1302 – تولد در شیراز، فرزند ارشد حبیب الله چهره نگار (یکی از عکاسان هنرمند شیراز) و بدرالسماء چهره نگار نخستین عکاس زن در شیراز و نوه ی میرزا حسن عکاس باشی (مؤسس عکاسی در شیراز و فارس قدیم)
۱۳۲۰- کار در عکاسخانه ماشاالله خان در تهران
۱۳۲۱- فوت پدر و تصدی عکاسخانه ی وی در اهواز
۱۳۲۳ – عزیمت به آبادان و تأسیس عکاسی شکیبا (دومین عکاسی در آبادان)
۱۳۲۵ -پیوستن به شرکت نفت ، همکاری با اداره ی انتشارات و روابط عمومی شرکت نفت
۱۳۳۴-تشکیل انجمن عکاسی آبادان و عضویت در هیئت مؤسس انجمن مزبور
مسئول آموزش عکاسی در انجمن عکاسی آبادان –
1337تا1357- همکاری با ادارهی فرهنگ و هنر آبادان در زمینه ی آموزش عکاسی، همکاری با تلوزیون آبادان در زمینه تهیه ی فیلم های آموزشی عکاسی
1359تا 1371بازنشستگی، بازگشت به شیراز و تأسیس اولین کلاس عکاسی در شیراز، تدریس در کلاسهای مختلف آموزش عکاسی -تأسیس انجمن عکاسی شیراز به عنوان نخستین انجمن عکاسی پس از انقلاب در ایران، مدیریت آموزشگاه عکاسی نگاره، عضویت در هیئت داوران جشنواره های سینمای جوان استان فارس
1732پنجم تیر، وفات در شیراز
خاطرهای از زنده یاداستاد حسن چهره نگار
سال 1314پدرم بیمار و در بیمارستان شیراز تحت نظر مأمورین که ظاهرا باید در تبعید به سر میبرد.با مادر و برادر سه سالهام در داراب بودیم.چون،مادرم سابقهی عکاسی زنانه در شیراز داشت گاهی عکسی میگرفت.به سختی روزگار میگذراندیم .
از ادارهای که به یاد ندارم کدام بود خبر دادند که ادارهی پنبه از از انبارهای پنبهی خود خیلی فوری عکس لازم است.چون گردش در اماکن مختلف و عکسبرداری برای مادرم غیر ممکن بود به ناچار مرا به تنظیم و تجسم و نور دادن به شیشهی عکاسی به هنگام عکسبرداری در خانه تمرین داد و با دوربین بزرگ 24×18 وشیشیههای 18×13 در محفظههای عکسبرداری روانه انبارهای پنبه شدم. سه پایهی دوربین قابل تنظیم و کوتاه و بلند شدن از حدی معین نبود.به ناچار برای نگاه کردن به شیشهی مات پشت دوربین و تجسم به پایهای برای تسلط خود لازم داشتم که گاهی از پیت حلبی و گاهی صندوق چوبی معمولا زوار در رفتهای استفاده میکردم که گاهی از روی آنها معلق میزدم ولی به هر جهت دوربین سالم می ماند .
از ده انبار ،از هر کدام چهار زاویه آنکه پر از گونیهای پنبه بود ،عکس گرفتم.اتفاقا همه قابل قبول در آمدند و نیاز آن اداره بر طرف شد و کل پول برای هر انبار 20 ریال باید میپرداختند و 400 ریال کل حساب میشد.هنگام پرداخت گفتند صورت حساب را نمیشود به نام یک طفل 12ساله بنویسیم. با پا درمیانی عموزادهی پدرم مرحوم میرزا احمد مبشر که در آن زمان رئیس اداره پست بود مبلغ 340 ریال پرداختند. پول گزافی مینمود.
در مدرسه بین معلمین و مدیر این مطلب بحثانگیز شد و در نتیجه معلیمن عزیز این گنج یادآور را میخواستند. برای آگاهانیدن من چند بهانه برای فلک شدنم پیدا کردند . یکی از این بهانه این بود که چون شب دهم عاشورا من در مراسم عزاداری در بین همسالان و مانند آنها پای برهنه راه میرفتم یکی از معلمین همان جا علت بیکفش بودن مرا پرسید. گفتم من هم مثل بچههای دیگر برای عزاداری کفش نپوشیدهام .
گفت : «پس جورابت کو ؟ گفتم ؛ وقتی کفش نداشته باشم(خوب دیگه)جوراب هم نمیپوشم . گفت«پس با پای نجس خود کف حسینیه را نجس کردی . باشد تا کف پایت را طاهر کنم . سه روز بعد مرا از صف بیرون کشید با نواختن ترکه انار به کف پایم وعدهی خود را عملی کرد . بالاخره با همهی سادگی منظور آن تنبیهات را فهمیدم یا به من فهماندند.به ناچار 50 ریال توسط آقای مدیر به نام کمک به تهیهی وسایل ورزشی پرداخت کردم .
روز بعد چهار معلم همه با سر و روی باندپیچی شده به مدرسه آمدند.شهر کوچکی بود و تمام اسرار یک باره بر ملا و زبان به زبان میگشت . معلوم شد که آقایان که پول بانک میانه قمار خود را به دست آورده بودند در حین قمار کارشان به نزاع کشده و سر و روی یکدیگر را خونین کرده بودند. هر کدام از من میپرسیدند تو پول را برای که دادی میگفتم (آقا ما اصلا به کسی پول ندادیم) به هر جهت کتک زدن من متوقف شد .
استاد فخرالدین فخرالدینی عکاس پرتره
4 پاسخ
با سلام لطفا با نشانی editor@nojavanha.com مکاتبه کنید امیدوارم بتوانم در این مورد کمک کنم
سلام . ببخشید من دانشجوی ترم اخر کارشناسی معماری هستم،موضوع پایان نامم موزه عکس استاد حسن چهره نگاره،اطالاعات زیادی در رابطه با ایشون لازم دارم،میشه کمکم کنین؟
دوست عزیز استاد حسن چهره نگار در سال 72 فوت کرده اند و به طور کلی خانواده ایشان از اهالی فارس هستند اگر شمااطلاعات بیشتری در مورد استاد جعفر چهره نگار ارایه کنید می توانیم پاسخ کامل تری بدهیم
با سلام واحترام خدمت شما استادگرامی
می خواستم بدانیم شما با استادجعفرچهره نگارنقاش معروف نسبتی دارید.
باتشکر