درباره کتاب هایی به قلم چهره های مشهور که بازار کتاب را گرفته اند؛ آیا این کتاب ها ارزش خواندن دارند؟
حورا نژاد صداقت: درباره کتاب هایی به قلم چهره های مشهور که بازار کتاب را گرفته اند؛ آیا این کتاب ها ارزش خواندن دارند؟
روزهای شلوغ آخر سال بود که چاپ چند کتاب به دست هنرمندان و چهره های مشهور خبرساز شد. همین که در آن شلوغی ها کتاب بتواند خبرساز شود، خودش اتفاق مهمی به حساب می آید اما عجیب این بود که انگار همه مراسم رونمایی و معرفی کتاب شان را گذاشته بودند دقیقا برای بهمن و اسفند.
به همین خاطر، درست است که قشر کتاب خوان یا قشر هنرمنددوست (!) سراغ آثار این گروه رفتند ولی هنوز که کسی نه با آن ها مصاحبه جدی و مفصلی کرده و نه خبرهای بعدی درباره کتاب های شان در بوق و کرنا رفته است. با این حال ما اینجا همین کتاب ها را معرفی کرده ایم و گفته ایم که فضای هرکدامشان چیست و اصلا چقدر ارزش خواندن دارند یا بهتر است بگوییم، چه کسانی باید سراغ خرید این کتاب ها بروند. راستی، ما فقط تعدادی از کتاب ها را انتخاب کردیم؛ چندتایی به خاطر فضای کم از لیست مان جا افتاده است مثل چند کتاب جدید داریوش مهرجویی.
سباستین
نویسنده: منصور ضابطیان
نشر: مثلث
قیمت: 18 هزار تومان
آیا بخوانیم؟ بله. حتما این کتاب را بخوانید حتی اگر ذره ای قلم یا طرز فکر منصور ضابطیان را دوست دارید، حیف است که این کتاب روان و جذاب را از دست بدهید.
سلام سباستین را به کوبایی ها برسانید
فکر جیبتان را نکنید. فکر وقت پرتان را هم نکنید. فکر هیچ چیز دیگری را هم نکنید؛ یک راست بروید کتاب فروشی و «سباستین» را بخرید و یک روز که خیلی خسته اید، سباستین بخوانید تا سرحال شوید یا یک روز وقتی دلتان می خواهد ماجرای روان و بامزه و آمیخته با کمی تاریخ و پر از شوخی بخوانید، سباستین بخرید. دیگر چطور توصیف کنیم که از خرید این کتاب پشیمان نخواهید شد؟ آن هم کتاب و سفری که ضابطیان آن را مدیون باراک اوباما است؟ چرا؟ در همان مقدمه همه چیز را مفصل توضیح داده است.
قبل از هر چیز مهم ترین سوال این است که آقای ضابطیان، چرا بین این همه اسم، اسم بی ربط سباستین را انتخاب کرده اید؟ ماجرای عجیبی دارد. دقیقا باید 45 صفحه از کتاب را بخوانید و در همان صفحه ای که بالای آن عکس اقامتگاه نسبتا شیک منصور ضابطیان مدر کوبا را می بینید که پشت صندلی اتاقش هم تابلوی مونالیزا قرار دارد، به جواب این سوال پیچیده می رسید. کمی جلوتر احتمالا با خواندن توضیح او درباره «بل و سباستین» قهقهه خواهید زد.
در سفرنامه منصور ضابطیان هیچ چیز عجیب و غریبی نوشته نشده است، حداقل این طوری به نظر می رسد، چون ماجرا را از دریچه نگاه یک ایرانی می خوانید که خودش هم خلاق است و طناز؛ مثلا او از دیدن زنی که صاحب اقامتگاهش است، یاد «کوکب خانم» می افتد و می نویسد: «ایبیس یک کوکب خانم پنهان دارد.» بعد مدام وجه های مختلف او را نشان می دهد یا جای دیگر، وقتی برای یک مهمانی شبانه می بیند که ایبیس بیگودی به سرش می پیچد، می گوید: «سال های سال بود ندیده بودم کسی بیگودی به موهایش ببندد. خوبی کوبا همین است که آدم را یاد خاطره های قدیمی اش می اندازد.»
ضابطیان در کتابش به هر چیز مهم و حتی ظاهرا غیرمهمی اشاره کرده، آن قدر که ذهنیت خود درباره وضعیت کوبا را به ما می دهد؛ از این که چطور زندگی هنوز هم بین آن همه فقر جاری است یا چطور است که کوبایی ها با تمام فقرشان هیچ کدام بوی عرق و کثیفی نمی دهند و حتی در خیابان های شان آشغالی دیده نمی شود. او از معماری خانه های شان می گوید که بعد از در ورودی یک مرتبه وارد فضای اصلی خانه می شوید که ممکن است آشپزخانه یا اتاق خواب باشد. حتی از اسکاچ های کثیفی می گوید که دلش می خواسته یکی جایگزین آنها کند ولی در تمام دو هفته سفرش حتی یک اسکاچ هم برای خرید پیدا نمی کند!
راستی، پیشنهاد ویژه ما این است که چون کتاب خیلی روان نوشته شده یا یک بار بنشینید و کل کتاب را بخوانید والسلام یا مدام به بهانه های مختلف از جای تان بلند شوید و بگذارید لذت خواندن این کتاب کمی طول بکشد چون حیف است که زود تمام شود.
سه قصه
نویسنده: ایرج طهماسب
نشر: چشمه
قیمت: 7500 تومان
آیا بخوانیم؟ کنجکاوها و دوستداران ایرج طهماسب این کتاب را بخوانند چون با دنیای متفاوت او آشنا می شوند اما مابقی افراد، راستش را بخواهید… چه بگوییم؟!
آقای مجری دنیای متفاوتش را لو داد
پای ایرج طهماسب هم به دنیای داستان نویسی و چاپ کتاب باز شد. البته صرفا چاپ کتابش جدید است وگرنه دست به قلم شدن و داستان نوشتن برای ایرج طهماسب ظاهرا کاری قدیمی است، چون تاریخ بعضی از داستان هایش در همین کتاب نشان می دهد که او حتی در سال 65 هم می نوشته. حالا چرا آن ها را چاپ کرده؟
خودش که در همان ابتدای کتاب نوشته: «این داستان ها تعدادی از داستان هایی است که طی کار هنری ام نوشته ام؛ به سال های دور و نزدیک باز می گردد و هر یک شیوه نگارش خاصی دارد. همه آن ها را دوست دارم و وقتی آدم چیزی را دوست دارد، دلش می خواهد آن را با دیگران تقسیم کند؛ بنابراین تصمیم گرفتم بعد از سالیان سال آن ها را چاپ کنم.»
چه انتظاری از مجموعه داستان ایرج طهماسب که در ذهن ما با کلاه قرمزی و پسرخاله، خوش نشسته، باید داشت؟ پوریا عالمی که برای این کتاب مقدمه نوشته می گوید: «او قصه های مهیب و عجیبی تعریف می کند که به درد خواب کردن خواننده نمی خورد، به جایش چشم او را باز می کند.»
خود آقای طهماسب هم می گوید: «این نوشته ها برای دوستانی که تنها یک چهره اینجانب را شناخته اند، جالب تر است.» حرف او درست است. فضای این سه قصه (یا چهار قصه) خیلی خاص است؛ یعنی دیگر این ایرج طهماسب نویسنده، همان ایرج طهماسب آقای مجری نیست؛ آدمی است با یک دنیای متفاوت که رد پای خیال پردازی های خیلی عجیبش را در نوشته هایش می توان پیدا کرد.
مثلا در داستان اول که عنوانش هست «بالشی پر از پر سفید» ماجرای پسربچه ای نقل می شود که به زور وعده و وعیدهای مادرش می خوابد. همین مادر چراغ را خاموش می کند و از اتاق بیرون می رود. مانی در عالم خواب، کمد اسباب بازی هایش را باز می کند و به جای دیدن وسایل همیشگی اش، با یک مرغ بزرگ به اسم رعناخانم روبرو می شود که با او حرف می زند. ماجرا تا آن جا پیش می رود که مانی با رعناخانم در آسمان پرواز می کنند و بعد در یک جنگل سرسبز با حیوانات بامزه فرود می آیند و کلی گوجه سبز و بستنی و … می خورند و شیطنت های بامزه مین کنند.
مانی که از خواب بیدار می شود، می بیند یکی از پرهای سفید رعناخانم در اتاقش جا مانده.بخش هیجان انگیز ماجرا دقیقا از همین جا شروع می شود که اگر ما بگوییم، بدجور لو می رود. پس خواندنش به عهده خودتان. «سه قصه» یک جوری نوشته شده که اگر بنشینید پایش و تمام 96 صفحه اش را بخوانید، دیگر نمی توانید مثل قبل به آقای مجری نگاه کنید؛ یعنی شاید بعد از این، حتی صدای عروسک های اطرافش را نشنوید و شما هم مدام در عالم تخیلتان فرو بروید و بخواهید دنیا را کمی شبیه طهماسب ببینید و تجربه کنید. حتی اگر زندگی رؤیایی تان متفاوت از او باشد.
یه چیزی بگو
نویسنده: لاوری هالس آندرسن
مترجم: حمیدرضا صدر
نشر: چشمه
قیمت: 17 هزار تومان
آیا بخوانیم؟ اگر دیدن جهان از چشم دختری نوجوان که حسابی شاکی است برای تان جذاب است و البته اگر ترجمه های صدر را دوست دارید، چرا که نه؟
لعنتی چراغ روشن کن!
«خورشید در صبحگاه زمستانی روز بعد، بالا نیامده بود، پشت لپ تاپ کوچک و بیش از حد قدیمی شده ام نشستم و ترجمه را شروع کردم؛ چیزی که سرمای زمستانی شرق ایالات متحده را تحمل پذیرتر کرد. پس از آن به هر جا پا می گذاشتم، کوله ام گشوده می شد. لپ تاپ کوچولوی قدیمی ام در می آمد و صفحه ای به فارسی مانیتور را می پوشاند.»
این وصف حال حمیدرضا صدر است در مقدمه ترجمه کتابی که اسفند 95 از او منتشر شد با نام «یه چیزی بگو». ماجرای ترجمه کتاب به پیشنهادی بر می گردد که برادرزاده همسرش به او می دهد برای ترجمه و صدر در شب اول 30 صفحه آن را می خواند و آن قدر درگیر محتوای کتاب می شود که انگار دیگر نمی تواند کتاب را زمین بگذارد.
اگر شما از خوانندگان قدیمی صدر هستید، این بار با اثری متفاوت مواجه می شوید؛ در حدی که شاید در همان چند صفحه اول تعجب کنید یا حتی به ذهنتان برسد که این کتاب شما نیست. البته اگر از سن نوجوانی و درس خواندن مدرسه ای رها شده باشید، چون کتاب با عنوان «ترم اول» و بعد از آن «به دبیرستان مری وِ دِرهای خوش آمدید» شروع می شود.
دختری دبیرستانی به نام ملیندا ماجرایش را تعریف می کند؛ ماجرای اولین روز حضورش در مدرسه ای که هیچ کس، مشخصا هیچ کس، او را تحویل نمی گیرد. اصلا انگار نمی بیندش و این طرد، آن قدر دردناک است که انگیزه ای می شود برای پی گیری ماجرا. از همین جاست که کم کم با فضای مدارس آمریکا و چیزهایی که دانش آموزان آن ها را یاد می گیرند، آشنا می شوید، آن هم با نگاه دختری منتقد و شاکی: «ما درس تاریخ آمریکا رو برای نهمین بار طی نه سال می خونیم.
کار تکراری دیگه ما مهارت در نقشه خوانیه. با اختصاص یک هفته به بومیان آمریکا و یک روز به کریستف کلمب در روز کلمبوس و یک روز به زائران مذهبی در روز شکرگزاری. هر سال تکرار می کنند به زودی به مسائل روز می رسیم ولی همیشه در دوران انقلاب صنعتی باقی می مونیم. کلاس هفتم رسیدیم به جنگ جهانی اول.» (صفحه 12) باید با حرف های ملیندای زخم خورده پیش بروید تا به آن جایی برسید که به قول حمیدرضا صدر، با جان کندن می گوید: «به جای لعنت فرستادن به تاریکی شمع روشن کن.»
تاریخ عشق
نویسنده: نیکول کراوس
ترجمه: ترانه علیدوستی
نشر: مرکز
قیمت: 20 هزار تومان
آیا بخوانیم؟ راستش چه بگوییم؟ کاملا سلیقه ای است. بعضی ها عاشق کتابش شدند و بعضی ها مدام غر زدند که این کجایش تاریخ عشق بود؟ در هر صورت انتظار ادبیات با کیفیت کلاسیک را نداشته باشید.
باز هم عشق ترانه علیدوستی پر سروصدا شد
این دومین ترجمه ای است که از ترانه علیدوستی منتشر شد و در چند ماه به چاپ چهارم رسید. سوال این است که دلیل این استقبال صرفا به خاطر اسم ترانه علیدوستی است؟ راستش شاید نتوان به این راحتی جواب مثبت داد. کم و بیش دیگران درباره توانایی او در ترجمه صحبت می کنند. اگر خودتان هم کتاب خوان هستید وقتی ترجمه «رویای مادرم» از الیس مونرو یا حتی همین کتاب «تاریخ عشق» را به دست بگیرید حتما متوجه می شوید که بی خود نه مخاطب را گیج می کند و نه جمله هایش گنگ و نامفهوم است. هرچند شهرت اسم او را هم نباید نادیده گرفت.
