غزل شماره ۳۲۵ حافظ

گر دست دهد خاک کف پای نگارم

طراحی سایت فروشگاه حرفه ای با هوشمند گستران😍 (کلیک کنید)

بر لوح بصر خط غباری بنگارم

بر بوی کنار تو شدم غرق و امید است

از موج سرشکم که رساند به کنارم

پروانه او گر رسدم در طلب جان

چون شمع همان دم به دمی جان بسپارم

امروز مکش سر ز وفای من و اندیش

زان شب که من از غم به دعا دست برآرم

زلفین سیاه تو به دلداری عشاق

دادند قراری و ببردند قرارم

ای باد از آن باده نسیمی به من آور

کان بوی شفابخش بود دفع خمارم

گر قلب دلم را ننهد دوست عیاری

من نقد روان در دمش از دیده شمارم

دامن مفشان از من خاکی که پس از من

زین در نتواند که برد باد غبارم

حافظ لب لعلش چو مرا جان عزیز است

عمری بود آن لحظه که جان را به لب آرم

تعبیر:

برای دوستان حاضری حتی جانت را هم فا کنی ولی کمی دوستانت را امتحان کن و ببین انها هم همین احساس را نسبت به تو دارند یا نه و فقط وقت خوشی با تو هستند. شفای دلت را از خدا بخواه. کاری کن که بعد از مردنت خوبی های تو همیشه ماندگار بماند. بیشتر با خدا باش و عبادت کن.

امتیاز به این نوشته
شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
غزل شماره 283 حافظ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *