پرسش :سلام. من دختری ۱۷ ساله هستم و عاشق آقای معلم شده ام . من با ایشون بیرون از مدرسه یعنی تو کلاس خارج از مدرسه آشنا شدم. دوست دارم هر هفته بگذره تا روز کلاس برسه و من ببینمش. ازش فقط شماره و ایمیل دارم. سعی می کنم به بهونه های مختلف بهش اس ام اس بدم یا زنگ بزنم.
هر موقع توی کلاس ازم تعریف می کنه بچه ها خیلی زود جبهه می گیرن و حسودی میکنن.حتی یه بار ازم تعریف کرده بود که دوستم منو مسخره کرد که من سر کلاسش زدم زیر گریه. اونم درس دادن رو متوقف کرد و ناراحت شد و گفت حواسم پرت شد.
نمی دونم چیکار کنم. همونطور که گفتم به بهونه های مختلف بهش زنگ میزنم. میخوام اونم منو دوست داشته باشه. در ضمن اینم بگم ایشون یه پسر مهربون و مجرده ولی هر وقت که می بینم سر کلاس با گوشی ور میره خیلی ناراحت میشم. فقط میخوام ببینم اونم منو دوست داره یا در اینده خواهد داشت یا نه… چون خیلی واسم مهمه. میخوام بدونم راهی هست حالا که عاشق آقای معلمم شدم ،توجهشو جلب کنم یا نه… لطفا راهنماییم کنید.
پاسخ
دوست خوبم
منطقی نیست از مشاور انتظار داشته باشی تا راهی را به تو نشان دهد تا بتوانی نظر دیگری را به خودت جلب کنی به ویژه در شرایطی که مشاور با این حد از میزان علاقه که خودت هم از شدت زیاد آن صحبت کردی موافق نیست. وقتی که تعادل از بین می رود و شرایطی پیش می آید که احساس بر همه چیز غلبه می کند در این صورت توصیه این است که به نقطه خطر رسیدی و جریان خوبی در پیش نیست. برای مثال اینکه می گویی وقتی ایشان با گوشی خود مشغول می شوند ناراحت می شوی رفتار و احساس غیرمنطقی شکل گرفته است و تو باید به فکر آینده و سلامت خودت هم باشی.
بنابراین لازم است بیش از پرداختن بیشتر به آن فرد در این فکر باشی که راهی برای تعادل احساست پیدا کنی و تلاش کنی تا راه منطق را هم به میان این ارتباط باز کنی. برای این منظور مراقب باش تا بیش از این نشانه و علامتی از خودت نشان ندهی که او متوجه شدت این احساس شود چون این کار دقیقا او را بیشتر از تو دور خواهد کرد. تلاش کن تا با توجه کردن به درسی که او ارائه می دهد و کسب موفقیت بیشتر در آن، راه را برای رشد خودت و نیز جلب توجه بیشتر و البته منطقی دیگران فراهم کنی.
مقاله عشق بی اندازه به معلم؛ خوب یا بد؟ نیز می تواند بیشتر را هنمایت کند
پرسش
من عاشق آقای معلم زیستم شدم. یه آقای 42 ساله که بدجووووور دوستش دارم چیکاااار کنم بنظرتون؟! میخوام بهم توجه کنه یا حداقل دوستم داشته باشه. یه دخترم هست تو کلاسمون هی خودشو میکنه تو چشمش. اه دارم افسرده میشم. بخدا دیگه درسمم نمیتونم درست حسابی بخونم تا به خودم میام می بینم چهل و پنج دقیقس رفتم تو فکر و بکوب دارم به اون فکر میکنم. اصلا حالم خوب نیست… اصلا! خدایا خودت کمکم کن.
پاسخ
دوست خوبم
یکی از مهم ترین نشانه های علاقمندی خوب و ناخوب این است که این تمایل بتواند به پیشرفت و بهتر شدن حالمان کمک کند. وقتی می بینی که علاقمندی تو مانع رشد و موجب بدحالی می شود باید در این باره بیشتر فکر کنی. این بدان معنی است که شاید لازم است برای بهره مندی از علاقه ات بیشتر از گذشته برای این درس تلاش کنی و سعی کنی به گونه ای رفتار کنی که هر معلمی مشتاق حضور چنین دانش آموزی در کلاسش می شود. بدیهی است علاقه معلم به دانش آموزان تلاشگر و متعهدی است که درس خواندن و دقت در آن برایشان مهم است.
پرسش
من عاشق یه بازیگر ۵۰ ساله شدم. دست خودم نیست وقتی میخوام از یاد ببرمش نمیتونم. رسیدن بهش هم خیلی سخته و تقریبا غیر ممکن. چیکار کنم؟ من ۱۴ سالمه.
پاسخ
دوست خوبم در زندگی با بسیاری دیگر از دوست داشتن ها مواجه میشوی که موفق باشی همه آنها به دست آوردنی نیستند و یا شاید امکان اینکه آنها را به انحصار خودت داشته باشی نیست. این نوع علاقمندی ها هم به نوبه خودشان شیرین و جذاب هستند و مهم این است که به ما یادآوری میکنند که عشق به معنای خودخواهی و خواستن و داشتن آن برای خود نیست. دوست داشتن و عشق یک احساس است که گاهی نگه داشتنش در ذهن و قلب بسیار دلنشین تر از به انحصار داشتن و رسیدن به آن است.
بنابراین بهتر است به احساست احترام بگذاری. نیازی به فراموش کردن نیست اما لازم است تعریف و معنای این دوست داشتن را در ذهنت تغییر بدهی.
سلام و وقت بخیر.
مشکل من عشق به معلم نیست. من ۱۴ سالمه. یه دایی دارم که وقتی خیلی کوچک بودم رفت خارج از کشور و وقتی ۸ ساله بودم اومد ایران و من اولین بار دیدمش. اول سال برای ازدواجش اومده بود. خلاصه با خانومش اومدن و عروسی گرفتن و دوباره رفتن. بعد از اون به خاطر کرونا و یه سری مسائل دیگه ما ۵ سال نتونستیم همدیگه رو ببینیم و میتونم بگم دوباره مثل همون اولین بار برام غریبه شده بودن. تا اینکه بهار امسال پس از چندین بار که میخواستن بیان و نشد اومدن ایران و من انگار که دو تا آدم جدید رو دیده باشم. انگار اون آدمی که پشت تلفن و … بود با خود واقعیش خیلی متفاوت بود. زنداییم مال شهر دیگه ای هست و وقتی با داییم اومدن شهر ما یک هفته بیشتر اینجا نموند و رفت شهر خودشون چون پدرش مریض بود میخواست این مدت رو پیش اون باشه. فوق العاده خانم مهربون و قشنگیه. نازک تر از گل به کسی نمیگه، با همه خیلی زود صمیمی میشه و واقعا همه دوستش دارن. به علاوه آدم خیلی موفقی هم هست و همون خارج از کشور مهندسه و جایگاه اجتماعی خوبی داره. همونطور که گفتم چون قبلا خیلی بچه بودم برام مثل یه آدم جدید میموند اما توی همون یک هفته به شدت جذبش شدم و علاقه خاصی بهش پیدا کردم که حتی این میزان علاقه رو به داییم هم نداشتم… توی اون تایم کوتاه ما تقریبا هر روز همدیگه رو می دیدیم و می رفتیم بیرون و کلی می گفتیم و می خندیدیم… خلاصه همین دیدار کوتاه باعث شد رابطه ما با هم خیلی عوض بشه. این یک هفته تموم شد و زمان رفتنش بود. اصلا نمیتونستم باور کنم که داره از پیشم میره. البته که خودش حالش از من بدتر بود یعنی هر حسی که من داشتم اونم داشت انگار… شب آخر کلی اشک ریختم مریض هم شده بودم و تب داشتم واقعا حالم بد بود… کلی دلداریم داد یادمه گفت من در برابر محبت تو هیچ کاری نمیتونم کنم جز اینکه بغلت کنم… هزار بار گفت قول میدم این دفعه زودتر همدیگه رو می بینیم این دفعه دیگه پنج سال نمیشه و … فردا صبحش رفتیم فرودگاه و انقدر حالم بد بود که نمیدونستم چکار کنم هیچ وقت برای هیچ مسافری اینطور اشک نریخته بودم… اون هم همین حال رو داشت همه جزئیاتش بعد از حدود هشت ماه هنوز یادمه صورتش قرمز شده بود و مدام اشک می ریخت هنوز صدای گریش توی گوشمه… اصلا هردومون عوض شده بودیم انگار بعد صدسال قرار بود از هم جدا بشیم… بعد از رفتنش تازه داستان اصلی شروع شد با وجود اینکه بعد اون هنوز ۱۰ روز دیگه داییم پیشمون بود و بعد رفت اما مدام توی فکرش بودم … بالاخره گذر زمان شرایط رو بهتر میکنه اما درست ده روز بعد از اتمام سفرشون مادربزرگ پدریم فوت شدن و کلا بهم ریختم… غصه رفتن اونا یه طرف مادربزرگم هم یه طرف… اون موقع زمان امتحانات خرداد بود با وجود اینکه همیشه درس خون بودم و هستم و توی اون امتحانات هم معدلم بیست شد اما اصلا بهم مزه نداد. چند روز حالم بهتر میشد دوباره یادش می افتادم و گریه میکردم. توی این مدت با هم در ارتباط بودیم گاهی اون پیام میداد گاهی من. همیشه بهم میگه مثل دختر خودم میمونی و نمیدونی چقدر دوستت دارم و …. خودشون بچه ندارن. اوایل با تماس هاش خیلی خوشحال میشدم حتی از این همه راه دور برام سوغاتی فرستادن چند وقت پیش . اما الان با وجود اینکه مدتی گذشته هنوز کامل برام عادی نشده انگار که صد سال اینجا بودن و تازه رفتن. هنوز هم مهمونی که میرم مناسبتی که هست میگم کاش کنارم بود و با هم جشن می گرفتیم. خیلی به اینکه دوباره بیاد و بتونم ببینمش و بغلش کنم فکر میکنم اما اصلا معلوم نیست کی این اتفاق میفته و همین منو ازار میده. خیلی دور بودنش برام سخته. جدیدا تصمیم گرفتم ضمن اینکه رابطم رو حفظ کنم اما دیگه به اینکه کی میاد فکر نکنم و کلا از سرم بیرونش کنم اما اونم سخته. من میدونم که باید شرایط رو بپذیرم و باهاش کنار بیام اما خیلی دوستش دارم و از اون وقتی که همو دیدیم تا الان حتی یک روز هم از فکرش بیرون نرفتم. خودم هم از این وضعیت خسته شدم دیگه دلمم نمیخواد پیام بدم و یا زنگ بزنم البته هیچ وقت افراط نکردم و همیشه در حد متعادل بودیم اما احساس میکنم داغ دلم رو تازه تر میکنه.دلم میخواد ببینمش اما خب نمیشه ما این سر دنیاییم اونا اون سر دنیا… به نظر شما چکار کنم که این مسئله دوری رو کلا فراموش کنم و همینطوری با همین شرایط رابطمون رو ادامه بدیم؟
بیخشید طولانی شد
ممنونم
دوست خوبم
تجربه جالبی داشتی که در مدت کوتاه اما ارتباط عمیقی را حس کردی. با این همه بخش خسارت برای تو بیشتر بوده چون این قبیل رابطه ها که امکان دیدار نیست دلتنگی و فرسودگی روانی زیادی به همراه میاره.
حالا وقتشه که به این موضوع هم فکر کنی که منظور از تعادل در ارتباط هم در رابطه با طرف مقابل است که خدا را شکر تو در این زمینه عالی عمل کردی و میگی که نگذاشتی از تعادل خارج بشه .
اما تعادل یک جنبه دیگه هم داره اینکه با خودت در چه حدی از تعادل هستی، متاسفانه اینجا همون بخشی هست که لازمه درباره اش کاری انجام بدی.
اینکه هر روز بهش فکر می کنی اشکالی نداره اما وقتی فکر می کنی دیگه به اینکه کی بر می گرده و کی بغلش می کنم و .… اینا رعایت نکردن تعادل در واقعیت یک رابطه است و واقعا فرسودگی میاره.
برای اینکه موفق بشی که دیکه این طوری فکر نکنی بهتره که به درسی که این ارتباط می خواد به تو بده فکر کنی، مثلا این ارتباط می تونه بهت بگه که چطور راهی را طی کنی که در آینده که خیلی هم دور نیست تو هم بتونی موفق بشی و کسی باشی که با وجود سختی ها ولی راه درست را انتخاب می کنی مثل زن دایی که با وجود زندگی در شهرستان یا داشتن پدر بیمار اما حواسش به کسب موفقیت و پیشرفت و استقلال هست.
این طور فکر کردن بهت انگیزه میده تا فقط غصه یک رابطه را نخوری بلکه ازش بهره هم ببری.
سلام وقتتون بخیر
من یه دخترم و ١٨سالمه و الان ۶ سال میشه که عاشق یه معلم شدم مرد هستن و 36 سالشونه و البته معلم خودمم نبود تو یه مدرسه بودیم و منم شیفتشون شدم ١٢ سالم بود دوسش داشتم والان خیلی خیلی خیلی زیاددوسش دارم و نمیدونم چیکار کنم اوایل رابطمون خیلی خوب بود مجرده و تنهاس با من خیلی خوب رفتار کرد و بعد از یکی دوسال خیلی باهم صمیمی شدیم هردو بهم ابراز علاقه کردیم و فهمیدم که ایشونم منو خیلی دوست دارن واقعا همو دوست داشتیم خیلی هوامو داشته و داره خیلی جاها کمکم کرد خیلی مراقبم بود بارها بهم گفت یه چیزایی هست که من نمیدونم و زوده که بفهمم و بزرگ شم بهم میگه بهم گفت براش عزیز شدم و وقتی منم بهش گفتم که برام از اون اول عزیز بوده بهم گفت الان فرق داره معنی حرفاشو نمیفهمیدم فقط میدونستم که خیلی دوسم داره خودشم میگفت چندبار باهم بیرونم رفتیم دوست بودیم دیگه ولی هرچی من بزرگ تر شدم همه چی خراب شد سرد شد ازم دور شد قبلا بهم پیام میداد الان اصلا سراغمو نمیگیره و بهونش اینه که من باید درسمو بخونم و کنکورمو بدم بی تفاوتی میکنه بی توجهی میکنه دیگه نمیگه دوسم داره صداش میکنم میگه بله قبلا میگفتم جانم قبلا بهم میگفت عزیزم فداتشم قربونت برم الان هیچی نمیگه خیلی دوسش دارم عاشقشم دیوونشم از هرکسی تو دنیا اونو بیشتر دوست دارم ولی الان اگه بهش پیام بدم وسطش دیگه جوابمو نمیده سین میکنه و جواب نمیده نمیدونم چیکار کنم چندین باراعتراض کردم ولی گفتن که حوصله نداره و باهمه همین رفتارو داره همش تاکید میکنه که من باید به هدفم برسم و برای رسیدن به ارزو و هدفم هرکاری میکنه هنوز هوامو داره کمکم میکنه ولی بی توجهیش دیوونم میکنه خیلی خودشو درگیر درس و آیندم کرده و همش نکران آینده و کنکورمه حس میکنم بخاطر درس و آینده و کنکورم اینجوری شده ولی خب من اذیت میشم چندبار با دخترای دیگه بیرون دیدمش ولی قضاوت نکردم البته که نزدیک همم نبودن ادم دختر بازی نیست شاید دوست یا فامیلش بودن
میشه کمکم کنین مادرم هم از این علاقم خبر داره بنظرتون دیگه دوسم نداره چرا اینجوری رفتار میکنه باهام چیکار کنم که مثل قبل شه میخوام مثل قبل باشیم دلم برای گذشته ها خیلی تنگ شده واقعا برای درسم اینجوری میکنه یا چیز دیگه ای شده اینم بگم که ایشون خودش روانشناسه
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار
دوست خوبم
امکان قضاوت رفتار ایشان توسط دیگران وجود ندارد. ممکن است ایشان به خاطر کنکور این رفتار را داشته باشند شاید هم حالا که بزرگ تر شدی و ممکن است دنبال ازدواج و این چیزها از این ارتباط باشی او هم ترجیح میدهد به آنجا نکشد چون تقریبا دو برابر سن تو را دارد و این فاصله زیاد چنین اقتضایی هم دارد.
بنابراین دو توصیه روشن دارم اول اینکه حس وومنظور ایشان از رفتارش را از خودشان سوال کن تا بتواند منظورش را با تو در میان بگذارد اما اصلا نگو چرا جانم و دوستت دارم نمیگویید. فقط روی حس سردی که احساس میکنی سوال کن.
توصیه دوم اینکه واقعا به کنکور فکر کن و وقت و انرژی ات را برای آن بگذار اگر او برایت مهم است پس خواسته اش هم باید برایت مهم باشد.
گند بزنن به هرچی معلمه….
با احساس و روحم بازی میکرد….منم خر بودم باور میکردم وابستم کرررد خییییلی….
بعد ولم کرد….حرفشم تغییر بود آدما عوض میشن….
۹ ساله ارتباط داشتیم….به گندترین شکل ممکن….بچه بوودم بزززرگ شدم….خوردم کرد گفت همش فیلم بوده….قلبم شکست….مرد….
چقدر از خودم گذشتم،چقدر خودمو کوچیک کردم منی که احدی میبینه نمیتونه باهام حرف بزنه فکر میکنه الانه که ضایعش کنم،غرورمو هیچوقت خورد نکردم….اما اون لگد مالش کرد….آخر ولش کردم….عروسک خیمه شب بازیش بودم….احساساتمو ندیید کور و کر شد….خندید مسخره کرد….
گفتم نبخشیدمش و تمام کردم….
شمام دیدین دارین وابسته میشین همونجا کات کنید چون هیچکدونشون موندنی نیستن….خیلی دیدم….
سلام تورو خدا کمکم کنین دارم داغون میشم من عاشق معلمم شدم مثل خودم خانمه کسی بهش تو هبن کنه اعصابم بهم میریزه داره رفتاراش داغونم میکنه توذو خدا جوابم رو بدید
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار
دوست خوبم
سوالت چی هست؟
عاشق شدی و حالا نسبت به رفتار دیگران درباره ایشان حساس هستی؟ میخواهی این حساسیت را کم کنی؟
اگر اینطور است باید بگویم که این نوع دوست داشتن ها متعصبانه و با زیاده روی است و بیش از هر چیزی خودت آسیب میبینی. اگر میخواهی به خط تعادل برگردی لازم است هر زمان رفتاری از دیگران درباره ایشان میبینی سکوت کنی و به این موضوع فکر کنی که اولا هر شخصی برای خودش فکر و برداشت و نظری دارد که نباید لزوما شبیه تو باشد و دوم اینکه ایشان یک فرد دانا و مستقل هستند و نیازی به وکالت دیگران ندارند.
عشق متعادل که ماندگاری و سلامت بیشتری داره مراقبت میکنه که در این ارتباط اشتباه نکنه نه اینکه مدام مراقب اشتباه دیگران باشه.
دوست خوبم
سوالت چی هست؟
عاشق شدی و حالا نسبت به رفتار دیگران درباره ایشان حساس هستی؟ میخواهی این حساسیت را کم کنی؟
اگر اینطور است باید بگویم که این نوع دوست داشتن ها متعصبانه و با زیاده روی است و بیش از هر چیزی خودت آسیب میبینی. اگر میخواهی به خط تعادل برگردی لازم است هر زمان رفتاری از دیگران درباره ایشان میبینی سکوت کنی و به این موضوع فکر کنی که اولا هر شخصی برای خودش فکر و برداشت و نظری دارد که نباید لزوما شبیه تو باشد و دوم اینکه ایشان یک فرد دانا و مستقل هستند و نیازی به وکالت دیگران ندارند.
عشق متعادل که ماندگاری و سلامت بیشتری داره مراقبت میکنه که در این ارتباط اشتباه نکنه نه اینکه مدام مراقب اشتباه دیگران باشه.
ببخشید دکتر در اینستاگرام پیج ندارند؟
سلام ببخشین من کلاس دوازدهمَم یه معلم دارم ک دو ساله تو معلممه کلاس یازدهم فقط خوشم میومد ازشون ولی کلاس دوازدهم اخرای مهرماه وابستش شدم. دوستمو فرستادم بهش گف ک من وابستشم از اون روز باهام خیلی خوب بود اگه 50 خودم وابسته بودم 50 درصد دیگشم خودش کرد ک من وابستش شم.. نمیدونم چجوری توصیفش کنم اگه کسی ببینه فک میکنه از اون بچه لوسا هس همیشه باهام میحرفید هر کجا میدید منو با یه بهونه ای باهام حرف میزد صبح ها اول زنگ ک میومد همیشه قبل از من بهم سلام میداد و حالمو میپرسید وقتی میدید منو لبخند میزد همیشه پیگیرش بودم روزای شنبه مدرسه نمیومد احساس میکردم بدون اون مدرسه ای وجود نداره هر موقع کلاسمون میومد از خوشحالی نمیدونستم چیکا کنم هیچ وق باهام بد اخلاقی نمیکرد براش یه شاخه گل خریدم با یه نامه اولین بار احساسم رو تو یه نامه نوشته بودم و دادم بهش موقع دادن گل بوسش کردم اونم منو بغل و بوسم کرد. یه بار دوشنبه زنگ دوم کلاس نداش بیکار بود رفتم بهشون گفتم ک اگه اشکالی نداره من اون زنگ پیشش باشم اونم قبول کرد و رف از معلممون اجازه گرف اومد بهم گف ک معلمت اجازه داد میتونی بیای و من رفتم باهم گپ زدیم و خوش گذشت حتی تو دفتر مدرسه برام چایی ریخت من از خجالت نمیتونستم نگاش کنم اما اون چشم ازم برنمیداشت همش با لبخند زوم کرده بود ب من..و یه بار از بالای پله ها دیدم داش نگام میکرد با لبخند و منم خندیدم و پاشدم از پله ها رفتم کلاس..خیلی اتفاقا افتاده همشونم خیلی خوب بود…خیلی بهم توجه میکرد خیلییییی و بعد چن ماه دیگه باهام عوض شد انگار اصن همون معلم نبود ب خودشم گفتم ک عوض شدین کاراتون رفتاراتون مثه قبل نیس ولی انکار کرد ک عوض نشدع شمارشم داشتم هی بهش پیام دادم ک چرا عوض شدع ولی جوابی ندیدم تو مدرسه اصن نگام نمیکرد باهام حرف نمیزد انگار اصن من وجود ندارم یه کادو گرفتم براش دادم اونم نگرف حتی دوبار بردم کادو رو ولی دوبارم رد کرد و من مدام گریه میکردم و میکنم الانم ک مدرسه ها تعطیله دلم براش خیلی تنگ شدع ولی پیام میدم جواب نمیده و من واقعا خیلی دوسش دارم شده که یه موقع احساسم بهش بیشتر میشع و بخاطر اینکه نمیتونم ببینمش گریه میکنم….از سال بعدم دیگه اون مدرسه نیستم..الان چیکا کنم؟
دوست خوبم
چون نمیتوانم با معلمت صحبت کنم بنابراین نمیدانم چرا این تغییرات رفتاری را داشته و به همین دلیل خیلی نمیتوانیم درباره او نظر بدهیم. فقط این موضوع خیلی مهم است که اگر حرفهای تو درست باشد و واقعا بدون دلیلی خاص این همه ارتباط شما را تغییر داده باشند واقعا جای ناراحتی دارد که چقدر اشتباه کرده اند و معلم حرفه ای و خوبی نبوده اند که جایی بی دلیل و تبعیض آمیز محبت کرده اند و بعد دیگر رها کرده اند و آسییش را تو خورده ای.
با این همه خیلی این چیزها ور شرایط امروز تو تفاوتی ندارد. تو سال سرنوشت سازی داری و امسال خیلی چیزها برای تو تغییر میکند . ممکن است با تمام شدن مدرسه و قبولی تو در دانشگاه کلا ارتباط شما معنا و جهت دیگری بگیرد و بتوانی یه عنوان یک دوست با ایشان رابطه داشته باشی. تو برای پیدا کردن راه های مختلف بازگشت به ارتباط با ایشان بعد از کنکور خیلی زمان داری . بهتر است حالا فقط به درسهایت تمرکز داشته باشی و دیگر یه ایشان پیام ندهی و به خودت به صورت مداوم یادآوری کنی که بعد از مدرسه راحت تر میتوانی به عنوان یک دوست با معلمت صحبت کنی و به همین دلیل باید صبر کنی.
سلام من یه دختر ۱۳ ساله هستم یعنی کلاس ششم من امسال عاشق معلمم شدم معلمم زن هستش هر روز بهش فکر میکنم میرم تو پرو فایلش عکس هاشو نگاه میکنم من خیلیییییییییییییی دوستش دارم حتا چندین برابر مامان بابام حاضرم هر کاری بخاطرش بکنم تو رو خدا کمکم کتید
دوست من آوا خانم به نظر من شما سعی کن علاقت رو مهار کنی
ولی خیلی محترمانه به معلمت بگو که ازش خوشت میاد یا اگه تو مدرستون مشاور دارین به اون بگو بهش بگه
ولی دلبستگی زیادی خوب نیست.