علیدوستی این بار سراغ چه کتابی رفته است؟ کتابی که با تلخی فکر کردن به مرگ شروع می شود. دقیقا با این جمله «آگهی فوتم را که بنویسند فردا یا پس فردا در آن خواهند گفت از لئو گورسکی آپارتمانی پر از کثافت به جا مانده است.» بعد با این افکار دلهره آور ادامه پیدا می کند که بعد از مرگم چه کسی برای اولین بار مرا خواهد دید؟ اصلا نکند جنازه ام چند روزی در آپارتمان بماند؛ درست مثل همسایه ام… حالا این آقای کورسکی کیست؟
«لئوپلد گورسکی مردنش را از 18 آگوست 1920 آغاز کرد. وقتی راه رفتن می آموخت مرد. وقتی پای تخته می ایستاد مرد و یک بار هم وقتی سینی بزرگی در دست داشت. وقتی امضای جدیدی تمرین می کرد مرد. تنها مرد، چون خجالت می کشید که به کسی زنگ بزند. به یاد آلما مرد یا وقتی دیگر نخواست یادش را بکند.»
خلاصه، در همان ابتدای «تاریخ عشق» با مردی مواجهید که دارد به نوعی روایت های اول شخص خودش را از مرگ می گوید. کمی که جلوتر می رویم، نوشته های صفحات متفاوت از دیگر کتاب ها می شود. در بعضی از صفحات فقط دو کلمه نوشته شده و در بعضی کلی نمودار.
«تاریخ عشق» روایت مردی است که نویسنده و آواره جنگ که عاشق دختری با نام «آلما» بوده. حالا با خواندن کتاب متوجه ارتباط این چند حلقه پیچیده خواهید شد؛ ارتباط آقای نویسنده و کتاب «تاریخ عشق» و نام آلما و آن جمله ای که در صفحه 41 کتاب آمده که «به دنیا که آمدم، مادرم اسمم را از روی تمام دختران کتابی گذاشت که از پدرم هدیه گرفته بود؛ کتاب تاریخ عشق».
خرستان
نویسنده: لوریس چکناوریان
نشر: صدای معاصر
قیمت: 17 هزار تومان
آیا بخوانیم؟ با مزه است دیگر، همین… حتی خواندن کلمه خر روی جلد یک کتاب بالاخره خنده به لب می آورد…
اگر خریت نکنیم، آدم نمی شویم؟
آن هایی که لوریس چکناوریان را از نزدیک دیده اند می دانند که گلوله نمک است، آن هایی هم که او را ندیده اند، هرچه برایشان توصیف کنیم، آخرش هم حس و حال آن دسته اول را دقیق متوجه نخواهند شد. حالا از چنین هنرمندی برای کتابی که اسمش را هم گذاشته «خرستان» چه انتظاری دارید؟ انتظار دارید یک اثر فلسفی خاص نوشته باشد؟ خب، مسلما خیر. خرستان را که باز کنید، همان ابتدا با یک مصاحبه نسبتا طولانی از یارتایاران که اتفاقا تصویرگری جلد کتاب هم بر عهده اش بوده، مواجه می شوید.
از ماجرای داستان نویسی های چکناوریان پرسیده و از این که حالا چرا خر را انتخاب کرده؟ بعد لوریس یک جا توضیح می دهد که خود من هم طی روز گاهی اخلاق یا روحیاتم را شبیه حیوانات مختلف می بینم. (احتمالا همه ما این طوری هستیم. کافی است پربسامدترین نام حیواناتی که طی روز اسمشان را می آوریم یا در ذهنمان تداعی می شوند، فکر کنید؟ بعد هم توضیح می دهد که چرا انتخابش خر بوده است؛ مثلا می گوید: «این وجوه گوناگون شخصیت انسان را وقتی دریافتم که رفتم به باغ وحش نین، به تماشای حیوانات.
خر، در باغ وحش از همه مظلوم تر بود، در ردیف بره و گوسفند. من خیلی تحت تاثیر خر قرار گرفتم. ایستادم برابرش و نگاهش کردم. بعد یک باره خنده ام گرفت. همراهم از من پرسید: «چرا می خندی؟» گفتم: «ببین! من هم مثل این خر، یاد خودم و سادگی های خودم می افتم!» من یاد گرفته ام که به خودم بخندم نه به دیگران. تا امروز هم هم چنان به خودم می خندم و اصل و اساس نوشتن داستان های خرستان همین خندیدن به خود است.»
تمام این ها را بگذارید کنار حرف هایی که لوریس در جلسه رونمایی کتابش گفته بود: «اگر آدمیزاد در روز چند بار خریت نکند، آدم نمی شود! به علاوه خرها هر روز که ما را می بینند، می گویند این ها دیگر چه کسانی هستند که روی دو پا راه می روند! خلاصه این که آن ها هم ما را به چشم دیگری می بینند. آدم هیچ وقت نباید خودش را جدی بگیرد، بلکه باید کارمان را جدی بگیریم.» (به نقل از لیزنادر 22 اسفند 95)
چکناوریان در کتابش تعدادی داستان طنز کوتاه نوشته که احتمالا برای بعضی از مخاطبان کتاب، این داستان ها بامزه و جالبند.
برترین ها
امتیاز به این نوشته