غزل شماره ۴۴۵ حافظ

تو را که هر چه مراد است در جهان داری

طراحی سایت فروشگاه حرفه ای با هوشمند گستران😍 (کلیک کنید)

چه غم ز حال ضعیفان ناتوان داری

بخواه جان و دل از بنده و روان بستان

که حکم بر سر آزادگان روان داری

میان نداری و دارم عجب که هر ساعت

میان مجمع خوبان کنی میانداری

بیاض روی تو را نیست نقش درخور از آنک

سوادی از خط مشکین بر ارغوان داری

بنوش می که سبکروحی و لطیف مدام

علی الخصوص در آن دم که سر گران داری

مکن عتاب از این بیش و جور بر دل ما

مکن هر آن چه توانی که جای آن داری

به اختیارت اگر صد هزار تیر جفاست

به قصد جان من خسته در کمان داری

بکش جفای رقیبان مدام و جور حسود

که سهل باشد اگر یار مهربان داری

به وصل دوست گرت دست می‌دهد یک دم

برو که هر چه مراد است در جهان داری

چو گل به دامن از این باغ می‌بری حافظ

چه غم ز ناله و فریاد باغبان داری

تعبیر:

کمی هم به فکر زیردستان باش تو صاحب همه چیز می شوی پس سعی کن انهایی را که در بند غم هستند رهایی دهی. آنچه در توان داری برای خلق خدا صرف کن که هر چه به دست آورده ای از دعای خیر بندگان خدا می باشد. دوستان حسود هم زیاد داری ولی خوشحال باش که یارت همیشه با توست.

امتیاز به این نوشته
شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
غزل شماره 118 حافظ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *