ادامه بحث گربه های فضایی ؛ بهبه امروز چه آفتاب دلچسبی میتابد. اصلاً من عاشق آفتابهای پاییزی هستم. میدانم حالا میگویید «کلانترجان، ما بالأخره متوجه نشدیم شما بارانهای پاییز را دوست دارید یا آفتابهای آن را.»
دیدار کلانتر پفک با کپک
عزیزانم من همهچیز پاییز را دوست دارم. بارانهایش مرا شاعر میکنند و آفتابهایش به من انرژی میدهند. راستش آفتاب که میشود دلم میخواهد پیادهروی کنم. بروم و بروم و بروم و به انتهای دنیا برسم!
حتماً ته ذهنتان این سؤال شکل گرفته که دیدار با کپک چطور بود؟ عالی عالی! حالا هم کپک اینجا کنار من است و میگوید به همهی شما سلام برسانم. بله، او به پایگاه برنگشته. در واقع حالا به تعطیلات پاییزی آمده. میگوید در پایگاه اینطوری است که گربهها تعطیلات پاییزی دارند.
راستش دیدار با کپک آخر هفتهی مرا زیبا و رنگارنگ کرد. ما با هم کلی حرف زدیم و کلی پیادهروی کردیم و کلی خندیدیم. میگویم این کپک واقعاً باتجربه شده استها. چه اتفاقاتی را در پایگاه به چشم خودش دیده. میگوید گربه های فضایی وجود دارند که با آنها ارتباط گرفتهاند. راستی که چقدر جالب است فکر کنید در سیارههای دیگر هم گربه وجود دارد.
ما یک داستان خواهیم نوشت
من امروز با خودم فکر کردم چقدر خوب است که گهگداری فکرمان را آزاد بگذاریم و برای خودمان داستانها و دنیاهایی تازه خلق کنیم. مثلاً همین گربه های فضایی . چه داستانهایی که میشود دربارهی آنها نوشت. راستش یک ظهر پاییزی که آفتابی دلچسب دارد جان میدهد برای لمدادن زیر آفتاب و فکر کردن به داستانی فانتزی. چه کلمههایی که در سرم میچرخند!
کپک دارد میگوید «کلانتر بیا همین کار را انجام بدهیم. بیا داستان گربه های فضایی را بنویسیم.» میگوید «من اینقدر اتفاقات جالب را دربارهی این گربهها از سر گذراندهام که مطمئناً اگر آنها را بنویسیم داستانمان میترکاند!» به نظرم که پیشنهاد خوبی است. پس باید کارهایم را رو به راه کنم که در این یک هفتهای که کپک اینجاست طرح اولیه را بزنیم.
ای وای! این فکر واقعاً خوب است. دلم میخواهد همین حالا بروم کاغذ و خودکاری بردارم و شروع کنم به نوشتن. وای من عاشق داستان نوشتن هستم. داستان نوشتن در ظهری پاییزی دربارهی گربههایی که بسیار دورتر از ما زندگی میکنند.
نتیجهی ماجرای کلانتر پفک و گربه های فضایی
بگذارید تخیلتان آزاد باشد. بگذارید فکرتان تا دوردستها پرواز کند. خیالبافی گاهی هم لازم است. گاهی باید بنشینید و برای خودتان خیالهای دور و دراز ببافید. یادم است چند سال پیش داشتم مصاحبهی یک کارگردان انیمیشن را میخواندم. او میگفت رویاها ما را زنده نگه میدارند.
واقعاً که چه حرف محشری زده بود. بنشینید رویا ببافید و دنیاهایی شیرین برای خودتان خلق کنید. یادتان باشد فقط در صورتی که در دنیای رویاها غرق شوید اشتباه کردهاید اما اگر پایتان روی زمین واقعیت باشد اما دستتان در آسمان رویاها باشد نه تنها مشکلی پیش نمیآید که اتفاقات خوبی هم خواهد افتاد. مهمترین این اتفاقها این است که حالتان خوب خواهد بود.
بله، این پیشنهاد کلانتر پفک به شماست.
توضیح تصویر
مثلاً این دوستمان یک گربه های فضایی است که دارد در خیالهایش به گربههایی که در سیارههای دیگر زندگی میکنند فکر میکند. شاید به گربهای نارنجی در سیارهی زمین!
- حق و حقوق به زبان نوجوانانه؛ حق نظر دادن
- تاریخچه شرکت والت دیزنی
- همه چیز راجع به ستاره دنباله دار
- تکبر و غرور
یاسمن رضائیان
اختصاصی نشریهی اینترنتی نوجوانها