خب امروز کمی از حال و هوای آموزش بیرون بیاییم و به یک ماجرای سرگرم کننده و جذاب بپردازیم. به هرحال شما به مدرسه هم که می روید زنگ تفریح دارید و قرار نیست پشت سر هم درس یاد بگیرید. هرچند می دانم نکاتی که من به شما می گویم خیلی جذاب و سرگرم کننده اند و اصلا خسته نمی شوید. خب، بگذریم.
امروز یک ایمیل از دوستی تازه به دستم رسید. اسمش موریس است. دکتر موریس. بله، او دکتر توانایی است. من از کجا می دانم؟ خب سوابقش را در اینترنت جست و جو کردم و فهمیدم چه کمک هایی به جوامع گربوی کرده است.
می بینم که سریع یک پنجره دیگر باز کردید و اسم دکتر موریس را سرچ کردید. با اینترنت آدم ها که به نتیجه نمی رسید. باید اسمش را در اینترنت گربه ها سرچ کنید و خب شما هم که این اینترنت را ندارید.
خلاصه که این دوست تازه برای من ایمیل زد و گفت: «کلانتر پفک عزیز، من روزنوشته های شما را می خوانم. می خواهم یک پیشنهاد بدهم. لطفا کمی هم در مورد خود گربه ها به نوجوان های انسان ها اطلاعات بدهید. بلکه شناخت بیشتر باعث شود دیگر ما را اذیت نکنند.
هرچند من طی تحقیقاتم فهمیده ام اکثر انسان هایی که با گربه ها مشکل دارند خاطره ای بد از یک گربه در ذهن دارند که حتی ممکن است خودشان خبر نداشته باشند.
یعنی ممکن است این خاطره بد در دوران بچگی شکل گرفته باشد و اکنون در ناخودآگاهشان باشد. اما به نظرم خوب است کمی به دلیل بیزاری مان از گربه ها فکر کنیم و بعد سعی کنیم ذهنیت منفی کودکی مان را اصلاح کنیم.»
چرا گربه ها جلوی پای ما سبز می شوند؟
دکتر موریس در ادامه حرف هایش به یک نکته جالب اشاره کرده بود:
«روانشناسان می گویند شخصیت افراد تا 5 سالگی شکل می گیرد و پس از آن فرد الگوهایی را که تا آن سن آموخته در زندگی اش اجرا می کند. آنها می گویند هرچه امروز هستیم ریشه در کودکی ما دارد. اگر اتفاق بدی مرتب برای شما می افتد باید به زمان کودکی تان برگردید.
مثلا افرادی که از گربه ها خوششان نمی آید بارها گفته اند «نمی دانیم چرا گربه ها هی جلوی پای ما سبز می شوند» و در این راستا ضرب المثلی را به کار می برند که معادل فارسی اش می شود «مار از پونه بدش میاد دم لونه ش سبز می شه!»
خب این موضوع کاملا به دوران کودکی و 5 سال ابتدای زندگی شما بر می گردد. بیاید ببینید آن زمان چه اتفاق بدی در مورد گربه ها برایتان افتاده که دیگر این ملوس های مهربان را دوست ندارید.»
این ها بخشی از حرف های دکتر موریس بود که در ایمیل برای من فرستاده بود. جالب است، نه؟ اینکه همه چیز در کودکی شکل می گیرد و ما بعد از آن فقط الگوهای کودکی مان را تقلید می کنیم. مگر اینکه به عقب برگردیم و با آگاهی، مواردی را تغییر بدهیم. شما چه الگوی تکراری ای در زندگی دارید؟ امروز کمی به این موضوع فکر کنید.
مثلا می خواستم امروز درس و آموزش را تعطیل کنم و فقط از دوستی با دکتر موریس بگویم. اما دیدم حرف هایش جالب است. حیف است ندانید.
نتیجه ماجرای دکتر موریس و یک نکته جالب
طبق گفته دکتر موریس شخصیت افراد در 5 سال اول زندگی شان شکل می گیرد و پس از آن زندگی را با الگوهایی که کسب کرده اند ادامه می دهند. از چیزی دلخورید؟ گله دارید که چرا هی فلان اتفاق برایتان می افتد؟ بارها به خودتان گفته اید «همیشه برای من اینجوری می شود»؟ خب به عقب برگردید و ریشه اش را در کودکی تان پیدا کنید و بعد آن موضوع را اصلاح کنید.
من هم امروز همین کار را کردم. یعنی به کودکی ام برگشتم و دیدم بله، اینکه همیشه گربه های تنبل و بی هدف در زندگی من دیده می شوند به کودکی ام بر می گردد. به اینکه آن زمان سعی می کردم به همه گربه ها بگویم در زندگی هدف داشته باشند و حالا انگار همه گربه های بی هدف عالم پیش روی من سبز می شوند تا من این نکته را به آن ها آموزش بدهم.
توضیح تصویر
عکسی از دوست خوبم دکتر موریس در محل کارش
اختصاصی نشریه اینترنتی نوجوان ها – یاسمن رضائیان