دوست خوبم
در دوره نوجوانی احساس نیاز به عاشق شدن و داشتن قهرمان در زندگی پر رنگ میشود و هر کسی ممکن است این حس را در فرد یا گروه خاصی پیدا کند. تو آن را در این گروه دیدی حالا اگر از هوشت استفاده کنی متوجه میشوی که عشق تو تاثیری در زندگی آنها ندارد چه تو زودتر بمیری چه گریه کنی چه در زندگی ات پیش بروی یا نروی برای آنها تاثیری ندارد. اما حالا اگر همان حجم از عشق و لذت را به این سمت و سو بکشانی که شاید در آینده نوجوانی باشد که به عشق تو تلاش کند و تحت تاثیر موفقیت های تو قرار بگیرد در این صورت فقط زمانی سراغ گوشی میروی که موسیقی گوش کنی که آن موسیقی حال تو را بهتر کند و حال بهتر تو موجب تلاش بیشتر و موفقیت بیشتر تو شود.
اینطوری که به این داستان نگاه کنی همه چیز مطابق پیشرفت و توان تو رخ میده
ممنون از نظر شما اما این دبیر من که گفتم خیلی اخلاق خاصی دارن اصلا دوست ندارن با کسی نزدیک باشن با این حال من هم با همون فاصله ای که دوست دارن با ادما داشته باشن باهاشون در ارتباطم اما من دنبال یه نزدیکی بیشتری با ایشون هستم، یک ماه دیگه تولدشه نمیدونم مثل سال های قبل بهش نشون بدم که تولدش رو یادم بوده یا که نه! دلم میخواد احساسمون متقابل باشه
در اخر واقعا سپاسگزارم از شما که این فرصت رو برای ما به وجود اوردید که در این زمینه بتوانیم با شما مشورت کنیم
دوست خوبم
اتفاقی که برایت رخ داده چندان غیرعادی نیست از این لحاظ که از معلمت خوشت آمده و احساس میکنی عاشقش شده ای. ولی یکی از چیزهایی که رابطه های محبت آمیز اینچنینی را به بیراهه می کشاند و برای فرد لطماتی را همراه دارد اغراق و افراط است. اینکه تصور میکنی بیشتر از مادر و پدرت او را دوست داری یا اینکه به صورت افراطی مدام دوست داری پرو فایل ایشان را چک میکنی نشانه های همین افراط و اغراق است. بنابراین از اینکه دوستشان داری نگران نباش اما مراقب باش که در دام این زیاده روی ها نیفتی. برای شروع، این قبیل تفکر و احساس را که افراطی هستند به زبان نیاور، اوقاتت را با کارهای مفید پر کن تا مدام نخواهی پروفایل ایشان را چک کنی.
سلام من کلاس یازدهم هستم کلاس نهم یه دبیر ریاضی داشتیم که اولین سال تدریسش بود منم توی زندگیم یه تغییر اساسی رو تجربه کرده بودم اون رو سر لوحه ی زندگیم قرار دادم …به مرور زمان تا بعد از عید همون سال متوجه شدم که خیلی بهش علاقه دارم طوری که تمام عید رو ثانیه شماری میکردم تا تعطیلات بگذره و بتونم ببینمش
یه بار توی مدرسه حالش بد شد و من اونقدر گریه کردم که حال من از اون بد تر شد برای روز تولدش براش کیک گرفتم و هدیه برای تولدشم همینطور خلاصه هر سری کلی هدیه بهش میدادم
این رو هم احساس میکردم که نسبت به بقیه به من بیشتر توجه داره اون سال هدایت تحصیلی داشتیم من به عشق اون رفتم رشته ریاضی و الانم دارم تلاش میکنم که برم فرهنگیان و دبیری ریاضی بخونم چون از یه شهر دیگه اومده بودن و تازه وارد بودن و غریب سعی میکردم جوری باشه که هواش رو داشته باشم و اذیتش نکنم چند باری که مریض شد بهش زنگ زدم که باهاش برم بیمارستان تا تنها نره! به هر مناسبت براش هدیه میخریدم و سال دهم که ازش جدا شده بودم هر هفته میرفتم پیشش ولی امسال که یازدهمم فقط یه بار تونستم برم پیشش پارسالم رفتم براش تولد گرفتم و کیک خریدم عکسم رو گذاشته بود استوریش درحالی که تاحالا هیچوقت عکسی استوری نمیزاشت
وقتی بهش پیام میدم خیلی محترمانه جوابم رو میده و خودش بهم میگه خیلی امید داره که دبیر ریاضی بشم وقتی هم میرم واسه دیدنش بغلم میکنه اما نمیدونم در عین حال اینکه ایشون خیلی مغرور هستن و به هیچ دانش اموزی زیادی محل نمیدن و تحویل نمیگیرن
با اینکه خیلی دیر به دیر بهش پیام میدم و خیلی رسمی حرف میزنیم نمیدونم بازم به این کارم ادامه بدم یا نه چون من نمیخوام براش مزاحمت ایجاد شده باشه یا اینکه فکر کنه احساس من زود گذر هست یا هرچی من اگه از کسی خوشم بیاد تمام عمرم همون حس رو بهش دارم و این حسی که به دبیر ریاضیم داشتم تکرار نمیشه
لطفا راهنمایی کنید که چطور میتونم بهشون ثابت کنم که این احساسم واقعی هست
یا اینکه فکر میکنید بیخیالشون بشم که راحت تر باشن؟
دوست خوبم
از اینکه تا به حال موفق بودی تعادل در ارتباط را حفظ کنی تو را تحسین میکنم. کار ساده ای نیست و تو در آن موفق شدی.
حالا بین دو راهی که گفتی یعنی بی خیال رابطه شدن و یا ثابت کردن بهش که دوستی خاصی داری یک راه دیگر هم وجود داره اینکه همچنان به همین راهی که تاکنون رفتی ادامه دهی. دلیلی ندارد تلاش کنی چیزی را ثابت کنی اگر همچنان تعادل در رفتار و دوستی داشته باشی و مثل قبل مزاحمت نداشته باشی و حساسیت زیادی نشان ندهی میتوانی در آینده هم همچنان به عنوان دوست او را در کنار خودت داشته باشی.
ممنون از نظر شما اما این دبیر من که گفتم خیلی اخلاق خاصی دارن اصلا دوست ندارن با کسی نزدیک باشن با این حال من هم با همون فاصله ای که دوست دارن با ادما داشته باشن باهاشون در ارتباطم اما من دنبال یه نزدیکی بیشتری با ایشون هستم، یک ماه دیگه تولدشه نمیدونم مثل سال های قبل بهش نشون بدم که تولدش رو یادم بوده یا که نه! دلم میخواد احساسمون متقابل باشه
در اخر واقعا سپاسگزارم از شما که این فرصت رو برای ما به وجود اوردید که در این زمینه بتوانیم با شما مشورت کنیم
سلام. من معاون یکی از دبیرستان های متوسطه دوم اصفهان هستم. همیشه هم با بچه ها سعی میکنم مهربان باشم در عین اینکه بعضی از اون شر ها از من میترسند. پارسال یکی از بچه های یازدهم برای من نامه نوشت که عاشقم شده و برای روز معلم برام هدیه گرفت. منم خودم شمارشو ازش گرفتم و براش عکسی که باهم گرفتیم رو فرستادم. الان اون دوازدهمه و کنکوریه. من خیلی نگرانشم. آخه درسشم خوبه اما هنوز به من وابستست. دوست دارم آینده خوبی داشته باشه. هروقت بهم تو واتساپ پیام میده میخونم و جواب نمیدم. اون خیلی باهوشه و دلیل تموم کارهامو میفمه. بهم گفت این کارها فایده نداره و هیچی باعث نمیشه که ازم متنفر بشه. اما باز بهم پیام داد و من خوندم و جواب ندادم. فکر کنم یکم ناراحت شد. آخه خیلی جلوی خودش رو گرفته بود که مبادا مزاحم من بشه و حالا بعد از دو ماه که از چتمون میگذشت بهم پیام داد. فکر کنم ناراحت شد و بهم گفت سعی میکنم دیگه جلوتون ظاهر نشم اما بدونین همیشه دوستتون داشتم و تا الان قصد مزاحمت هم نداشتم و باور کنید درک میکردم.
حالا من باز پیاماشو خوندم و جواب ندادم. فکر کنم باز با این کار هم بیشتر ذهنش درگیر شده باشه… واقعا نمیدونم چیکار کنم. لطفا راهنمایی کنید
همکار گرامی
این گونه روابط در میان دانش آموزان چندان دور از ذهن نیست اما در خصوص دانش آموز شما اوضاع کاملا متفاوت است زیرا در پایه دوازدهم خیلی مهم است که انگیزاننده های قوی در مسیر دانش آموزان قرار گیرند.
