غزل شماره ۳۵۵ حافظ

حالیا مصلحت وقت در آن می‌بینم

طراحی سایت فروشگاه حرفه ای با هوشمند گستران😍 (کلیک کنید)

که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم

جام می گیرم و از اهل ریا دور شوم

یعنی از اهل جهان پاکدلی بگزینم

جز صراحی و کتابم نبود یار و ندیم

تا حریفان دغا را به جهان کم بینم

سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو

گر دهد دست که دامن ز جهان درچینم

بس که در خرقه آلوده زدم لاف صلاح

شرمسار از رخ ساقی و می رنگینم

سینه تنگ من و بار غم او هیهات

مرد این بار گران نیست دل مسکینم

من اگر رند خراباتم و گر زاهد شهر

این متاعم که همی‌بینی و کمتر زینم

بنده آصف عهدم دلم از راه مبر

که اگر دم زنم از چرخ بخواهد کینم

بر دلم گرد ستم‌هاست خدایا مپسند

که مکدر شود آیینه مهرآیینم

تعبیر:

بسیار انسان آزاده و نترسی هستید. هیچ وقت کاری نمی کنید که باعث سرافکندگیتان شود. همیشه در صدد رفع عیوب و اشکالات خودتن می باشید. غمی در دل دارید که بسیار سنگین است فقط از خدا بخواهید تا ستم هایی که به شما روا شده فراموش گردد و دلتان دوباره مالامال از مهر و دوستی شود.

امتیاز به این نوشته
شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
غزل شماره 185 حافظ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *