بهبه، بهبه، یک چهارشنبهی دیگر هم از راه رسید. چهارشنبهها بوی خوش پایان هفته را میآورند. بوی خوش تعطیلات و در کنار هم بودن.
خب میدانم شماهایی که قیافههایتان را کج کردهاید دارید چه فکری میکنید. با خودتان میگویید: «کلانتر پفک در هر حال از روزها لذت میبرد. برایش فرقی ندارد که شنبه باشد یا چهارشنبه. به هرحال میگوید بهبه.»
عزیزانم، واقعیت این است که هر روز زندگی بهبه دارد. میدانم که میگویید: «کلانتر، آخر روزها که تکراری هستند این کجایش بهبه دارد؟» خب زندگی در همین روند یکنواخت و تکراریاش زندگی میشود و لذتبخش. اگر قرار بود یکسره با تازهها مواجه شویم که دیگر آرامشی در زندگی نبود و اسمش میشد سرزمین عجایب!
خب از این حرفها بگذریم. دیدهاید برخی از انگیزهها چقدر قوی هستند؟ مثلاً شما دارید به سختی کلاس درس را پشت سر میگذارید و با خودتان میگویید «واقعاً دیگر مخم نمیکشد.» اما همان لحظه یادتان میافتد که آخر هفته در انتظارتان است. در این لحظه لبخندی به لب میزنید و اصلاً فراموش میکنید که کلاس چقدر روی مختان رفته. احساس میکنید میتوانید این شرایط را پشت سر بگذارید چون یک پاداش بزرگ در انتظارتان است.
بله امروز میخواهم با شما دربارهی همین انگیزهها صحبت کنم. همهی ما در زندگی به چندتایی از این انگیزهها نیاز داریم. نمیتوانیم خودمان را گول بزنیم و بگوییم زندگی گل و بلبل است. نه، واقعاً اینطور نیست. زندگی پر از سختیهای جورواجور است؛ پر از لحظههایی که روی اعصابمان میروند. پس باید چندتایی از این دلخوشیها پسانداز کنیم تا در مواقع سخت به داشتن آنها دلخوش شویم و مسیرمان را ادامه بدهیم.
وقتی غلطک تختهگاز میرود!
خب خب خب، ببینید کی اینجاست! بله، دوست عزیز من و شما، غلطک. همین الآن غلطک نوشتهی مرا داشت میخواند و حالا هم میگوید: «ای بابا، پفک، ما که از این دلخوشیها و انگیزهها در زندگی نداریم.»
– واااای غلطک. پس این فاز منفی تو کی میخواهد کنار گذاشته شود؟! مگر تو نبودی که با دیدن پشمک به این نتیجه رسیدی که زندگیت خیلی هم بد نیست؟ مگر خودت نگفتی در مقابل کسانی مثل پشمک زندگی به تو خیلی هم راحت گرفته؟ پس چرا دوباره برگشتی به فاز منفی همیشگیت؟
البته این را هم بگویم فاز منفی غلطک خیلی هم جدی نیست. اصلاً میدانید چیست؟ یکی از انگیزههای من برای زندگی غلطک است. حتماً تعجب میکنید و میپرسید «چطور؟»
خب همین که غلطک فاز منفی برمیدارد و میتوانم با او صحبت کنم تا دوباره فازش را مثبت کنم خیلی کیف میدهد. فکرش را بکنید: یکی از دوستانتان مرتب نق میزند و شکایت میکند و شما با چندتا جملهی انگیزشی حالش را خوب میکنید. این لذتبخش نیست؟ زندگی را از روند یکنواختش بیرون میآورد.
باید بهتان بگویم که غلطک دارد با چشمهای گردشده نوشتهی مرا میخواند و از من میپرسد: «داری مرا دست میاندازی پفک؟» من هم به او گفتم: «نه عزیزم. دارم واقعیت را میگویم.»
حالا غلطک یک نفس عمیق کشید و گفت: «خب خوشحالم. همیشه در زندگی دوست داشتم برای دیگران مفید باشم. اینکه میشنوم حضور من زندگی تو را از یکنواختی بیرون آورده خیلی خوب است. خب من همیشه سعی کردهام گربهای مؤثر باشم. اصلاً از کجا معلوم؟ شاید یک روزی اسم من در کتابهای تاریخ جوامع گربوی به عنون گربهای تأثیرگذار در روند تاریخ هم ثبت شود.»
به حق چیزهای نشنیده! غلطکجان پیاده شو با هم برویم!
نتیجهی ماجرای کلانتر پفک و انگیزهها را پیدا کنید
اگر بخواهید با یک دید انتقادی به زندگی نگاه کنید واقعاً یکنواخت و خستهکننده و گاهی اوقات هم روی مخ است! پس باید زاویهی دیدتان را تغییر بدهید. این تغییر زاویهی دید تا حدی به وارد کردن چیزهای تازه در زندگی بستگی دارد.
البته منظورم این نیست بروید یک هزینهی هنگفت بکنید و یک تحولی در زندگیتان به وجود بیاورید. من میگویم دنبال آن چیزهایی بگردید که برایتان انگیزه درست میکنند. مثل نوید خواب خوب در آخر هفته برای روزهایی که فشرده درس میخوانید. میبینید؟ به همین راحتی میشود انگیزهها را پیدا کرد. کافی است کمی با خودتان فکر کنید و به علاقهمندیهایتان دقت کنید.
توضیح تصویر
احتمال میرود کلاس درس برای این دوست عزیزمان خستهکننده شده باشد چون بسیار گرسنه است. او بیشتر از اینکه به ریاضی فکر کند دارد به یک غذای خوب فکر میکند. خب میتواند این نوید را به خودش بدهد که ناهار خوبی در خانه در انتظارش است و به جایش دل به درس بدهد و از مباحث عقب نماند.
اختصاصی نشریهی اینترنتی نوجوانها – یاسمن رضائیان