صداقت احساسی و نقش آن در زندگی

صداقت احساسی بدین معناست که احساسات و عواطف حقـیقی خـود را بـیـان کنـیم

صداقت احساسی

برای این کـه بتـوانـیم از نــظر احسـاسی صـادق بـاشیم، باید در وهله اول از احساسات خـود با خبر باشیم. این آگـاهی از احسـاسـات، بـه مـیـزان هـوش احساسی افـراد بستـگی دارد. هـــوش احساسی اسـت کـه فـرد را قـادر می سـازد تـا بـتـواند بـــه طور دقیق احساساتش را تشخیص دهد.

هوش احساسی هم چنین این توانایی را به ما می دهد که بتوانیم تصمیم بگیریم که آیا کار درستی است که احساسات واقعی خود را با طرف مقابل در میان بگذاریم یا خیر. به هر حال به طور کلی عقیده من بر این است که افراد باید به طور فردی در بیان احساسات خود صادق باشند تا همه در جامعه ای با صداقت احساسی بالا زندگی کنند.

اگر بتوانیم از نظر احساسی با خودمان صادق باشیم، می توانیم خود حقیقیمان را خیلی عمیق تر بشناسیم. این کار به ما کمک می کند که خیلی راحت تر با خودمان کنار بیاییم و خودمان را همان طور که هستیم بپذیریم. این امر هم چنین به ما کمک می کند که تشخیص بهتری در این مورد که وقت خود را چگونه و با چه کسانی صرف کنیم، داشته باشیم.

در عین حال اگر سعی کنیم که با دیگران در بیان احساسات خود صادق باشیم، این کار به آن ها هم کمک می کند که از نظر احساسی صداقت بیش تری را از خود نشان دهند. زمانی که از نظر احساسی صادق باشیم، دیگر مجبور نخواهیم بود تا کارهایی را که به دلخواهمان نمی باشد، انجام دهیم. هم چنین خیلی سریع تر فردی که برای احساساتمان ارزش قائل است را پیدا خواهیم کرد.

صداقت احساسی نیازمند آگاهی، اعتماد به نفس، و حتی شجاعت است

این به آن دلیل است که همیشه ما در جو اجتماعی یاد گرفته ایم که به احساساتمان بی توجه باشیم، آن ها را نادیده گرفته و در مورد آن ها به خودمان هم دروغ بگوییم. به عنوان مثال زمانی که از ما سوال می شود (چه طوری) معمولاً جواب می دهیم:

خوبم، حتی اگر به راستی هم خوب نباشیم، باز هم چنین پاسخی می دهیم. حتی گاهی اوقات هنگامی که کاملاً مشخص است که افراد عصبانی بوده و حالت تدافعی به خود گرفته اند، اگر از آن ها سوال کنیم، باز هم حاضر نیستند قبول کنند که عصبانی هستند.

صداقت احساسی از همان دوران کودکی معنا پیدا می کند

کودکان به طور مکرر و آزادانه احساسات واقعی خود را بروز می دهند؛ اما از همان دوران ابتدایی کودکی آن ها یاد می گیرند که در بیان احساسات خود صادق نباشند. والدین و مربی ها از کودک می خواهند که فرزندانشان آن طور که خودشان انتظار دارند باید صحبت کنند و یا کارهایشان را انجام دهند. این کار کاملاً مغایر با بروز احساسات حقیقی کودک است. به کودک تعلیم داده می شود که لبخند بزند حتی زمانی که واقعاً ناراحت و عصبانی است. زمانی که هیچ گونه احساس پشیمانی ندارد به او یاد می دهند که باید عذر خواهی کند. 

زمانی که هیچ گونه احساس قدرشناسی نمی کند به او یاد می دهند که باید بگوید: متشکرم، زمانی که احساس می کند نسبت به او بدرفتاری کرده اند، به او یاد می دهند که از شکایت کردن دست بردارد. به او یاد می دهند که افراد را ببوسد و به آن ها شب بخیر بگوید، آن هم در حالی که کمترین علاقه ای به انجام این کار ندارد. به او می گویند که بی ادبی و شاید خودخواهی باشد که انتظار داشته باشد همه چیز مطابق انتظاراتش پیش برود.

هم چنین به کودکان آموزش داده می شود که برای بیان احساسات خود از برخی لغات خاص نمی توانند استفاده کنند. من پدر و مادرهای بسیار زیادی را مشاهده کرده ام که به فرزندان خود آموزش می دادند که از واژه متنفرم استفاده نکنند.

گاهی اوقات هم والدین به شدت مخالف این امر هستند که کودکان احساسات واقعی خود را به طور کامل بیان کنند.

زمانی که کودکی به پایان می رسد و بچه ها پا به سنین نوجوانی می گذارند، خیلی بیش تر می توانند به جای خودشان تصمیم بگیرند. آن ها راحت تر صحبت می کنند و در مقابل بزرگسالان جواب می دهند و آن ها را بیش از پیش به چالش بر می انگیزند. اگر افراد بزرگسال در چنین شرایطی احساس خطر بکنند، با بی اعتبار کردن نوجوانان از خود دفاع می کنند و ادراک و احساسات او را مبطل اعلام می کنند. در این شرایط، فشاری از جانب هم نوعان، به منظور پیروی از نورم های گروهی، نیز احساس می شود.

با تجربه به چنین شرایطی، نوجوانان و بزرگسالان یاد می گیرند که نمی توانند در مورد احساساتشان صادق باشند. به همین دلیل نوجوانان به طور تدریجی دیگر مانند سابق با والدین، معلم ها، دوستان و حتی خودشان هم صادق نخواهند بود. آن ها یاد می گیرند که بیان احساسات واقعی هیچ ارزشی ندارد.

ادامه دارد…

ofc.ir

 

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
همیشه فکر می کنم نسبت به اطرافیانم یه چیزی کم دارم

 

امتیاز به این نوشته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *