هانری رونه دالمانی، جهانگرد و عتیقهشناس پرآوازه فرانسوی در دوره قاجار، ایرانیان را مردمانی میداند که «ذاتا به سنن و آداب و رسوم دیرینه خود دلبستگی تام دارند». او با اشاره به این ویژگی در کتاب «سفرنامه از خراسان تا بختیاری» مینویسد «در تمامی انقلاباتی که بر اثر تهاجمات خارجی در این سرزمین روی داده است، ایرانی همیشه کوشیده که از سنتها و عادات نیاکان خود دست نکشد، ایرانی نه فقط هیچ گاه به آداب و رسوم فاتحان اعتنایی نکرده، بلکه آن ها را هم به آداب و رسوم خود آشنا ساخته و بعد در خود تحلیل برده است».
از دریچه این نگاه، نگرشها و کنشهای آیینی ایرانیان را در رویارویی با پدیدههای طبیعی، فرهنگی سرزمین و جامعهشان تااندازهای میتوان دریافت. از دریچه این توصیف و تحلیل جهانگرد فرانسوی، به گذشته میرویم تا با یک پدیده ویژه آیینی در فرهنگ، جامعه ایرانی روبهرو میشویم؛ ماه رمضان و آیینهای آن!
ناگهان رمضان، زمانهای که زندگی دگرگون میشود
فرد ریچاردز، نقاش و جهانگرد انگلیسی که در دوره قاجار به ایران آمده است، با اشاره به این که «ایرانیان هر سال چهل نوع مراسم مذهبی اعم از مراسم روزه و مراسم دیگر به جای میآورند»، درباره ماه رمضان در فرهنگ ایرانی- اسلامی در سفرنامهاش مینویسد «در تقویم اسلامی نهمین ماه، ماه رمضان یا ماه روزه است. کلیه ایرانیان مومن در این ماه از بامداد یعنی هنگامی که نخ سیاه از سفید تمیز داده شود تا هنگام غروب موقعی که تشخیص دو رنگ نخ مزبور میسر نباشد روزه میگیرند».
منابع تاریخی به ویژه سفرنامههای جهانگردان، تصویری از دگرگونیهای زندگی روزمره ایرانیان در ماه رمضان در سدههای گذشته به دست دادهاند. دالمانی نیز توصیفی جذاب از حال و هوای شهرها و روستاهای ایران در رمضان ارایه کرده است «در ماه رمضان بازار تقریبا تعطیل می شود و معاملات متوقف می گردند، حتی زارعین هم یک یا دو ساعت دیرتر از معمول مشغول به کار می شوند و در ساعت ۳ یا ۴ بعدازظهر دست از کار می کشند و کسبه و تجار هم فقط چند ساعتی در روز دکان های خود را باز می کنند. کارمندان ادارات هم بیش از یک یا دو ساعت کار نمی کنند و کارهای عمده به بعد از ماه رمضان موکول می گردند».
بررسی منابع و مستندهای تاریخی، وضعیتی ویژه را بیانگرند که جامعه ایران را در ماه رمضان دربرمیگرفته است. پیدایش سنتها و آیینها و رفتار ویژه روزانه و شبانه در میان مردمان روزهدار ایرانی، از همین مساله سرچشمه میگرفته است «کسی که در ایران زندگی نکرده است نمیتواند بفهمد که با شروع ماه رمضان چگونه همهچیز زیر و رو میشود، روزها تبدیل به شب شده و شب ها روز میشود». این روایت چارلز ادوارد ییت را در «سفرنامه خراسان و سیستان» اگر کنار توصیف سعید نفیسی، ادیب و پژوهشگر برجسته در خاطراتاش از آیینهای رمضان در ایرانِ روزگار گذشته بگذاریم، درمییابیم بیش از آن که با یک سنت مذهبی روبهرو باشیم، دستکم در جغرافیای ایران با یک مناسبت آیینی و جشنوارهای روبهروییم «بیش تر مردم تمام شب را بیدار بودند و به همین جهت دیدوبازدید در شب های رمضان و مهمانی بسیار معمول بود و تا نزدیک سحری خوردن مینشستند و پیدرپی چیز میخوردند و این خوراک های متنوع آن شبها را “شب چره” میگفتند.
انواع شیرینی و تنقلات و میوه خشک یا تازه خورده میشد. مخصوصا خوردن زولبیا و بامیه و پشمک و نان پنجرهای رواج کامل داشت و در ماه های دیگر نمیپختند. … میرزا ابراهیمخان تفرشی- لَلهای که ما داشتیم- اعتقادی مفرط به صدرالعلما داشت که در مسجد سیدعزیزالله در بازار نماز میخواند … وی اغلب روزها ما را با خود به آن مسجد میبرد و در حدود چهار یا پنج ساعت در آن مسجد بودیم.
در صحن مساجد بزرگ دیگر مانند مسجد شاه و مسجد جامع (معروف به مسجد جمعه) و مدرسه سپهسالار قدیم در بازار پامنار و مسجد سپهسالار جدید در جوار بهارستان در هر گوشه بساطی پرمشتری و پررونق برپا بود. در یک گوشه مردم گِرد “مسالهگو” حلقه زده بودند. یک جا درویشی بساط گسترده و مداحی میکرد و مناقب میگفت. در سراسر ماه رمضان تقریبا همه مردم از ظهر به بعد در بیرون خانهها وقت میگذراندند. مردم طبقه سوم در بازار و اطراف مسجد شاه و در خیابان ناصرخسرو گرد میآمدند».
غوغای سحر، فرنگی را فراری داد
شهرها و روستاهای ایران در روزها و شبهای رمضان، شمایلی دگرگونه مییافتند. هیاهوهای آیینی و جشنوارهای ماه رمضان نشانههایی داشت که روایتگران فرهنگ و تاریخ ایران بدانها اشاره کردهاند. هانری دالمانی در اینباره مینویسد «همین که آفتاب قوس معمولی خود را در آسمان پیمود، کوچهها پر از جمعیت می شوند و چون موقع انداختن توپ که علامت افطار است نزدیک می شود، قلیانفروشان دورهگرد تنباکو را در سر قلیانها می ریزند و قهوهچیها چای را در قوریها دم می کنند، دکان های آشپزی از جمعیت پر می شوند و به محض این که صدای توپ شنیده شد استکان های چای در قهوهخانهها به سرعت در میان مردم تقسیم می شود …
تقریبا یک ساعت از غروب آفتاب گذشته مؤمنین غذائی می خورند و بعد مشغول دید و بازدید و گردش می شوند». این جهانگرد فرانسوی هم چنین به عادت ایرانیان در میزبانی و میهمانی در ماه رمضان چنین اشاره میکند «پس از خوردن شام بشبنشینی می پردازند و با انواع تفریحات خود را سرگرم می نمایند، مخصوصا با نهایت میل و اشتیاق به شنیدن و خواندن داستان ها و تاریخ و اشعار می پردازند». این شرایط ویژه را نه تنها در پایتخت، که در دیگر مناطق ایران نیز میتوان به تماشا نشست.
چارلز ادوارد ییت در «سفرنامه خراسان و سیستان» از وضعیتی سخن میراند که شهر مشهد در زمان افطار تجربه میکند «اطراف مرقد امام رضا [ع] غلغله میشود. در طول این ماه تمام مقررات موضوعه امنیتی برای منع رفتوآمد شبانه که در دیگر ماه های سال برقرار است مبلغی میشود. نزدیک های سحر یک غذای مفصل دیگر نیز صرف شده و تا وقتی که توپ های سحر شلیک نشدهاند کسی به فکر خواب نیست».
