دکتر علی شریعتی در گذر زمان
نام من علی است و در سال 1312 در روستای کاهک درکویر مزینان از حوالی شهرستان سبزوار به دنیا آمدم .من در خانوادهای مذهبی بزرگ شدم . پدرم محمد تقی مردی با تقوی واهل قلم بود و مادرم زهرا امینی علاوه بر ایمان روح حساسی داشت و بسیارمتواضع و مهربان بود . دوران کودکی را درروستای سر سبز کاهک سپری کردم برای تحصیلات ابتدایی به مدرسه ی ابن یمین درشهر مشهد رفتم .
متاسفانه در آن سال ها اوضاع کشور، متشنج بود از طرفی نیروهای متفقین به کشور وارد شده بودند و از طرفی رضا شاه تبعیدشده بود به همین جهت درگیری در شهر های بزرگ زیاد بودو ما به صلاحدید پدر مجبور شدیم به ده برگردیم . بنابراین تحصیلات ابتدایی را در مکتب خانه ده به پایان رساندم .
در طی این مدت بهترین تفریح من رفتن به کتابخانه پدرو خواندن کتاب های او بود . خوشبختانه باعوض شدن شرایط کشور به شهر مشهد رفتیم و در دبیرستان فردوسی به تحصیل ادامه دادم . تحصیلات سیکل را در سن 16 سالگی در دانشسرای مقدماتی مشهد گذراندم . هم زمان به خواست پدر ترجمه کتاب ابوذر (نوشته عبدالحمید جوده السحار) و کتاب نیایش (الکسیس کارل )را شروع کردم . بعد از آن برای کسب تجربه آموزگاری به سفارش پدرم ، در مدرسه پور احمد آباد شروع به تدریس کردم .
دانشگاه
در سال 1334 برای ادامه تحصیل به دانشگاه مشهد وارد شدم و در رشته ی مورد علاقه ام ادبیات فارسی ادامه تحصیل دادم . تحصیلات دانشگاهی را با موفقیت به پایان رساندم و موفق به کسب مدرک لیسانس شدم . چون درسال های تحصیلی توانسته بودم توجه اساتید دانشگاه را با نمرات عالی به خودم جلب کنم زمینه دریافت بورس و ادامه تحصیل من در خارج از کشور فراهم شد و برای ادامه تحصیل به دانشگاه سوربن فرانسه راه پیدا کردم.
مدت 6 سال در رشته ادبیات فارسی مشغول به تحصیل شدم علاوه بر برآن علاقه ام به علومی مثل جامعه شناسی ، مبانی علم تاریخ ، تاریخ و فرهنگ اسلامی را نیز نادیده نگرفتم و با اساتیدی همچون لویی ماسینیون ، جورج گودریچ و ژان پل سارتر آشنا شدم و دروس متنوعی را از آ ن ها آموختم . در طی سال های زندگی در فرانسه بیشتر به فساد حکومت ایران پی بردم . با گروهی از جوانان ایرانی مثل دکتر چمران ، ابراهیم یزدی و چند نفر دیگر به کنگره ملی ایران ملحق شدم و توانستم در روزنامه ایران آزاد مقالاتی در ارتباط با حقایق مبارزه مردم ایران با رژیم پهلوی و دیدگاه های روشنفکران ایرانی و خارجی را در ارتباط با آن منتشر کنم .
پس از اتمام تحصیلات در سال 1343 به ایران برگشتم . بازگشت من به کشور هم زمان بود با دوران بی کفایتی حکومت پهلوی و آشوب های گاه و بیگاه شهر ها . آن سال ها معمولا حکومت به قشرتحصیل کرده و روشنفکر که اهل قلم بودند بد بین بود و آنان را منشا فتنه و آشوب بین مردم میدانست . من هم به خاطر مقالاتی که قبل از رفتن به فرانسه در روزنامه ها و مجلات چاپ کرده بودم و بار ها مورد بازخواست نیروهای حکومتی قرار گرفتم تحت نظر بودم بنا براین به محض بازگشتن توسط نیروهای اطلاعاتی حکومت باز داشت شدم و مدتی در زندان قزل قلعه زندانی بودم.
تدریس
پس از آزادی به شهر مشهد برگشتم . با وجود مدرک دکترا از فرانسه مدت یک سال بیکار بودم تا این که با عنوان دبیر انشا ی کلاس چهارم در یکی از روستا های مشهد استخدام شدم . مدت چهار سال از خدمتم را در اداره فرهنگ گذراندم تا بالاخره با سمت استاد یار تاریخ وارد دانشگاه مشهد شدم . سال ۱۳۴۸ورق جدیدی در زندگی من بود طی دعوت نامه ای از سوی آقای مرتضی مطهری برای انجام امور فرهنگی و تدریس جامعه شناسی مذهبی ، تاریخ شیعه و معارف اسلامی به حسینیه ارشاد دعوت شدم و در ساعت های آموزشی علاوه بر تدریس ، به تجزیه و تحلیل تاریخ ، چهره های مقدس و شخصیت های بزرگ اسلامی می پرداختم و سعی داشتم تا به این وسیله مذهب را بین جوانان نهادینه کنم و مخفیانه با رژیم و اعمال ننگین حکومت مقابله کنم .
همین کار باعث شد تا از طرفی هر روز بر تعداد دانشجویان مشتاق به حضور در سخنرانی هایم اضافه شود و از طرف دیگر فشار نیرو های امنیتی حکومت و اصرار بر عدم ادامه کلاس ها زیاد تر شد . در سال 1352 ، حسینیهی ارشاد به یک پایگاه هدایت و ارشاد مردمی تبدیل شده بود و مقالات و سخنرانی های من بر علیه رژیم را با اسم مستعارومخفیانه چاپ می کردند . رژیم که از این کار مطلع بود رسما حسینیه را تعطیل کرد و برای دومین مرتبه ، مرا به مدت ۱۸ماه روانه زندان کرد ند. نقشه ی ساواک این بود که به هر طریق ممکن مرا از پا در آورد ، اما من که از نیت شوم حکومت خبر داشتم اجازه این کار را به آن ها نمی دادم .
ساواک به خوبی می دانست که با انواع فشا رها و شکنجه ها هم نمی تواند مرا وادار کند تا حقیقت را فدای مصلحت خود کنم . فشارو شکنجه ها و آزارهای رژیم با دستگیری پدر هم به نتیجه نرسید و هم چنان به صورت مخفیانه با جوانان در ارتباط بودم و ذره ای از محبوبیتم بین آنان کاسته نشد . ماموران حکومتی که از این مسئله بیم داشتند مجبور شدند که مرا آزاد کنند اما آزادی مشروط بر این که هیچ نوع فعالیتی نداشته باشم . از طرفی اجازه تدریس دردانشگاه را نداشتم ، از طرف دیگر نه اجازه نوشتن و نه ارتباط با مردم را داشتم و مدت دو سال را در خانه زندان بودم . بنا براین تصمیم گرفتم از ایران خارج شوم .
در روز 26 اردبیهشت ماه 1356 به هنگام مراجعه به فرودگاه مهرآباد برای خروج از ایران با ممانعت ساواک مواجه شدم اما چون نام خانوادگی من در شناسنامه مزینانی درج شده بود توانستم ایران را ترک کنم اما از خروج دخترانم جلوگیری شد .
درگذشت
دکتر علی شریعتی پس از چندروز اقامت در بروکسل آن جا را به مقصد ساوت همیتن در انگلیس ترک می کند و درست 3 هفته بعداز سفرش به انگلیس یعنی در 29 خرداد سال 1356 در سن 44 سالگی ودر اولین شبی که دخترانش به او پیوستند به طرز مشکوکی در گذشت همرزمانش جنازه او را به خاطر این که به دست رژیم پهلوی نیفتد به سوریه منتقل کردند ودر قبرستانی در کنار حرم حضرت زینب (س) درشهر دمشق دفن کردند .
آثار
دکتر علی شریعتی سهم بسزایی در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی در ایرا ن داشت و آثار زیادی از او به جا مانده است که از جمله آن ها می توان به :
خود ساز انقلابی – ابوذر – نیایش – تحلیلی از مناسک حج- بازگشت- تاریخ تمدن (دوجلد)- هبوط در کویر- علی حقیقتی برگونه اساطیر- زن – انسان بی خود- چه باید کرد؟- حسین وارث آدم – میعاد با ابراهیم – روش شناخت اسلام – گفتگو های تنهایی – آثار جوانی (دوجلد) – فاطمه فاطمه است و.. اشاره کرد .
سوتک شعری از دکتر علی شریعتی
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد؟
نمیخواهم بدانم کوزهگر از خاک اندامم
چه خواهد ساخت؟
ولی بسیار مشتاقم،
که از خاک گلویم سوتکی سازد.
گلویم سوتکی باشد بدست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی در پی،
دَم گرم ِخوشش را بر گلویم سخت بفشارد،
و خواب ِخفتگان خفته را آشفته تر سازد.
بدینسان بشکند در من،
سکوت مرگبارم را…
یک پاسخ
خیلی کارش درست بوده.