حتما خیلی از شما با خواندن عنوان روزنوشتهی امروز من اعصابتان به هم ریخت. یکسری یاد کنکور و دوران جمعبندی افتادید. اما این جمعبندی با آن جمعبندی یکی نیست. جمعبندی که همیشه مال درس نیست. یک گربهی موفق و یک انسان موفق پس از گذر از هر مرحله از زندگی جمعبندی انجام میدهد.
عزیزم، اصلاً چیز پیچیدهای وجود ندارد. اما این را یادت باشد که انسان موفق به راحتی از هر مرحلهی زندگیش عبور نمیکند. تو مگر برای تابستانت برنامه نریخته بودی که کلی کار انجام بدهی؟ خب همین نشان میدهد انسان هدفمندی هستی. پس الآن نباید بیخیال جمعبندی شوی و بدون ارزیابی پروندهی تابستان را ببندی.
خب الآن هم که تابستان رو به پایان است. بنابراین باید از کارهایی که در تابستان انجام دادهاید یک جمعبندی انجام بدهید و براساس آن خودتان را ارزیابی کنید. صدای یکیتان را شنیدم که گفت: »هوووووف کلانتر چقدر مسئله را پیچیده میکنند.»
تصمیم مفید غلطک
امروز صبح غلطک را دیدم که سخت در افکار خودش غرق بود. زیر آفتابی کمرنگ نشسته بود و داشت به پرندهها نگاه میکرد. اول فکر کردم حتماً باز هم در فکر اذیت کردن پرندههاست اما دقیقتر که نگاهش کردم فهمیدم که دارد به یک موضوع عمیق فکر میکند و اصلاً هم حواسش به پرندهها نیست. جلو رفتم و گفتم: «روزت بخیر غلطک. داری چه فکری میکنی؟»
اول متوجه حضور من نشد. انگار در دنیایی دیگر سیر میکرد. بعد از چند ثانیه به خودش آمد و گفت: «کی بود مرا صدا کرد؟» و تا نگاهش به من افتاد گفت: «عه، سلام پفک. حالت چطور است؟ تو کی آمدی؟»
گفتم: «چند ثانیهای هست که اینجایم ولی تو انگار حسابی غرق افکارت بودی.»
غلطک لبخند متواضعانهای زد و گفت: «آره، داشتم به تابستانی که گذشت فکر میکردم. به نظرم تابستان خوبی بود.»
گفتم: «چه خوشحالم که این حرف را میشنوم. خب پس از تابستان راضی بودی.»
گفت: «آره، داشتم جمعبندی میکردم که ببنیم این تابستان چه طور گربهای بودم.» همینجا بود که چشمم به کاغذ و خودکاری که جلویش بود افتاد. کلی نوشته بود و بعضی جاها را هم خط زده بود. گفتم: «پس کارنامهی تابستانت را مینوشتی.»
گفت: «آره. امروز به فکرم رسید حتماً یک جمعبندی از تابستان داشته باشم. به خودم گفتم غلطک اینطوری همهچیز خیلی جدیتر است. و واقعاً هم به نظرم همین طور است.»
گفتم: «آره. اینجوری دیگر میدانی چه کارهایی انجام دادهای و چه کارهایی هنوز مانده و باید انجام بدهی. حتی میتوانی از جمعبندیت متوجه بشوی چقدر از وقتت استفاده کردی و چقدر آن را از دست دادی. خب شاید به ظاهر چیز مهمی نباشد اما همین جمعبندیها جمع میشوند و کمکم شیوهی زندگی درست دستت میآید. اینکه چه کارهایی بکنی، وقتت رو چه طور مدیریت کنی، سراغ چه کارهایی بروی…»
جمعبندی و ارزیابی = موفقیت در زندگی
خلاصه از اینکه دیدم غلطک چنین کاری انجام داده خیلی خوشحال شدم. حالا این را نگفتم که بگویید «کلانتر دارند ما را با غلطک مقایسه میکنند.» نه، میخواهم بگویم همهی گربهها و انسانها به فکر جمعبندی و ارزیابی خودشان هستند. هرکس خودش را ارزیابی کرد در زندگی موفق میشود چون در همین ارزیابیها فرد متوجه میشود چه میخواهد و باید چه کار کند.
نتیجهی ماجرای کلانتر پفک و جمع بندی کنید
هر مرحله از زندگی را که پشت سر میگذارید باید ارزیابی کنید. تابستان دارد تمام میشود؟ خب این یک مرحله از زندگی است. باید کارهایی را که در این مدت انجام دادهاید جمعبندی کنید و به یک ارزیابی دربارهی خودتان و عملکردتان برسید.
شاید بپرسید فایدهی ارزیابی و جمعبندی چیست؟ این کار باعث میشود که بفهمید، به قول معروف، در زندگی با خودتان چندچند هستید. هرکس فهمید در زندگی چندچند است زودتر راهش را پیدا میکند و موفق میشود.
به من نگاه کنید. یکی از دلایل اینکه من یک کلانتر و گربهی موفق هستم این است که همیشه فعالیتهایم را جمعبندی و زندگیام را ارزیابی میکنم.
توضیح تصویر
لحظهای که غلطک در عوالم خودش غرق شده بود و به پرندهها نگاه میکرد.
اختصاصی نشریهی اینترنتی نوجوانها – یاسمن رضائیان