کردیم»
«دوستم از اینکه بچههاش کنترل رو گم میکردن خسته شده بود…»
گاهی اوقات مجبور میشی دور خودت نرده بکشی تا بتونی کار کنی…
اجازه ندین بچهها به لپتاپتون نزدیک بشن
«این اولین سفر دخترمه، ساعت ۶ و ربع صبح من رو با این صحنه بیدار کرد.»
تعداد «چرا؟»های فرزندش رو در یک روز شمرده!
وقتی دست بچهها به رژلب میرسه!
اولین باری که غذای واقعی خورده
نگران نباشید بمب نترکیده، فقط کمی رنگ بازی کردن!
لحظاتی که همه والدین تجربه کردن
«پسر ۴ ساله ام سعی کرده خودش رو شبیه دارت مائول کنه»
وقتی بهش اجازه نمیدی سبد خرید رو لیس بزنه!
وقتی میری دستشویی و میبینی داره کتابات رو میشوره!
وقتی میری حموم و توی خونه تنهاش میذاری!
وقتی دخترت کرمت رو پیدا میکنه!
فکر میکنین چرا ناراحته؟ چون باور نمیکنه که این روغن مایع است نه آب سیب!
وقتی ازش میخوای تو لباس شستن کمکت کنه و بعد شلوارت رو توی توالت فرنگی پیدا میکنی!
«ساکت نشسته بود، فکر میکردیم خوابیده، اما داشت کرم پاش رو به صورتش میمالید!»