معلم

یکی از موضوعاتی که به طور مکرراز طرف کاربران نوجوان  مطرح شده مسئله عشق بی اندازه به معلم است.این مورد را دردو بعد مختلف علمی و روانشناسی بررسی می کنیم:

عشق های هیجانی 

1- بروز عشق‌های گذرا در مرحله نوجوانی و جوانی بسیار شایع است و عوامل بسیاری در آن مؤثر می‌باشند. یکی از عوامل، تغییرات فیزیولوژیک و ترشح برخی هورمون‌ها می‌ باشد. دوران بلوغ آکنده از نوسانات هورمونی و فیزیولوژیک است. این دوران با برخی امور از جمله اضطراب (که در دوران بلوغ به خاطر برخی تغییر و تحولات جسمی روانی تا حدودی فزونی می‌یابد) باعث برخی تشویشات ذهنی در فرد می‌گردد. بدیهی است اضطراب از جمله هیجان‌های منفی است که باید به طریقی کاهش یابد. همه ما وقتی مضطربیم، به چیزی پناه می‌بریم و به نوعی پناه‌جویی در ما تقویت می‌گردد .

پناه‌جویی فرد مضطرب به افراد یا اشیا باعث کاهش اضطراب در ایشان می‌ گردد .معمولاً روحیه پناه‌جویی و آرامش‌گرایانه باعث بروز پدیده‌ای به نام وابستگی عاطفی یا عشق زود گذر در ما می‌گردد .با هر حمله اضطرابی فرد به دنبال آرامشگر می‌ گردد . معمولا آرامش را در دیدار ذهنی یا عینی معشوق می‌جوید.

واکنش

دختر دبیرستانی وقتی تحت استرس شدید و متوسط قرار می‌گیرد ،به طور ناخود‌آگاه ذهنش به طرف دوستان (یا معلم) می‌رود که در پیش از این به او آرامش می‌ داده است. به اصطلاح این پیوند نوعی پیوند شرطی است که طی آن فرد مضطرب نسبت به تصویر آرامشگر فرد معشوق شرطی می‌ شود.  وعشق به معلم را شکل می دهد . نکته دیگر اصل مجاورت است. اصل مجاورت یک اصل فیزیکی ساده است که کارکردی روان‌شناختی دارد .خواه ناخواه دو نفری که برای مدتی در مجاورت همدیگر قرار می‌گیرند ،نوعی انس و علاقه میان آن دو شکل می‌گیرد .

عاشق معلمم شدم

من به معلمم خیلی علاقه دارم

به یکی از دبیرانم علاقه دارم

چگونه به معلمم ابراز علاقه کنم؟

انس و علاقه در بسیاری موارد بی‌دلیل است و دلیلی جز مجاورت فیزیکی و روانشناختی ندارد. اگر از فرد بپرسند چرا عاشق فرد دیگر شده است، قطعا جوابی خواهد داد که بر بسیاری از افراد دیگر صدق می‌کند. به بیانی دیگر فرد معشوق هیچ موضوعیتی برای فرد عاشق ندارد، ولی از بد حادثه این یکی در کمند دیگری گرفتار آمده است.

وسواس

برخی روان‌ شناسان عشق را یک رفتار وسواسی بر می‌شمرند، به این معنا که همان‌گونه که فرد وسواسی با هر حمله اضطرابی در صدد کاهش آن از طریق رفتار وسواسی برمی‌آید، فرد عاشق نیز با هر حمله اضطرابی برای کاهش اضطرابش خود را مجبور به رفتار وسواسی (دیدار عینی یا ذهنی معشوق) می‌ بیند.

عشق بی اندازه به معلم؛ خوب یا بد؟

افراد وسواسی هیچ اختیاری در این زمینه ندارند .با صدها توصیه و پند و اندرز نمی‌توان آن ها را از تکرار رفتار وسواسی باز داشت. فرد عاشق تا حالش دگرگون می‌گردد ، تصویر معشوق در ذهنش روشن می‌گردد و به آرامش کاذب و موقتی او می‌ انجامد. نکته دیگر ترشح برخی هورمون‌های جنسی می‌باشد.

هورمون‌های جنسی نوعی پیوند‌جویی را در فرد تشدید می‌نماید . از آن جا که دختران ساعت‌ها در کنار همجنسان خود هستند ،به نوعی این روحیه پیوند‌جویی در ایشان از جنس مخالف به جنس موافق تغییر جهت می‌دهد.در برخی موارد برخی رفتارهای شبه جنسی در ایشان به چشم می‌خورد.

هویت یابی

نکته دیگر بحران هویت یابی است . هویت یابی در نوجوانان و جوانان امری طبیعی است . بسیاری از نوجوانان و جوانان از طریق پی‌ریزی رابطه عمیق دوستی به نوعی به هویت‌یابی می‌ پردازند. این دوستی‌ها تا حدودی به این سؤال مهم که من کیستم، جواب می‌ گوید.عشق به معلم نیز می تواند پیامد همین هویت یابی باشد . 

نکته دیگر بروز برخی روحیات افسرده‌وار در ایشان می‌باشد. ناکامی‌های ریز و درشت نوجوانان و جوانان باعث بروز رگه‌های افسردگی در ایشان می‌گردد . فرد افسرده می‌کوشد از طریق عشق به زندگی یکنواخت و یا ناکام مانده خود معنا ببخشد.

عشق به نوعی یک معنای زندگی جدید برای فرد محسوب می‌ گردد. خلأهای عاطفی معمولا در دختران بیداد می‌کند . خلأهای عاطفی در بیش تر موارد با عشق پر می‌ گردد. عشق اگر به کاهش شدید طولانی (مثلا 6 ماه) عملکرد در فرد منجر گردد، قطعا یک اختلال روانی است.

درمان 

باید برای درمان این نابهنجاری به درمان اختلالات بستر ساز آن یعنی اضطراب وسواس و افسردگی پرداخت. اگر عشق به کاهش شدید عملکرد نینجامد، تا حدودی قابل چشم پوشی است و فرد می‌تواند به مرور از این مرحله گذر کند .پس در زمینه پیشگیری و درمان عشق‌های مرضی و غیر مرضی مانند عشق به معلم  باید گفت :در درجه اول باید خانواده‌ها با روان‌شناسی نوجوان و جوان آشنا گردند . برخوردی متناسب با ایشان در پیش گیرند. خانواده‌ها باید در مرحله گذر نوجوانان، یار و مددکار ایشان باشند . نباید با کج خلقی‌های ایشان برآشوبند و وضعیت را بدتر نمایند.

هویت‌یابی باید با کمک اولیا و مربیان در یک فرایند کاملا طبیعی سامان پذیرد . همچنین خلأهای عاطفی باید با عواطف اولیا و مربیان پر گردد. ورزش و تغذیه مناسب باید سر لوحه کار نوجوان قرار گیرد. سطح عزت نفس نوجوانان باید ارتقا یابد تا از ابتلا به عشق‌های غیر عزتمندانه و ذلیلانه پیشگیری گردد. باید آموزش مهارت‌های زندگی جدی تلقی گردد . مهارت مقابله با استرس به عنوان یک مهارت زندگی باید در برنامه‌های جنبی دانش‌آموزان گنجانده گردد. مشاوره حضوری به معنای واقعی کلمه باید در مدارس احیا گردد.

ارتباط با خدا

ذهنیت منفی و بی‌اعتمادی دانش‌آموزان نسبت به شخص مشاور باید برطرف شود. کتاب‌های مناسب ترویج و تبلیغ گردد تا جایگزین کتاب‌هایی با موضوعات عشقی گردد .متأسفانه امروزه فیلم‌ها ،رمان‌ها، ترانه‌ها و … محتوای عشقی را دارند که مناسب رده سنی نوجوانی نیست. باید این آموزش به نوجوانان داده شود که این احساس عشقی مانند عشق به معلم  که در این سن به سراغ ایشان آمده کاملا ناپخته و زود گذر است و به هیچ وجه قابل مقایسه با عشق های واقعی که در سنین جوانی و بالاتر اتفاق می افتد، نیست.

یکی از روش ها، تقویت معنویت و ارتباط با خدا است که باید جزء لاینفک برنامه‌های تربیتی باشد تا از طریق پیوند عمیق با آرامشگر واقعی هر گونه آرامشگر کاذب و موقت رخت بربندد.

دختران و عشق به معلم 

2- از آنجا که دختران معمولاً عاطفی تر و احساسی تر هستند، مقوله عشق افراطی و وابستگی روانی در آنها زیاد دیده می شود و در سنین کودکی و دبستانی تا حدودی طبیعی است ولی چون در بعضی از خانواده ها نیاز عاطفی کودکان به درستی برطرف نمی گردد و آنها در محیط خانه و خانواده به میزان لازم از پدر و مادر و دیگر نزدیکان خود محبت نمی بینند، این نیاز عاطفی و کمبود محبت در آنها تشدید شده و باعث گردیده که آنها آن را در خارج از خانه و خانواده و در ارتباطات دیگر جستجو کنند.

عشق یا اختلال

توجه داشته باشیم که ماهیت عشق بسیار پیچیده است، اگر باعث کاهش عملکرد قابل توجهی در فرد گردد و فرد عاشق را به رفتارهای تکانشی وادارد، رنگ و بوی اختلال نیز به خود می‌گیرد. افرادی که به عشق افراطی می گرایند و وابستگی روانی پیدا می کنند، اگر به کاهش شدید عملکرد دچار شوند، به نوعی از چند اختلال عمده روان‌شناسی یعنی اضطراب، وسواس و افسردگی بی‌بهره نیستند، به عنوان مثال با نگاهی به درونیات آنها متوجه خواهید شد که از اضطراب نسبتاً بالایی رنج می‌برند. اضطراب حتی به قبل از وابستگی آنان بر می‌گردد. ممکن است در گذشته نیز برای کاهش اضطراب خود به افراد پیرامونی خود پناه می‌بردند.

عشق به معلم

پناه‌جویی به نوعی در آنان نهادینه شده و به آن شرطی شده‌اند، پس با هر اضطرابی ناخودآگاه به دنبال فرد آرامش‌گری می‌گردند که این فرد معمولاً معشوق، دوست و یا معلم آنهاست. یا مانند یک فرد وسواسی برای کاهش اضطراب خود مجبورند زود به زود به دیدار معشوقی که به صورت کاذب و موقتی اضطراب شان را پایین می‌آورند بشتابند، در حقیقت این گونه عشق‌ها از حالت سلامت جدا گشته و به صورت مرضی (افسردگی، اضطراب، وسواس و…) در می‌آید.

عشق افراطی

پس در مکانیزم عشق افراطی، اضطراب بالا نقش بسزایی دارد و در درمان آن نیز کاهش اضطراب نقش کلیدی دارد. افراد عاشق معمولاً از رگه‌هایی از افسردگی رنج می‌برند. به تعبیری از بی‌معنایی و یکنواختی در زندگی به ستوه آمده‌اند.

فرد افسرده می‌کوشد معنای جدیدی برای زندگی خود دست و پا کند، فرد افسرده پس از مدتی معشوقش به تنها معنای زندگی‌اش مبدل می‌گردد و احساس می‌کند که زندگی بدون معشوق فوق‌العاده بی‌معناست. و نیز خصوصیات افراد عاشق هم‌پوشانی زیادی با خصوصیات افراد وسواسی دارد.

همان گونه که فرد وسواسی برای حصول آرامش به ده بار شستن دست خود در روز عادت دارد، فرد عاشق هم برای به دست آوردن آرامش خود نیازمند ملاقات نو به نو و تجدید دیدار با فرد معشوق است و بدون او نمی تواند زندگی کند، به این ترتیب عشق مرضی تحت عنوان رفتار وسواسی ـ اجباری طبقه‌بندی می‌شود که به نوعی اختلال روانی محسوب می‌گردد و باعث خارج شدن فرد عاشق از گردونه زندگی سالم می‌گردد.

به هر حال، عشق افراط گونه و وابستگی روانی دانش آموزان ، به هیچ وجه امر مطلوبی قلمداد نمی‌گردد. از خلأهای کوچک و بزرگ شخصیتی در درون آنها حکایت دارد. هر فرد افسرده دلی می‌تواند عاشق فرد دیگر گردد و سال‌ها در فکر معشوق روزها به شب برساند. فرد وابسته روانی مثل فرد معتاد، دلش به موضوع وابستگی (مثل مواد مخدر یا محبت معشوق) خوش است.

راه حل

یک راه حل این است که ابتدا باید به علت و زمینه این گونه رفتار آنها به درستی پی برد و در قدم بعدی سعی کرد با مشورت با مشاورین و روانشناسان باتجربه و نیز همکاری خانواده های آنان، زمینه آشفتگی روانی آنها را از بین برد و در رفع اضطراب، وسواس و افسردگی بالینی یا غیر بالینی آنها کوشید تا آنها مجبور نباشند برای آرامش روانی خود و نیاز عاطفی و کمبود محبت به رفتارهای افراطی عاشقانه روی بیاورند.

عشق به خدا به جای عشق به معلم  

در مواردی جایگزین کردن عشق حقیقی و عشق به خدا می تواند کارساز باشد ولی در جایی که اختلال و آشفتگی روانی وجود دارد و یا فرد هنوز شناخت درستی از عشق به خداوند ندارد، این راه حل نمی تواند به نتیجه رضایت بخشی نائل آید، بنابراین می توانی ضمن متوجه ساختن آنها به معشوق حقیقی و خداوند، شناخت آنها را نسبت به خدا افزایش داد و در کنار آن آشفتگی روانی آنها را با ارجاع به متخصص درمان کرد.

در پایان باید به دانش آموزان این نکته را گوشزد کرد که احساسات، مخصوصا در زمان نوجوانی، به هیچ وجه قابل اعتماد نیست و در مورد هر تصمیمی که ریشه در عقل ندارد و احساسی است می باید با یکی از بزرگترها (ترجیحا مشاور یا روانشناس) مشورت کرد.

 

5/5 - (9 امتیاز)
مقاله رو دوست داشتی؟
ارسال نظر
نظرت چیه؟
لینک کوتاه این مطلب
جدیدترین‌ها
تبلیغات
محبوب‌ترین‌ها