حالا در این شرایط بهتر است یا اصلا پیام هایش را نبینید یا اگر میبینید یک جمله کوتاه بنویسید مثلا بگوئید از اینکه درک میکنی و می توانی پیام هایت را مدیریت کنی تو را تحسین میکنم. یا به او بگویید که بهترین کار او برای شما این است که حسابی تلاش کند و نتیجه فوق العاده ای را رقم بزند.
این طور مواجهات شما میتواند بدون حرمت شکنی موجب شود او بیشتر ذهنش را درگیر درس کند.
البته اگر مجدد بهتون پیامی نداده چون فاصله افتاده از آخرین پیام بی پاسخی که فرستاده شما هم پیامی ندهید.
سلام
من یک دانش اموز هستم ک ب معلمم علاقه دارم ب ایشون هم گفتم و گفتن من هم دوست دارم و بعدش میگ من همه ی بچه هارو دوس دارم
من مشکلی ندارم با اینک منو دوست دار یا ن اصلا این مسئله برام مهم نیست یا اینک با دیگران صحبت بکن من ناراحت بشم ن اصلا ناراحت نمیشم فقط میگ من باید فک کنم ک بعدا رابطه باش یا ن
من واقعا دوسش دارم
من سه سال گیر کردم تو ایت مسئله
کمکم کنید
پاسخ مشاورسایت : دوست خوبم
چقدر خوب است که اساس کار یک معلم را درک میکنی و از اینکه ایشان به همه دانش آموزان توجه دارد را میتوانی بپذیری.
برای ادامه ارتباط هم لازم است صبور باشی. در آینده مشخص میشود که چه ارتباطی، چگونه و تا چه اندازه ای ممکن است.
اینکه از حالا نگران این ارتباط هستی قابل درک است اما باید بدانی که نوع رفتار تو و میزان امکان و توانایی مدیریت کردن ارتباط در تو و معلمت میتواند کمک کند که ایشان بتواند در آینده درباره ادامه ارتباط تان نظر بدهد و خودت هم در این باره تصمیم بگیری.
بنابراین به جای این فکر در مورد حالا و همین روزها فکر کن و سعی کن ارتباطی با میانه روی و متعادل و درست داشته باشی.
خانم دکتر ازتون میخوام به من هم کمک کنید
من عاشق معلم ریاضیمم این اتفاق سال هفتم افتاد و من الان نهم هستم ایشون خیلی مهربونن و واقعا عشق رو با ایشون تجربه کردم
حس میکنم.منو دوست دارن ما یکبار باهم.رفتیم بیرون و به هم پیام میدیم ولی بعضی وقتا میگم بریم بیرون حس میکنم میخوان منو بپیچونن مثلا میگن کارام جور نمیشه یا از اینجور حرفا امسال که تموم شه من دیگه نمیبینمشون و میخوام ببینم باید چیکار کنم فقط در حد همین که چند وقت یبار سال بعد بیام این مدرسه قبلی باهاشون در ارتباط باشم یا بنظرتون میتونم ارتباط خارج از مدرسه داشته باشم اصلا این رو توصیه میکنید؟
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار : دوست خوبم
بهتراست درباره اینکه ایشان بیرون رفتن را به تاخیر می اندازند خوشبین باشی. معلمانی که کارشان را بلد هستند روابط بیرون از مدرسه را محدود میکنند چون میدانند که این کار باعث لطمات بیشتری به دانش آموز میشود. بنابراین اگر این طور باشد ادامه داشتن این ارتباط امیدوار کننده است. به نظر میرسد خوب است برای ادامه راه و سال آینده کمی صبر داشته باشی. از حالا نمیشود خیلی چیزها را پیش بینی کرد. ممکن است فقط رفتن به مدرسه و دیدن ایشان برای خودت کافی باشد و ممکن است شرایط به گونه ای شود که اصلا فرصتی برای بیرون رفتن نه برای شما باشد و نه احساس کنی لزومی دارد.
هر چند سال دیگر شاگرد ایشان نیستی اما در کل ارتباطات بیرون مدرسه و گسترده شده ارتباطات راخارج از مدرسه بین معلم و دانش آموز توصیه نمی کنیم چون اغلب آسیبهایی بیشتر از فایده دارند.
سلام خیلی تصادفی مشکل من هم با مشکل این دو تا خانم (ترنم و مینا)یکی هست با این تفاوت که معلم من خیلی مغرور هستن و من با تست روانشناسی که دادم در معرض خطرات شدید روحی و روانی هستم و از طرفی به کسی اعتماد نکردم که بگم و الان دارم به شما میگم مشکلم خیلی اورژانسی هست کمکم کنید
باسلام خانمی ٢٠ساله هستم متاهل دختری ١٠ماهه دارم حدود سه سال و نیمی میشود که ترک تحصیل کرده ام ولی در دوران مدرسه با معلمی اشنا شدم بسیار خانوم مهربان و دوست داشتنی و حدود ۴سال است که ایشان را میشناسم و در ارتباط هستم باهاشون .ایشون هم متاهل و فرزندی ١٠ماهه دارند.ارتباط ما صمیمی است یعنی خود این دبیر عزیزم در اواخر سال تحصیلی شماره همراهشان را برایم فرستادند البته شماره تلفن من را یک روز که به مدرسه نرفته بودم از دوستانم گرفته بود و تا به من زنگ بزند و از همانجا شماره ام رانگه داشته بود .من خیلی این دبیرم را دوست داشتم و دارم و ارتباط ما ۴سال هست که همجنان ادامه دار هست در واقع به قول خودش ما دوست هستیم این دبیر من یک سالی میشود که تدریس نمیکند و همیشهمن باهاشون در ارتباط بودم و بهشون هر چند ماه یک بار یا شاید سالی یکبار زنگ میزنم و حرف میزنم ولی پیام فرستادن که همیشه هست مثلا شاید هفته ای یکبار شاید هر روز بعضی وقتهاهم ماهی یکبار ب ایشون پیام میدم در واقع نمیخام در زندگیشون اختلالی ایجاد بشه ولی خودم خیلی وابسته شون هستم و گاهی اونقدر دلتنگشون میشم که حد نداره دوست دارم حداقل ماهی یکبار باهاشون تماس بگیرم و صدای نازشون رو بشنوم این خانومم ٣۵ سال سن دارند..من بارها بهشون گفتم که دوستت دارم ولی ایشون در جواب یه استیکر قلب یا گل فرستادند هربار که خیلی دلتنگشون میشم سعی میکنم فکرشون رو از سرم دور کنم و خودم رو با چیزی مشغول کنم در برابر ابراز احساساتم جوابهای قانع کننده ننیده مثلا وقتی میگم دوستت دارم با یه استیکر جوابمو میده خیلی دوست دارم اونم بهم بگه منم دوستت دارم یه بار یه متن طولانی نوشتم و تمام احساساتمو بهش گفتم ولی در جواب نوشت مریم دوست داشتنی امیدوارم لایق این همه محبت باشم ولی میدونم دوستم داره همیشه خبرمو همیشه میگیره ولی نمیدونم ته دلم چیه که دوست دارم این کلا دوستت دارمو ازش بشنوم دوست دارم بهم خیلی بیشتر توجه کنه بعضی وقتا میرم خونشون البته فقط یکبار رفتم توی خونشون چند بار دیگه رو تا دم توی حیاط رفتم و تعارف زده برم خونه شون نرفتم چون دوست ندارم زیاد مزاحمش بشم یعنی واسه اینکه در واقع احساس نکنم مزاحمشم زیاد بعش زنگ نمیزنم یا زیاد خونشون نمیرم ولی دوست دارم برم تو خونشون یه ساعتی بشینم پیشش دلتنگیم رفع بشه بعد بلندشم بیام یا بهش زنگ بزنم صداشو بشنوم اروم شم ولی چون بچه کوچیک داره و خیلی اذیتش میکنه واس همین مزاحمش نمیشم ولی دوست دارم رابطمو بیشتر کنم .الان موندم چکار کنم لطفا شما راهنماییم کنید
پاسخ مشاور سایت :دوست خوبم
از اینکه مراعات حال ایشان را میکنی باعث خوشحالی است. دوست واقعی و دوست داشتن واقعی همینطور است که بر خلاف میل خودت آنچه که برای ایشان بهتر است را انجام میدهی.
بهترین کار برای ادامه دوستی هم همین است که تعادل در رابطه داشته باشی و هم چنان بر دلتنگی هایت غلبه کنی و مثل حالا مراقب باشی که زحمت اضافه ای ایجاد نکنی.
