از دیده خون دل همه بر روی ما رود
بر روی ما ز دیده چه گویم چهها رود
ما در درون سینه هوایی نهفتهایم
بر باد اگر رود دل ما زان هوا رود
خورشید خاوری کند از رشک جامه چاک
گر ماه مهرپرور من در قبا رود
بر خاک راه یار نهادیم روی خویش
بر روی ما رواست اگر آشنا رود
سیل است آب دیده و هر کس که بگذرد
گر خود دلش ز سنگ بود هم ز جا رود
ما را به آب دیده شب و روز ماجراست
زان رهگذر که بر سر کویش چرا رود
حافظ به کوی میکده دایم به صدق دل
چون صوفیان صومعه دار از صفا رود
تعبیر:
درد دل زیادی داری که نمی توانی به هر کسی بگویی. رو به سوی معشوق خود می کنی ولی او هم صدای دل شما را نمی شنود و رو برمی گرداند و از بی تفاوتی همه دل تنگ هستی. خودت فردی پاکدل هستی به خدایت توکل کن و بدان اگز خدا بخواهد مراد دلت را خواهد داد.
امتیاز به این نوشته