تعجب فرنگیان
قیلوقالی که ایرانیان در مناسبتهای ویژه شبهای رمضان پدید میآوردند، گاه برای مسافران فرنگ چنان غریب و شگفت میآمد که واکنشهایی جالب در پی میآورد. جعفر شهری، هنگام توصیف غوغا و هیاهو در سحرها در تهران که شهر را یک پارچه بانگ و فریاد میکرد، به یکی از این رخدادها اشاره دارد «دیپلماتی اروپائی هنگام سحر ماه رمضان وارد شهر میشود، وقتی آن غوغا و ولوله میشنود به گمان آن که مردم ورود او را به اعتراض برخاسته یا انقلاب شده است بازگشته، فرار میکند!».
یاکوب ادوارد پولاک، پزشک اتریشی دربار ناصرالدین شاه قاجار هنگام توصیف دگرگونیهای زندگی روزمره ایرانیان در ماه رمضان در کتاب «سفرنامه پولاک؛ ایران و ایرانیان» بر توانمندی ایرانیان در همسانی با شرایط ویژه اجتماعی و فرهنگی اشاره میکند «خواب و بیداری را ایرانی به فرمان خود درآورده است. هرگاه مشغلهای نداشته باشد، وقتی که از کار خود خسته شده باشد میتواند روز و شب بخوابد و در عوض در حین کار و گرفتاری زیاد قادر است ماه ها و سال ها مدت خواب خود را به حداقل ممکن تقلیل دهد. در رمضان یک ماه تمام نحوه زندگی خود را تغییر میدهد. در این ماه روزها میخوابد در حالی که شب ها غذا میخورد و به کارهایش میرسد. پس از انقضای این ماه باز به برنامه عادی روزانه خود باز میگردد بیآن که اختلال چشم گیری در سلامتش حاصل شود». دگرگونی در شیوه زندگی در این ماه، پدیدهای به شمار میآید که بسیاری از تاریخنگاران به ویژه جهانگردان بدان اشاره کردهاند ژان باتیست فووریه، پزشک ویژه ناصرالدین شاه قاجار در کتاب «سه سال در دربار ایران» در اینباره مینویسد «در این ماه چون اکثر مردم روز را میخوابند روزها کوچهها و بازارها از جمعیت خالی است، برخلاف شبها تمام مدت حتی تا صبح رفتوآمد و قالوقیل همهجا برقرار است».
طعم نکوی اطعام و احسان در ماه روزه
آغاز ماه رمضان در تهران قدیم برای بسیاری از افراد یادآور سنتها و آیینهایی است که رنگی دیگر به زندگی میداده است؛ زمانهای که جنس یاری به مردمان تنگدست و نیازمند نیز دگرگونه بود. ماه رمضان، برای ایرانیان در گذر روزگار، همواره زمانی برای نیکوکاری بوده است. احمد مسجد جامعی، پژوهشگر تاریخ تهران قدیم در نوشتاری با نام «شبهای شاداب و پرشکوه رمضان» از این گونه یاری به دیگران روایت کرده است «از دیگر کارهای آن زمانها، رسیدگی بیش تر به فقرا در این ماه بود؛ شیوههای رسیدگی با امروز فرق میکرد،
مثلا پدرم پولی به قصاب محل میداد تا به خانوادههای نیازمند که برای خرید مراجعه میکنند از محل آن، گوشت بیش تری بدهند، بیآن که خریدار متوجه چنین کمکی شود. همین روال درباره بقالی و نانوایی هم رایج بود؛ اما شیوه شبانه این کار صورتی دیگر داشت، بعضی شبها، بعضی از اهالی محل غذای سحر را طبخ و آماده میساختند و به بهانهای به در منازل افراد نیازمند میفرستادند تا آن ها هم سحری کاملی داشته باشند». آن چه این تهرانشناس تاکید میکند، مواردی است که اهمیت شیوه رفتار انساندوستانه را با نیازمندان بازمیتاباند «در همه این موارد حق همسایگی و کرامت انسانها رعایت میشد».
