به وقت گل شدم از توبه شراب خجل
که کس مباد ز کردار ناصواب خجل
صلاح ما همه دام ره است و من زین بحث
نیم ز شاهد و ساقی به هیچ باب خجل
بود که یار نرنجد ز ما به خلق کریم
که از سؤال ملولیم و از جواب خجل
ز خون که رفت شب دوش از سراچه چشم
شدیم در نظر ره روان خواب خجل
رواست نرگس مست ار فکند سر در پیش
که شد ز شیوه آن چشم پرعتاب خجل
تویی که خوبتری ز آفتاب و شکر خدا
که نیستم ز تو در روی آفتاب خجل
حجاب ظلمت از آن بست آب خضر که گشت
ز شعر حافظ و آن طبع همچو آب خجل
تعبیر:
ا کار زشتی که انجام داده ای بسیار خجالت زده هستی. منتظر بقیه سرنوشت خود باش که هرچه صلاح باشد همان خواهد شد. خودت را بی تفاوت نشان نده ثابت کن از کار که کرده ای خجالت زده هستی. ذات خوبی داری پس به درونت رجوع کن و سیای و ظلمت را از دلت بدر کن و بگذار دلت همچون آب صاف شود.
امتیاز به این نوشته