امروز صبح گفتوگوی دو دانشآموز را شنیدم که معلوم بود دوستان صمیمی هستند. یکی از آنها کتاب بهدست بود و دیگری داشت به او اعتراض میکرد که: «ول بابا! اینهمه خوندیم چی شد؟ فکر کردی قراره چی بشه؟ خوش باش.»
معلوم بود این گفتوگو چند دقیقهای هست که شروع شده چون دوستش با حالتی کلافه و ناراحت از اینکه مدام تمرکزش بههم میریزد گفت: «درس نخونی میخوای چی کار کنی؟»
– نه تو واقعاً فکر میکنی درس بخونی به کار و شغلی میرسی؟ بابا الآن پارتیبازیه. پارتی داشته باش برو سر کار. تو مثه اینکه توو این جامعه نیستی. از مریخ اومدی؟!
دوستش که معلوم بود میخواهد به این گفتوگو خاتمه بدهید خیلی کوتاه گفت: «ولی من اینطوری فکر نمیکنم.»
دوست معترض کمی ساکت ماند و احتمالاً دوباره شروع به غر زدن کرد. چون دیگر از دایرهی شنوایی من خارج شده بودند و نمیتوانستم بدانم ادامهی گفتوگوها به کجا کشید. فقط امیدوارم آن دوست کتاب بهدست توانسته باشد درسش را مرور کند!
راستش این گفتوگو مرا به فکر فرو برد. دیدم که متأسفانه وضعیت جامعهی انسانی شما اینگونه است. خب در جوامع گربوی چنین چیزی وجود ندارد. یعنی هرکس با توجه به استعداد و تواناییها و مهارتهایی که دارد در شغلی قرار میگیرد و پارتیبازی وجود ندارد.
گفتم شاید شما هم در ذهنتان با این موضوع درگیر باشید. آیا اصلاً باید درس خواند؟ آیا با درس خواندن است که میشود کار کرد؟ یا در نهایت به قول آن دوستمان هر فرد بیکفایتی، صرف داشتن پارتی، میتواند شغلی را از آن خود کند؟
مهارتی کسب کنید که هرکسی ندارد
عزیزانم، من نمیتوانم حقیقت را از شما پنهان کنم. یعنی نمیتوانم بگویم اصلاً و ابداً اینطور نیست و در جامعهی شما مثل جامعهی ما هیچ پارتیبازیای وجود ندارد و هرکس بر اساس مهارت و توانایی سر کاری قرار گرفته است.
نه، من ترجیح میدهم شما کمی ناراحت بشوید اما حقیقت را بدانید. بله حقیقت این است که پارتیبازی وجود دارد. اما این به این معناست که همهی تلاشهای ما بیهوده است؟
خب اگر با خودمان صادق باشیم میبینیم که اصلاً هم اینجوری نیست. در کنار شغلهایی که وجود دارند که میشود با پارتی در آنها قرار گرفت شغلها و حرفههایی هم وجود دارند که شما باید در آنها توانمند باشید.
مثلا همین شغل کلانتری. فرض بگیریم که در دنیای گربهها هم پارتیبازی وجود داشت و من میتوانستم غلطک را به جای خودم کلانتر کنم. خب بعد از گذشتن مدت زمانی کوتاه اوضاع محله بههم میریخت چون غلطک توانایی لازم برای کلانتری را ندارد. در نهایت چه میشود؟ مجبوریم از گربههایی توانمند که تحصیلات عالیه در زمینهی کلانتری کسب کردهاند دعوت به کار کنیم.
خب این مثالی ساده بود که ببینید همیشه هم اینطور نیست که افرادی که پارتی داشته باشند بتوانند سر کار بروند و افراد توانمندی که پارتی ندارند بیکار بمانند. اما نکتهاش همینجاست. شما باید مهارتی کسب کنید که هرکسی نداشته باشد. یعنی در رشته و تخصص خودتان اینقدر قوی و توانمند باشید که نشود به جای شما از یک فرد معمولی استفاده کرد.
به کار او نیاز دارند
اگر به اطرافتان توجه کنید افرادی را میبینید که دربارهشان این جمله شنیده میشود: «نمیخوان از دستش بدن. به کارش نیاز دارن.»
این جمله میگوید آن فرد اینقدر در زمینهی کاری خودش توانمند است که هیچکسی نمیتواند بیاید و جایش را بگیرد. اینجا هم منظور از هیچکس افرادی است که توانایی آن رشته را ندارند و صرفاً با معرفی و پارتی میخواهند وارد کار شوند.
اینها را گفتم که با خیال راحت درستان را بخوانید و خودتان را در زمینهای که به آن علاقه دارید توانمند کنید و بدانید برای افراد توانمند و بااستعداد کار وجود دارد.
نتیجهی ماجرای کلانتر پفک و پارتیبازی یا توانایی
حتماً برای یکبار هم که شده با خودتان فکر کردهاید درس خواندن چه فایدهای دارد وقتی در نهایت افراد با پارتی سر کار میروند. در واقع فکر کردهاید کسب توانایی و مهارت در چنین شرایطی بیارزش است.
اما کلانتر پفک به شما میگوید اصلاً هم اینطوری نیست! اگر فردی در زمینهی تخصصی خودش بسیار توانمند باشد همیشه به کار او نیاز است. خب هیچوقت یک کار کاملاً تخصصی را فردی بیتخصص نمیتواند انجام بدهد.
یعنی اگر با زور پارتی هم کسی را وارد کاری کنند بعد از چند وقت مجبور است از آن کار کنارهگیری کند. چون نمیتواند در آن سیستم کاری را پیش ببرد.
پس این فکرها را از ذهنتان دور کنید و همهی انرژیتان را بگذارید روی این موضوع که هرچه بیشتر در زمینهی مورد علاقهی خودتان مهارت به دست بیاورید.
توضیح تصویر
بله، پزشکی از آن شغلهایی است که باید تواناییش را داشته باشید تا در آن قرار بگیرید. کسی با پارتیبازی نمیتواند طبابت کند. میتواند؟!
اختصاصی نشریهی اینترنتی نوجوانها – یاسمن رضائیان