در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم
کز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم
عاشق و رندم و میخواره به آواز بلند
وین همه منصب از آن حور پریوش دارم
گر تو زین دست مرا بی سر و سامان داری
من به آه سحرت زلف مشوش دارم
گر چنین چهره گشاید خط زنگاری دوست
من رخ زرد به خونابه منقش دارم
گر به کاشانه رندان قدمی خواهی زد
نقل شعر شکرین و می بیغش دارم
ناوک غمزه بیار و رسن زلف که من
جنگها با دل مجروح بلاکش دارم
حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است
بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم
تعبیر:
در دلت غمی داری که با آن زندگی می کنی ولی بدان در این دنیا همه چیز فانی است و نمی ارزد که بخواهی زندگیت را تباه کنی. غم دلت را به کسی نگفته ای و در عین غمگینی می خندی. زندگی را هر طوری که بگیری می گذرد. پس امید داشته باش و از نعمات خدا لذت ببر.
امتیاز به این نوشته