این حق همسایگی در واقع به گونهای رفتار ناظر بود که با پیوند میان افراد جدا از جایگاه و مرتبه اجتماعی و اقتصادیشان، آنها را در کنار یکدیگر جای میداد. طلبکار و بدهکار، ارباب و نوکر و صاحبکار و کارگر، همه گویی از پوستین همیشگی خود در سال برون آمده، به مسوولیتهای اخلاقی موظف میشدند. عبدالله مستوفی، تاریخنگار فرهنگ و مردم تهران قدیم، در کتاب «شرح زندگانی من، یا، تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه» جزییات این همنشینی، همراهی و همنوایی را به روشنی بیان میدارد «اگر کسی طلبی از کسی داشت تا احتیاج مبرم محرک او نمیشد، سروقت بدهکار خود نمی رفت. … اگر کسی از دولت طلبی داشت در این ماه به مطالبه نمی رفت و محصلین دیوانی هم دنبال مطالبه بدهکاری افراد نمی رفتند، حتی در خانهها هم جز کارهای ناگزیر زندگانی کار دیگری از نوکر و خدمتکار توقع نمی کردند.
تعطیلی کارهای سنگین
به همین جهت کارهای سنگین خانه را یا قبل از ماه انجام داده بودند یا به بعد از این ماه محول می کردند. اگر بنائی نیمهتمام بود، صاحبکار به عمله و بناها مزد تمام میداد ولی بیش تر از نصف روز تقاضای کار نمی کرد و در دهات هم کارهای سنگین زراعتی را، حتی المقدور تعطیل می کردند و اگر مثلا درو و خرمنکوبی و از این کارها که تعطیل آن خسارت جبران ناپذیر داشت، پیش میآمد، با رعایت بیش تر از کارگرها، انجام می دادند. خلاصه این که ماه عبادت بود و در همهچیز مردم از هم دیگر رعایت می کردند». او سپس چنین روایت میکند «در خانه ما ماه رمضان به نوکرها هم سحری می دادند. مطلقا در این ماه مردم اطعام زیاد می کردند. اکثر اعیان هر شب در بیرونی افطار کرده پنج شش الی ده پانزده نفر حاشیه و بعد نوکرهای در خانه افطار میخوردند.
اطعام
آن ها که توانائی این قبیل اطعام ها را نداشتند، خرما می خریدند و به مسجد می رفتند و به مؤمنین می دادند…. به قدری مردم در این کار رغبت داشتند که قوم و خویش ها برای ثواب رساندن به همدیگر، بی وعده و بی خبر در سر افطار همدیگر وارد شده و مثل اهل خانه افطار می کردند». تصویری که منابع تاریخی از شیوه رفتار ایرانیان در ماه رمضان در روزگار گذشته پیش رویمان میگذارند، گونهای کنش یاریگرانه مبتنی بر خوی دگردوستی و دگریاری را به نمایش درمیآورد. قید «مطلقا» که عبدالله مستوفی، بر «اطعام» مردم در ماه رمضان آورده است، وجود ارادهای اجتماعی برای نیکوکاری در یک برهه ویژه زمانی در سال در میان ایرانیان، در اینجا پایتختنشینان، را بیانگر است. او هم چنین به سنتی جالب اشاره دارد که میان قرآن با نیکوکاری پیوند میدهد «بعضی از اهل خیر قبل از ماه چندین جلد قرآن خریده به این و آن می دادند و بیش تر زن ها و مردمان پولدار بی سواد به این خیرات اقدام می کردند تا حالا که خود از قرآن خواندن محرومند، وسیله قرائت برای سایرین تدارک کرده باشند».
مسجدجامعی نیز با یادآوری «سفرههای سخاوت سحری»، رسیدگی به فقیران را یکی از کارهای رایج در ماه رمضان در گذشته میداند. به تعبیر وی «شیوههای رسیدگی با امروز فرق میکرد، مثلا پدرم پولی به قصاب محل میداد تا به خانوادههای نیازمند که برای خرید مراجعه میکنند از محل آن، گوشت بیش تری بدهند، بیآن که خریدار متوجه چنین کمکی شود. همین روال درباره بقالی و نانوایی هم رایج بود؛ اما شیوه شبانه این کار صورتی دیگر داشت، بعضی شبها، بعضی از اهالی محل غذای سحر را طبخ و آماده میساختند و به بهانهای به در منازل افراد نیازمند میفرستادند تا آن ها هم سحری کاملی داشته باشند». او بر این نکته تصریح میکند که در همه این موارد حق همسایگی و کرامت انسانها رعایت میشد.
اطعام زیاد
«اطعام زیاد»، سنتی است که عبدالله مستوفی به مردم تهران نسبت میدهد «اکثر اعیان هر شب در بیرونی افطار کرده پنج شش الی ده پانزده نفر حاشیه و بعد نوکرهای در خانه افطار می خوردند. آن ها که توانائی این قبیل اطعام ها را نداشتند، خرما می خریدند و به مسجد می رفتند و به مؤمنین می دادند. اگر در میان اهل مسجد اعیانی هم بود، این خرما را رد نمی کرد و با آن افطار می نمود که خود به ثواب اجابت دعوت برادر دینی رسیده و برادر دینی را هم به ثواب اطعام رسانده باشد.
او سپس با یادآوری این گفته پیامبر که «اتّقو النّار ولو بشق تمره»، تاکید میکند «در افطار دادن، برخلاف صدقه واجب و مستحب، فقر و احتیاج خورنده شرط نیست بلکه برای خود عمل، ثواب بسیار نقل شده است. به قدری مردم در این کار رغبت داشتند که قوم و خویش ها برای ثواب رساندن به همدیگر، بی وعده و بی خبر در سر افطار هم دیگر وارد شده و مثل اهل خانه افطار می کردند». به روایت مستوفی «محال بود وقت افطار صدای فقیری از کوچه بلند شود و چندین نفر داوطلب برای غذا دادن به او از خانهها بیرون نیایند». به نوشته این روایتگر فرهنگ و تاریخ تهران «اگر کسی طلبی از کسی داشت تا احتیاج مبرم محرک او نمی شد، سروقت بدهکار خود نمی رفت … حتی در خانهها هم جز کارهای ناگزیر زندگانی کار دیگری از نوکر و خدمتکار توقع نمی کردند. به همین جهت کارهای سنگین خانه را یا قبل از ماه انجام داده بودند یا به بعد از این ماه محول می کردند. اگر بنائی نیمهتمام بود، صاحبکار به عمله و بناها مزد تمام می داد ولی بیش تر از نصف روز تقاضای کار نمی کرد».
احسان به فقرا
هانری رونه دالمانی، جهانگرد فرانسوی نیز درباره سنت «احسان» در ماه رمضان مینویسد «زن های اشراف و ثروتمندان در اینروز ماه رمضان به احسان می پردازند، اینان در میدان شاه در نزدیکی عمارت عالیقاپو جمع می شوند و در حالی که از اجتماع و دیدن یک دیگر لذت می برند به فقرا و بینوایانی که از دهکدهها به شهر آمدهاند حلوا بذل می نمایند». جعفر شهری نیز با اشاره به رونق مسجدها در ماه رمضان، در کتاب «طهران قدیم» به مشارکت مردم در کارهای ثواب این ماه اشاره میکند «در این ماه مساجد رونقی دیگر میگرفت و از چند روز به ماه مانده، حصیرها، زیلوها و گلیمهای آن ها خاکگیری و گردگیری و تعویض و تعمیر شده اضافی آن ها که در انبارها نهاده شده بود بیرون آمده، همراه قالیهائی که اجاره میشد یا مردم برای ثواب، در این ماه، به مساجد میفرستادند، به شبستان ها و چهلستون ها آمده گسترده شده جارو، نظافت سالانه که هر گوشه و طاق و حجره آن، انبار کاسبی از کسبه محل شده، … شروع میگردید».
شبهای ویژه یک ماه خاص!
بخشی ازماه رمضان و آیینهای آن از گذشتههای دور به دلیل شرایط ویژه آن ماه در آیین اسلام، با شب پیوند مییافت. گردهمآمدن و میهمانیهای شبانه، در زمره کارهایی است که مردم تهران در ماه رمضان به انجام آن بسیار اشتیاق داشتند. احمد مسجد جامعی، پژوهشگر و تهرانشناس در نوشتار «شبهای شاداب و پرشکوه رمضان» یادآور میشود همهچیز در تناسب با زندگی شبانه تعریف میشد «آمادگی برای پذیرایی میهمان هم بود.
یکی از نشانههای زندگی شبانه رفتوآمد و دیدوبازدیدها بود که مطلقا در ماه مبارک رمضان روزانه نبود چون امکان پذیرایی وجود نداشت ولی عموم شبها ساعتی پس از نماز مغرب و عشاء، در منزل یکی از فامیل و آشنایان این میهمانیها برگزار میشد». او این آیین را سپس از خانهها برون برده، از زندگی اجتماعی شبانه تهرانیها در برخی مراکز ویژه خبر میدهد «ماه رمضان که میشد زورخانهها تا سحر باز بودند و رفت وآمد وجود داشت و به جز در ایام شب قدر ورزش، شعرخوانی و دمامی داشتند.
ورزش شبانه
در میان جوانان به ویژه در مناطق جنوبی و مرکز شهر، خصوصا در دهه شصت، ورزش گل کوچک خیلی رواج داشت. … قهوهخانهها هم طرف افطار باز میشد و برنامههای خاصی اعم از پردهخوانی، شاهنامهخوانی، شعرخوانی یا ترنا بازی داشتند و بساط قلیان کشی و مشاعره هم مهیا بود، البته بعضیها فالوده و یخ در بهشت و خرما هم به پذیراییهایشان اضافه میکردند». او سپس به مکانهای همگانی اشاره میکند که کاربریشان در شبهای رمضان دگرگون میشد «حمامها هم که تا صبح باز بود از حالت شستوشوی صرف خارج میشد چون شبها فراغت بیش تری بود، مینشستند و مدتها گپ و گفت میکردند؛ در مجموع همین شرایط فضای کوچه و شهر را زنده میکرد».
رمضان؛ ماه قرآن
ماه رمضان از گذشتههای دور با گسترش قرآنخوانی میان ایرانیان مسلمان پیوندی استوار داشته است. بسیاری از ثروتمندان و نیکوکاران در این ماه میکوشیدند زمینهای برای چنین کاری فراهم آورند. عبدالله مستوفی در کتاب «شرح زندگانی من، یا، تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه» روایتی جذاب از پایبندی به این سنت دارد «ماه رمضان ماه قرآنخوانی است، بعضی بودند که هر روز یک قرآن تمام می خواندند این ها اکثر اشخاصی بودند که قرآن استیجاری می خواندند و در مقابل هر قرآن تمام منتهی دو قران گرفته برای پدر یا مادر یا برادر موجر نیابتا قرآن می خواندند. بعضی از اهل خیر قبل از ماه چندین جلد قرآن خریده به این و آن می دادند و بیش تر زن ها و مردمان پولدار بی سواد به این خیرات اقدام می کردند تا حالا که خود از قرآن خواندن محرومند، وسیله قرائت برای سایرین تدارک کرده باشند. کم تر کسی بود که سواد داشته باشد و ماه رمضان یک قرآن تمام ختم نکند، حتی در میان عوام معروف بود که هرکه قرآنی در ماه رمضان شروع کند و نیمهتمام گذارد، مقروض خواهد شد.
نوکرهای ما همه گرکانی و باسواد بودند و وقتی از پشت اطاق آن ها می گذشتی، صدای زمزمه قرآنخوانی آن ها بلند بود». او سپس به کسانی اشاره میکند که هر روز یک قرآن تمام میخواندند «این ها اکثر اشخاصی بودند که قرآن استیجاری می خواندند و در مقابل هر قرآن تمام منتهی دو قران گرفته برای پدر یا مادر یا برادر موجر نهایتا قرآن می خواندند». سعید نفیسی نیز در روزنامه اطلاعات، خاطرهای در اینباره از پدرش، ناظمالاطبای کرمانی، پزشک سرشناس دوره قاجار روایت کرده است «پدرم عادت داشت دو سه روز پیش از رمضان، از دو برادر کتاب فروش خوانساری، بسته به استطاعتی که در آن سال داشت، گاهی ده و گاهی پنج قرآن میخرید. در آن زمان درباره قرآن، خریدن و فروختن را به کار نمیبردند و “هدیه کردن” میگفتند. او هم از پنج تا ده قرآن چاپی هدیه میکرد و به مردم بیاستطاعت باسوادی که برای عیادت پیش او میآمدند، میداد که در ماه رمضان قرآن را ختم کنند و وی در ثواب آن شریک باشد».
«دیگر از اوقاتی که ما خیلی مترصد رسیدن آن بودیم، ماه رمضان بود. زیرا در این ماه هم در وضع زندگی عمومی و خصوصی تغییراتی حاصل می گشت». این انتظار و دگرگونی در وضع زندگی عمومی و خصوصی که عبدالله مستوفی در کتاب «شرح زندگانی من» روایت میکند، فرای جنبه مذهبی ماه رمضان، به نگاه آیینی و جشنوارهای ایرانیان به سنتهای دینی و ملی اشاره دارد. جعفر شهری در کتاب «طهران قدیم» در اینباره چنین توصیف میکند
«زن ها تقریبا در تمام ماه شعبان به تهیه آذوقه و خواروبار ماه رمضان برآمده. به پاک کردن برنج و حبوبات و کوبیدن آرد برنج و نخودچی و زردچوبه و امثال آن برآمده خانه را پر و پیمان میساختند … تحولات دیگر ماه رمضان آمدن زولبیا و بامیه و گوشفیل و پشمک بود که فقط در همین ماه به بازار میآمد، چنان که نقلقولی است از مظفرالدین شاه که گفته بود (ماه رمضان هم نمیآید زولبیا بامیه سیری نوش جان کنیم)». همین نگرش موجب میشد، در چنین مناسبتی، فرهنگ جامعه در گذر زمان به سوی طراحی مشغولیتها و سرگرمیهایی برود که بر پایه آیینهای ملی و مذهبی استوار میشد.
این تاریخنگار فرهنگ و زندگی مردم تهران قدیم، در سرفصلی جداگانه به مشغولیات مردم در این ماه میپردازد «شبنشینیهای ماه رمضان، از جمله مهمانیهای گرم و بانشاطی بود که همه از آن استقبال میکردند. … کتابخوانی و قصهسرائیها و افسانهپردازیها و داستانهای جن و پری و غول و آل و دیو و دد و امثال آن نیز نقل مجالس میگردید و تقریبا تا سحرها طول می کشید. از مشغولیات دیگر شبهای ماه رمضان هم دورههای هیئتهای دینی، قرائت قرآن و تفسیر و دعاخوانی بود که در هر گوشه و کنار برپا می شد و سر در خانهها بود که بیدقها و پارچه نوشتههای اوقات آن ها به نظر می رسید. نقل و نقالی قهوهخانههای بزرگ و کوچک که مشمول شاهنامهخوانی و حسین کرد و اسکندرنامهخوانی و (سخنوری) بود رونق زیادتر می گرفت و ورزش زورخانه و پادشاه وزیری، و قمار و دیگر بازیها و تفریحات مختلف، از قبیل ترناگل و (زنگ شیر) و (عمو زنجیرباف) و (مرد مرد من) که به احوال زیر شب زندهداریهای دیگر را تشکیل میدادند».