لجبازی با آدم چه ها که نمی کند. باز هم با عمویم می روم. او در اتاق انتظار می نشیند. من وارد می شوم. سلام و احوالپرسی می کنیم. دکتر منتظر می ماند. من دستپاچه می گویم چیز زیادی ننوشتم. یعنی وقت نکردم زیاد فکر کنم. همین جا تو اتاق انتظار مطب یه چیزهایی نوشتم. نگاهم میکند وچیزی نمی گوید. یعنی می گوید ولی به زبان نمی آورد. به نظرم می گوید: همین قدر برای این کارارزش قایل شدی؟ موضوعات تو همین قدر برایت مهم بود؟
هم خودم را سرزنش می کنم، هم خجالت می کشم هم مثل همه این مواقع عصبی می شوم. البته سکوت می کنم تا زحمت شروع دوباره صحبت، به گردن خودش بیفتد.فقط می گوید اگر به موضوعات مهم زندگیت فکر میکردی بهتر میتوانستی به خودت کمک کنی ، احساس بهتری هم داشتی.
احساس بد دارو خوردن
با داروها چطور بودی؟
من: از دارو خوردن خوشم نمیآد. فکر میکنم خیلی ضعیف هستم که مجبورم آنها را بخورم. فکر میکنم به آنها وابسته می شوم. معتاد میشوم. و اصلاً چرا من باید دارو بخورم؟ چرا من باید مریض بشوم؟
دکتر: در مورد پذیرش بیماری و خوردن دارو همیشه این چالشها و نگرانیها وجود دارد. داروها عوارض دارند. ولی داروهای تو عوارض خطرناکی ندارند باعث وابستگی و اعتیاد هم نمی شوند. خوردن دارو باعث می شود فرد قبول کند که بیمار است. گاهی طول میکشد تا اثر کند . همه این ها، فرد را نگران میکند. سه موقعیت را برایت مثال میزنم:
اول: فرد دارو نمیخورد و سالم است.
دوم: دارو نمیخورد بیمار است.
سوم: دارو میخورد و تحت کنترل است.
ما دلمان میخواهد سالم باشیم و به مصرف دارو نیاز نداشته باشیم. اما اگر لازم باشد دارو مصرف کنیم، بهتر است این کار را بکنیم تا این که مشکلات بیماری را تحمل کنیم.
تفاوت بیماری ها
مثلاً من فشار خون بالا دارم. و با مصرف دارو، فشارم کنترل میشود و از خطرات فشار خون بالا، مثل صدمه قلب، کلیه ومغز، خودم را محافظت میکنم. من سعی میکنم داروهایم را با احساس خوبی مصرف کنم. احساس دریافت کمک نه احساس بد مجبور بودن.
دکتر: چه فرقی دارند؟ چرا فکر میکنی مثلاً بیماری افسردگی یا وسواس از بیماری فشار خون یا زخم معده خیلی متفاوت هست؟
من: تفاوتی ندارد؟
دکتر: چرا البته که تفاوت دارد. تفاوت در علت ایجاد بیماری و اعضایی که درگیر هستند. و علائمی که هر کدام دارند. و درمانهایی که باید در موردشان انجام شود. اما یادت باشد هیچکدام از آن ها نباید باعث خجالت شود. و نه باعث شرمندگی یا احساس گناه.
چرا من؟
من: چرا باید بیمار میشدم؟
دکتر: میدانم که خیلی از اوقات از این موضوع خشمگین میشوی ولی بسیاری از افراد بیمار میشوند بعضی بیماریهای سختتر بعضی آسانتر هستند، بعضی بیماریهای مزمن و بعضی کوتاه مدتن. ابتلا به بیماری علل مختلف دارد. اما این که یک نفر خشمگین شود که چرا خودش بیمار شده. شاید جواب رضایت بخشی برای او نداشته باشد. و کمکی به درمان او نکند.
من: همین مرا عصبانی میکند.
دکتر: با آن که عصبانیت تو قابل درک است. ولی کمکی به تو نمیکند . بسیار مسئولانه عمل کن. بعضی کلمات دشمن ما هستند چون بازتاب افکار منفی ما هستند.
من: مثلاً؟
کلمات لجبازی !!
دکتر: مثلاً گاهی که از چرا استفاده می کنیم. یا از ” ولی ” ، “اما” ، “اگر ” ، و … بعداً راجع به این ها حرف می زنیم.
حالا دارو تاثیری هم داشت؟
من: بله، آرام ترو بهتر می خوابم. کمتر عصبانی می شوم و …
دکتر: خوبه بعداً غمگین و افسردگیات هم کمتر خواهد شد وبهتر خواهی توانست از زندگی لذت ببری.
دکتر: نه! یک قرص بهتنهایی باعث نمیشود زندگی ما بهتر شود. اما وقتی حالت بهتر شود، همانند همه آدم های سالم. شاید بهتر بتوانی از وقت و انرژیات استفاده کنی و بهتر میتوانی به خودت کمک کنی.
اگر هنوز راجع به آمدن به اینجا یا مصرف دارو، حرف هایی داری، جلسه بعد بگو. یا بنویس و گرنه میتوانی راجع به انتظارت و اهدافت بنویسی و با من حرف بزنی.
چرا خانواده من نباید تغییر کنند؟
من: همه کارها ختم به من شد. پس بقیه چی؟ چرا خانواده من نباید تغییر کنند؟
دکتر: این هم یکی از چراهایی بود که دشمن توست. اما جواب تو:
هر درمان قسمتهای مختلفی دارد. مثلاً مورد تو را در نظر بگیریم. یک قسمت درمان شامل تشخیص و درمان اختلال میشود. یک قسمت صرف آموزش و بکاربردن میشود. نگران نباش نوبت آن هم فرا میرسد.
جلسه را ترک میکنم. عمویم منتظر است. می پرسد: چطوری؟
من : بهترم به نظرم کم کم دارم می فهمم چه اتفاقی میافتد.