شاهدان گر دلبری زین سان کنند
زاهدان را رخنه در ایمان کنند
هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد
گلرخانش دیده نرگسدان کنند
ای جوان سروقد گویی ببر
پیش از آن کز قامتت چوگان کنند
عاشقان را بر سر خود حکم نیست
هر چه فرمان تو باشد آن کنند
پیش چشمم کمتر است از قطرهای
این حکایتها که از طوفان کنند
یار ما چون گیرد آغاز سماع
قدسیان بر عرش دست افشان کنند
مردم چشمم به خون آغشته شد
در کجا این ظلم بر انسان کنند
خوش برآ با غصهای دل کاهل راز
عیش خوش در بوته هجران کنند
سر مکش حافظ ز آه نیم شب
تا چو صبحت آینه رخشان کنند
تعبیر:
غافل از حال خویش شده ای. تو جوانی پرشور هستی که از تو برای رسیدن به موفقیت استفاده می کنند و خودت از قافله عقب مانده ای. آنها خیلی از تو پایین تر هستند. سعی کن تو هم عقب نمانی. ظلمی به تو شده که به خاطرش غصه می خوری، ولی خداوند جواب ظالمان را می دهد.
امتیاز به این نوشته