این نوع ارتباط باعث دلگرمی و اعتماد بیشتری میشود و در نهایت رابطه ماندگارتری را ایجاد میکند.
مراقب باش که انتظار شنیدن دوستت دارم از ایشان لطمه ای برای تو یا ارتباط تان ایجاد نکند. بهترین پیام های دوستت دارم در رفتار است. نیازی نیست حتما و صرفا همین جمله را بشنوی به رفتارهای ایشان توجه داشته باش و به احساس خودت گوش کن. اینطوری با آرامش بیشتری ادامه میدهی و حس بهتری خواهی داشت.
اره مشکل من هم خیلی شبیه مشکل مینا خانم هست لطفا جواب بدید
سلام من عاشق معلمی شدم که 38سال با من اختلاف سنی داره من برام مهم نیس که اون به من حس خاصی نداره ولی من عاشقشم هر کاری میکنم تاریخ تولد و شمارشو پیدا نمیکنم خودش هم بهم نمیگه دبیری نیس که بخواد ناز دانش اموز بکشه و بچه ها میگن خیلی بد اخلاقه ولی من عاشقش شدم به حدی که دوستام مسخره ام میکنن خیلی دوستش دارم دلم می خواد حداقل یه رابطه خارج از مدرسه داشته باشیم لطفابگید چیکار کنم تو چشش بیام و یه رابطه خارج از مدرسه باهاش داشته باشم ایشون خانم هستند لطفا سریع تر جواب بدید چون من الان واقعا تو فشار روانی شدید قرار دارم
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار : دوست خوبم
افرادی که چهره مغرور یا دور کننده ای دارند بیشتر برای اطرافیان جذاب هستند به همین دلیل اگر میخواهی توجه ایشان را جلب کنی بهتر است چیزی شبیه خودشان باشی
از یک طرف حسابی تلاش کن موفقیت ها را یکی پس از دیگری به دست بیاور و در چشمشان برو طوری که مدام حرف تو باشد اما از طرف دیگر مستقیما نخواه که با ایشان باشی. این طوری تو هم فرد جذابی به نظر میایی که برای ایشان و دیگر معلم ها جالب است اما آنقدر هم معمولی نیست که به سادگی به دست بیاید. آن وقت همین معلم هم پا پیش میگذارد که وقتی با تو بگذراند.
سلام
من دانش آموز کلاس نهمی در شیراز هستم
امسال یه معاون جدید برامون اومده که خیییییییییییییییییییییلی مهربون هستن
ایشون واقعا مثل یک مادر با ما رفتار میکنن ایشون واقعا یکی از اون کسایی هستن که من همیشه دوست دارم باهاشون صحبت کنم مثلا یکبار که سردرد شدیدی گرفته بودم و مربی بهداشت در مدرسه حضور نداشت ایشون مثل یک مادر نشستن کنار من سرم رو مالش میدادن دستم رو به گرمی میگرفتن و طوری رفتار کردن که من واقعاااااا آروم شدم
من واقعا از ته دل ایشون رو دوست دارم
ایشون اینقدررررررر مهربون هستن که بچه ها هر درد و دل یا مشکلی داشته باشن با اطمینان خاطر کامل میبرن پیش ایشون هر وقت ببینن کسی از دانش آموزان ناراحت هست باهاش حرف میزنن و دلداریش میدن و توی بغل میگیرن اون دانش آموز رو به طوری واقعا اون دانش آموز مشکلش رو یادش میره
من واقعاااااااا ایشون رو دوست دارم
به طوری که وقتی زنگ کلاس میخوره و ایشون میان توی حیاط بچه ها رو بفرستن کلاس من میمونم که ایشون بیان و خودشون شخصا به من بگن که برم کلاس
نمیدونم چرا … ولی دیدنشان حتی شنیدن صداشون به من آرامش میده
خیلی دوست دارم که با ایشون بیرون از مدرسه ارتباط داشته باشم ولی روم نمیشه که ازشون شمارشون رو بگیرم
خیییییییییییییلی دوست دارم بغلشون کنم ولی واقعا روم نمیشه که برم و بغلشون کنم
از طرفی هم وقتی حرف ایشون با دوستانم میزنم میگن تو روش کراش داری ( یعنی عشق یک طرفه ) شاید هم دارم نمیدونم ولی دوست ندارم کسی بفهمه چون باعث میشه تنها بشم و دوستام ولم کنن
من اینقدر ایشون رو دوست دارم که وقتی که از در خونه وارد میشم حرف ایشونو میزنمممم تا روز بعدش که میخوام برم مدرسه
من اینقدرررر ایشون رو دوست دارم که وقتی که بشنوم مدرسه ها تعطیله واقعا گریه میکنم که نمیتونم ایشون رو ببینم مثلا امروز مدرسه ها بخاطر بارندگی زیاد تعطیل شده و من واقعاااااا ناراحتم
از خوش شانسی های من اینه که نماینده ی کلاس هستم و حداقل روز دو سه بار ( به جز زنگ تفریح ها ) ایشون رو میبینم و صداشون رو میشنوم
حس میکنم ایشون هم من رو دوست دارن
البته ایشون هممممممه ی دانش آموز ها رو از ته دل دوست دارن من امسال سال آخرمه
چطور باید از ایشون جدا شم ؟؟؟؟؟ خدایاااااااااااا
لطفا یه راهکار به من بدین تا به هدفم برسممممم
واقعاااا تمرکز ندارم
کاربر عزیز “پریا”
خانم دکتر سلیقه دار، مشاور و روانشناس سایت اینگونه به پرسش شما پاسخ داده اند:
دوست خوبم
فراموش کردن کار سختی نیست البته اگر خودت بخواهی که این اتفاق بیفتد.
برای فراموش کردن باید بین جنگ احساس و عقل که اولی نمیخواهد فراموش کند و دومی میخواهد عقل را انتخاب کنی.
اگر مطابق عقلت رفتار کنی در این صورت وقتت را با انواع فعالیتها و کلاسها و کارهایی که دوست داری پر میکنی و سرت آنقدر شلوغ است که یاد و احساس او کمتر سراغت میاید.
موفق باشی
نشریه اینترنتی نوجوان ها
سلام من ۱۴ سالمه (کلاس هفتم) هستم و عاشق دبیر علومم شدم داستان من از جایی شروع میشه که یه روز دبیر علوم من و صمیمی ترین دوستم رو صدا کرد و بهمون گفت چون نمراتتون توی ترم اول خوب بود شما رو برای مسابقات خوارزمی علوم انتخاب کردم البته ازتون امتحان می گیرم و یکی تون می تونه شرکت کنع چند روز بعد مادر دوستم به مدرسه اومد و با خانم معلم درباره ی مسابقات و این جور چیزا صحبت کرد هقته بعد دبیر علوم من و دوستم رو صدا کرد و گفت بچه ها قرار بود که من از شما امتحان بگیرم و یکی تون انتخاب بشه اما متاسفانه دیروز به من گفتن که باید یکیتون رو انتخاب کنم از حرف زدتش فهمیدم که دوستم رو انتخاب کرده (البته نمره من توی این درس از دوستم بیشتر بود) داشتم دیوونه میشدم باورم نمی شد عشقم با من این کار رو کرده . ازش متنفر شدم یه روز که توی حیاط مدرسه صف داشتیم از دفتر معلمین اومد بیرون و زل زد به من ، من اصلا نگاش نکردم که بالاخره فهمید یکم خندید و بعد رفت تو دفتر . زنگ تفریح بعد به یکی از همکلاسی هام گفت که منو صدا کنه . رفتم پیشش و باهام صحبت کرد بهم گفت دخترم ناراحت نباش و کلی ازم تعریف کرد و ….
باورم نمیشد مگه میشه یه معلم همچین کاری کنه اون اومد که از دلم در بیاره ، نمی دونم چرا اما دوباره عاشقش شدم .
اون شمارش رو به دوست صمیمیم داد که فایل هایی که باید برای مسابقات خوارزمی بخونه رو بهش بده . داشتم از حسودی می ترکیدم
همش به اون توجه می کرد البته عادی بود . حالم از دوست صمیمیم بهم می خورد اون شماره عشقم رو داشت و همش توی کلاس باهاش صحبت می کرد .
یه روز یکی از بچه ها رفت به معلمم گفت که پریا (من) خیلی دوستتون داره اون گفت منم خیلی دوستش دارم من همه بچه های کلاس رو خیلی دوست دارم ، خیلی خوشحال شدم . گذشت و گذشت که بالاخره دیروز آخرین امتحان خردادماه رو دادم اون روز ازش تشکر کردم کادوی تولدش رو بهش دادم و بقلش کردم و بهش گفتم خیلی دوستتون دارم . اون گفت منم خیلی دوستت دارم پریا جان !!!
از دیروز دیوونه تر شدم نمی دونم چی کار کنم ۳ ماه نمی بینمش
خیلی دارم اذیت میشم لطفا یه روشی بهم بگید که دیگه انقدر دوستش نداشته باشم و بتونم کم کم فراموشش کنم
سلام واقعا چرا یه همچین حسی به ادم دست میده و عاشق یه معلم میشه بیشتر معلما هم مغرورن و تا میفهمن علاقه داری سرد میشن ادم باید چکارکنه تا این حسا نیاد سراغش شما میگین وقتی یکیو واقعا دوست داری نباید برات مهم باشه ک اونم دوست داره یانه ولی مگ میشه خوب این طبیعت ادمه ک بخواد طرفشم بهش علاقه داشت باشه و توجه کنه وگرنه حس بدی دست میده
کاربر عزیز “silver”
خانم دکتر سلیقه دار، مشاور و روانشناس سایت اینگونه به پرسش شما پاسخ داده اند:
دوست خوبم
شکی نیست از ابتدا رابطه شما دوستانه و محبت آمیز بوده و از یک رابطه پاک نشات گرفته است. اما در چنین روابطی اطمینانی هم نیست هم چنان پاک ادامه پیدا کند و احساسی که اکنون داری کاملا درست است و درونت به درستی تشخیص داده که به مرز مشخصی از ارتباط رسیده اید.
همان طور که ایشان هم تلاش میکنند جلوی ابراز احساسات بیشتر را بگیرند باید گفت تنها راه برای سلامت ماندن رابطه تان هم همین است. هر جا احساس خود را رها کنید و کنترلی بر آن نداشته باشید متاسفانه ممکن است هر بار بیشتر از رفتار خود پشیمان شوید و در نهایت به جایی برسید که چاره ای جز قطع کامل ارتباط نیست.
توصیه میکنم همانند روال قبل خود دیدارها را محدودتر و دفعات آن را کمتر کنید. مدام نخواهید همه چیز را هر شب از طریق پیام به هم اطلاع دهید. در هنگام کنار هم بودن و دیدارهای حضوری قوانینی را برای خودتان و ارتباطتان تعیین کنید. همه این موارد را با گفتگو با یکدیگر و توافق و اطلاع هم انجام دهید.
البته از آنجایی که تو دیگر در شرایط سنی قرار داری که میتوانی و باید از خودت مراقبت کنی حای اگر دیگری نخواهد، بنابراین اگر ایشان هم موافقت نکردند که بعید میدانم تو در رفتارت اصرار داشته باش که حدود را رعایت کنی تا این رابطه بتواند به قاعده و سلامت تجربه شود.
موفق باشی
نشریه اینترنتی نوجوان ها
کاربر عزیز “اتاناز”
خانم دکتر سلیقه دار، مشاور و روانشناس سایت اینگونه به پرسش شما پاسخ داده اند:
دوست خوبم
این همه علاقمندی و احساس دوست داشتن و این همه حرف نزدن درباره احساست!! با هم جور در نمی آیند.
اگر از اینکه نمیدانی او در حال حاضر چه احساسی به تو دارد موجب نگرانی ات میشود تصمیم بگیر احساست را بدون ناراحتی و بدون تعارف با او در میان بگذاری . این یک الگوی رفتاری درست است که احساسمان را پنهان نکنیم و خیلی راحت آن را ابراز کنیم. از بهانه روز معلم استفاده کن و برایشان نامه ای بنویس و علاوه بر اعلام علاقمندی ات در مورد نگرانی ات هم بنویس و بگو که تمایل داری احساس ایشان را در مورد خودت بدانی.
یادت باشد ممکن است همین اندازه برای ایشان هم در مورد احساس تو جای سوال باشد چون تو در این باره مسنقیما چیزی نگفتی. با این اقدام او را هم از این ابهام بیرون می آوری.
موفق باشی
نشریه اینترنتی نوجوان ها
سلام . لطفا جوابم رو بدیدومن حس می کنم که بعد از عید رفتار دبیرم نسبت به قبلباهام سرد شده و نمی دونم که باید چیکار کنم.همش حس میکنم که دوسم نداره . اما همه میگن که از همه بیشتر دوستت داره.خیلی من میگم و می خندم با همه و بیشتر از همه با ایشون.تقریبا هر روز یه طوری میشه که من ایشون رو ببینم.واقعا وقتی بهشون فکر می کنم یه لبخند بزرگ رو صورتم میشینه و ماجراهام با اون رو شروع می کنم به تعریف . خیلی خیلی دوستش دارم اما حس می کنم که اون دوست نداره این رابطه ادامه دار بشه.نمی دونم مثلا بعضی وقتا که بهش زنگ می زنم میگه که من الان جایی هستم و نمی تونم صحبت کنم . یا می بینتم بی تفاوت از کنارم رد میشه و یا شاید چون هم معاونه و هم دبیر مشغله های فکریش زیاد شده . دبیر مطالعاتم هم بهم گفت که شیطون خانوم ………..«همون دبیری که دوستش دارم»خیلی دوست داره ها . بچه ها که بهش میگن دوستون داریم میگه مرسی و منم تا حالا بهش نگفتم که دوستش دارم.و می ترسم بگم و بهم بگه که مرسی.البته اینم بگم که من یکم شیطونم . و یکمم شیطنت می کنم.
سلام دوستان
من یه دختر ۲۱ساله هستم که سال چهارم دبیرستان که فوق العاده فضول بودم و یهو به دبیر ادبیاتم که خانم هستن دل میبندم و بعد از ۵ماه بهشون ابراز علاقه کردم اونم منو به بقیه متفاوت میدید طوری که خیلی باهام مهربون بود ولی بعد از اینکه من بهش ابرازعلاقه کردم که دیگه بهش پیام ندادم ولی اون هر شب به بهونه های مختلف بهم پیاممیداد طوری کهمن وابستش شدم بدجور
اینقد باهم چت میکردیم که نمیتونستیم یه روزی بیخبر بمونیم الان ۳ساله که باهاشم طوری که بعضی اوقات دوست دارم محکم بغلش کنم ماهم دیگه رو خیلی بغل میکنیم حتی بعضی اوقات من وقتی حواسم نباشه یهو منو رو لپم میبوسه خیلی حس پاک و قشنگی بهم دست میده طوری که دوست دارم ساعت ها بهش زل بزنم حتی یه باری این خانم درباره مسائل جنسی باهام حرف زد یا اینکه بهممیگف کاش میشد یه روز پیش همباشیم ولی اون هیچ منظوری نداره منم دوستش دارم ولی واقعا دیگه خسته شدم بعضی اوقات برای اینکه پیشتر نریم جلوی احساسم رو میگیره خواهش میکنم کمکم کنید
سلام من 13 سالمه و عاشق معلم ادبیاتم نیستم من دییونشم نمیتونم بدونش زندگی کنم من پارسال باهاش اشنا شدم وقتی یک مهر از در کلاس اومد تو من از همونجا دیوونه شده بودم واسم حتی موقع عصبانی بودنش روهم عالی بود و خلاصه عاشقشم جوری بود که سر کلاس من یک دوست صمیمی دارم به نام روزان به این هعی میگفتم حرفزدناشو خندیدناشو و خیلی چیز های دیگه بعد دوستم میگفت انا خفهشووو حال امسال که کلاس هفتم رفتیم همه شدن عاشق خانم فلاح میریم تو کلاس باهاش حرف میزنیم خدا میدونه که من فقط بخاطر خانم فلاح میرم مدرسه من یه همکلاس دارم به نام نیاز این شده افت جونم هعی خودشو میچسبونه به خانم فلاح نمیدونم نمیدونه دوسش دارم یا هر چیز دیگه خانم فلاح معلم ادبیات کلاس هفتما هم هست من کل هفته رو صبر میکنم که زنگ اخر خانم فلاح بیاد سرکلاسمون بعد وقتی میاد سرکلاس و نیاز رو صدا میکنه که بورو بیرون کارت دارم و باهاش صحبت کنه ممن اتیششششششششششششششششششششششش میگیرم کل تابستون من هفته ای دوبار زنگ میزدم صداشو بشنوم ولی ای کاش اون هم مثل من فک میکرد دوسم داره ولی نیازو بیشتر همه بچه ها یه زمانی دوس داشتن با نیاز دوست باشن من نمیفهمم مگه این چی داره میگن خوشگله اره شاااااید خوشگل باشه ولی اخلاقش خیلی بده مغروره خودشیفتست فک میکنه ازهمه بالا تره یکی نیس بهش بگه که تو هم از توی شکم مامانت بدنیا امدی خلاصه نیازو وللش من بیشتر از همه برای خانم نامه مینویسم اونم دوسم ولی نه نیازو بیشتر
کاربر عزیز “mahsa”
خانم دکتر سلیقه دار، مشاور و روانشناس سایت اینگونه به پرسش شما پاسخ داده اند:
دوست خوبم
با خودت مرور کن که دیدن او حس تو را راضی میکند اما در مورد او چی؟
او در شرایطی است که شاید به دعای تو بیشتر احتیاج دارد و به دانش آموز علاقمندی که شرایط او را درک کند. تصور کن اگر بداند در این همه گرفتاری که خودش دارد تو هم هستی که مدام گریه میکنی و غمگین هستی و دلتنگی داری چقدر بیشتر ناراحت میشود.
برای آرام کردن خودت سعی کن شرایط او را درک کنی ،به این فکر کن او به چه چیزی نیاز دارد مثلا آرامش ،دعا و …
و نیز تلاش کن کارهایی انجام دهی که از شنیدنش خوشحال شود مثل درس خواندن وموفق بودن.
موفق باشی
نشریه اینترنتی نوجوان ها
سلام
3 سال عاشق معلم ادبیاتم شدم.بالاخره امسال بهش گفتم .
من 16 سالمه.خیلی ازم تعریف میکنه و من خر ذوق میشم
جوری دوسش دارم که حاضرم جونمو واسش بدم
الان حالش خوب نیس و ی مشکلی واسش پیش اومده من دارم دیوونه میشم
انقدر گریه کردم که…..
ی مدت هم نمیبینمش
خیلییییییییییییییییی نگرانشم…….
توروخدا کمکم کنید چجوری اروم شم
دلتنگشم..
منم 2سالی هست عاشق معلم فیزیکمون ک ی اقای 40ساله است شدم یعنی همش منتظر بودم روز کلاسشون برسه تو کل هفته تا کلاس فیزیک برسه برام یک سال میگذشت چندبار سعی کردم بی تفاوت باشم فکر نکنم ولی انگار فرقی نمیکرد بازم تو غمگین ترین حالت ممکن سرکلاس اون شاد و پرانژی بودم کلا درسام خیلی خوبه ولی فیزیکو یجور دیگه میخوندم ک ب چشم بیام واقعا هم خیلی خوبه باهام خیلی باهام مهربونه همش سر کلاس میخنده بهم یا خیلی نسبت ب بقیه سر ب سرم میزاره و برای من تنها معلمیه ک میتونم راحت باهاش شوخی کنم و جوابشو بدم و مطمئن باشم ناراحتی پیش نمیاد ولی امسال دیگه معلممون نیست??با این وجود سعی کردم رابطه مو حفظ کنم و ب هر بهونه ای تو تابستون بهش پیام میدادم یا زنگ میزدم اونم با خوشرویی جوابمو میداد حتی با اینکه امسال معلممون نیست اما هروقت میبینتم کلی سر ب سرم میزاره واسه همین تحمل میکنم اما حالا میخواد از ایران بره???احتمالا قراره دیوونه بشم☺
عزیز کامل درک میکنم ولی منم ?عاشق معلمم ولی امسال تومدرسه کلاسمون نمیاد ی هفته تومدرسع انقدر گریه کردم رفتم دفتر اومدم ولی خانم نمیخواد اون ی کلاسم ورداره هر سه تا میاد جز ما میگ درساتون سنگینه چند بار خواسته خودمو کلاسمو عوض کنه نمیزارن حس میکنم تموم دردای عالمو رو سرم خراب کردن ی هفتست توووروخداااا دعا کنید برام دعا کنید شنبه کارم درست بشع
کاربر عزیز ؛سارینا؛
خانم دکتر سلیقه دار مشاور و روانشناس سایت اینگونه به پرسش شما پاسخ داده اند:
دوست خوبم
یکی از مهم ترین نشانه های علاقمندی خوب و ناخوب این است که این تمایل بتواند به پیشرفت و بهتر شدن حالمان کمک کند. وقتی می بینی که علاقمندی تو مانع رشد و موجب بدحالی می شود باید در این باره بیشتر فکر کنی. این بدان معنی است که شاید لازم است برای بهره مندی از علاقه ات بیشتر از گذشته برای این درس تلاش کنی و سعی کنی به گونه ای رفتار کنی که هر معلمی مشتاق حضور چنین دانش آموزی در کلاسش می شود. بدیهی است علاقه معلم به دانش آموزان تلاشگر و متعهدی است که درس خواندن و دقت در آن برایشان مهم است.
موفق باشی
نشریه اینترنتی نوجوان ها
منم عاشق معلم زیستم شدم
یه اقای 42 ساله که بدجووووور دوستش دارم
چیکاااار کنم بنظرتون؟!
میخوام بهم توجه کنه یا حداقل دوستم داشته باشه
یه دخترم هست تو کلاسمون هی خودشو میکنه تو چشمش
اه دارم افسرده میشم بخدا
دیگه درسمم نمیتونم درست حسابی بخونم
تا به خودم میام میبینم چهل و پنج دیقس رفتم تو فکر و بکوب دارم به اون فکر میکنم
اصلا حالم خوب نیس…اصلا!
خدایا خودت کمکم کن
سلام مریم جان خوبی؟
مرسی عزیزم …باشه خدا بزرگه ان شاءالله توهم فراموشش میکنی یکم باید زمان بگذره
آهان آره فهمیدم چرا سختته، پس وقت گذاشت و باهات حرف زد، خداروشکر که آرومتر شدی و داری فراموشش میکنی ،کاش منم بتونم فراموش کنم معلمم رو:)
تاحالا تجربه نکردم یکی بگه حلالت نمیکنم واسه همین سختمه گلم ولی سه روز پیش با پیام جوابمو داد اولش بد حرف زد ولی یکم ک باهاش حرف زدم آرومترشد بهش گفتم که باید راهنماییم میکردی واینا …درسته قبول نمیکنه میگه تو نباید بی احترامیمیکردی …من میخواستم مهمترازحلالیت گرفتن باهاش یبار فقط جدی حرف بزنم که تا۲شب حرف زدیم یکم آرومتر شدم ودارم فراموشش میکنم ازدواج نکرده مجرده ..ولی ۴۰ اینا میشه
آرره درکت میکنم واقعا سخته ، منم اگه معلمم میگفت حلالت نمیکنم خیلیییی داغون میشدم ،،، ولی عزیزم نه جهنمی چرا آخه … شاید اون تو دلش تورو بخشیده فقط تو ظاهر اینو میگه که دیگه بهش نزدیک نشی و بااین کار بتونه رابطشو برا همیشه باهات قطع کنه …. از این جهت هم که میگی سنش بالاس اگه خودش دختر داشته باشه نسبت به تو هم دل رحم تر میشه …
سلام مریم جانمن باید فکر بخشیدن رو کلا ازذهنم پاک کنم میدونی چرااینقد داغونم چون کسی توعمرم نگفته حلالت نمیکنم فکرمیکنم دیگه جهنمی شدم میگم دیگه آبازسرمگذشته بعضی وقتا فکرای بچگانه میکنم بعضی وقتا هم پشیمون میشم ..باید واقعیت رو قبول کنم اون ۴۰ به بالاس من ۲۰ و..فکرامون متفاوته
سلام فاطمه جان من این نظرتو که دیدم واقعا ناراحت شدم که حالت خوب نیست، مگه این اواخر دوباره ازش خاستی که ببخشدت و قبول نکرد ؟
نمیدونم عاقبت دوتامون چطور میشه بعضی وقتا فکرای خیلی بدی توذهنم میاد توروقران کسی راهنماییم کنه
اگه روزی که گفتم منوببخش توبه کردم واون نمیگف توبه گرگ مرگه من این نبودم اگ اون روز میبخشید من هردودنیامو خراب نمیکردم اذیتش نمیکردم خودمو اذیت نمیکردم
سلام منمتوسن ۱۷سالگی عاشق معلمم شدم ولی به دلایلی رابطمون به هم خورد ۵.۶ساله میگذره هنوزم عاشقشم ازدواج کردم اما حسی ب همسرم ندارم وهنوزم توفکر اونم ب حد جنون رسیدم ۵ساله میگم ببخشم ک بی احترامی کردم نمیبخشه منم بیشتر عصبانی میشم واذیتش میکنم دیروز شمارشو پخش کردم اختیارم دست خودم نیست روانی شدم دوسش دارم