غزل شماره ۴۷ حافظ

به کوی میکده هر سالکی که ره دانست

طراحی سایت فروشگاه حرفه ای با هوشمند گستران😍 (کلیک کنید)

دری دگر زدن اندیشه تبه دانست

زمانه افسر رندی نداد جز به کسی

که سرفرازی عالم در این کله دانست

بر آستانه میخانه هر که یافت رهی

ز فیض جام می اسرار خانقه دانست

هر آن که راز دو عالم ز خط ساغر خواند

رموز جام جم از نقش خاک ره دانست

ورای طاعت دیوانگان ز ما مطلب

که شیخ مذهب ما عاقلی گنه دانست

دلم ز نرگس ساقی امان نخواست به جان

چرا که شیوه آن ترک دل سیه دانست

ز جور کوکب طالع سحرگهان چشمم

چنان گریست که ناهید دید و مه دانست

حدیث حافظ و ساغر که می‌زند پنهان

چه جای محتسب و شحنه پادشه دانست

بلندمرتبه شاهی که نه رواق سپهر

نمونه‌ای ز خم طاق بارگه دانست

تعبیر:

پل های پشت سر خود را خراب نکن. سرت را بالا بگیر. همنوز رموز زندگی را نمی دانی. ستاره ی دولت و اقبال تو چون ناهید درخشان است. پیشنهاد خود را مطرح کن و دل به دریا بزن. زمانی پیروز می شوی که خودت مشکلاتت را حل کنی و به امید دیگران ننشینی.

امتیاز به این نوشته
شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
غزل 132 حافظ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *