داستان ضرب المثل فارسی بیلش را پارو کرده است

داستان ضرب المثل فارسی بیلش را پارو کرده است

اگر آدم‌ ساده‌لوحی‌  برای‌ رسیدن‌ به‌ هدفی‌ تلاش‌ کند، اما در آخرین‌ لحظه‌ به‌ دلیل‌ نادانی‌ و سادگی‌ موفقیت‌ و موقعیتش‌ را از دست‌ بدهد، می‌گویند بیلش‌ را پارو کرده‌ است.اما داستان ضرب المثل فارسی بیلش را پارو کرده است؛چیست؟

می گویند، اگر کسی‌ چهل‌ روز پشت‌ سر هم‌ جلو در خانه‌اش‌ را آب‌ و جارو کند، حضرت‌ خضر به‌ دیدنش‌ می‌آید و آرزوهایش‌ را برآورده‌ می‌کند.

سی‌ و نه‌ روز بود که‌ مرد بیچاره‌ هر روز صبح‌ خیلی‌ زود از خواب‌ بیدار می‌شد و جلو در خانه‌اش‌ را آب‌ می‌پاشید و جارو می‌کرد. او‌ از فقر و تنگدستی‌ رنج‌ می‌کشید. به‌ خودش‌ گفته‌ بود: اگر خضر را ببینم به‌ او می‌گویم‌ که‌ دلم‌ می‌خواهد ثروتمند بشوم. مطمئن‌ هستم‌ که‌ تمام‌ بدبختی‌ها و گرفتاری‌هایم‌ از فقر و بی‌پولی‌ است.

روز چهلم‌ فرارسید. هنوز هوا تاریک‌ و روشن‌ بود که‌ مشغول‌ جارو کردن‌ شد.
کمی‌ بعد متوجه‌ شد مقداری‌ خاروخاشاک‌ آن‌طرف‌تر ریخته‌ شده‌ است. با خودش‌ گفت: با این‌ که‌ آن‌ آشغال‌ها جلو در خانه‌ من‌ نیست، بهتر است آن جا را هم‌ تمیز کنم. هر چه‌ باشد امروز روز ملاقات‌ من‌ با حضرت‌ خضر است، نباید جاهای‌ دیگر هم‌ کثیف‌ باشد.

مرد بیچاره‌ با این‌ فکر آب‌ و جارو کردن‌ را رها کرد و داخل‌ خانه‌ شد تا بیلی‌ بیاورد و آشغال‌ها را بردارد. وقتی‌ بیل‌ به‌دست‌ برمی‌گشت، همه‌اش‌ به‌ فکر ملاقات‌ با خضر بود. با این‌ فکرها مشغول‌ جمع‌ کردن‌ آشغال‌ها شد.

ناگهان‌ صدای‌ پایی‌ شنید. سربلند کرد و دید پیرمردی‌ به‌ او نزدیک‌ می‌شود. پیرمرد جلوتر که‌ آمد سلام‌ کرد.

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
داستان ضرب المثل فارسی تو بدم، بمیر و بدم

مرد جواب‌ سلامش‌ را داد.
پیرمرد پرسید: .صبح‌ به‌ این‌ زودی‌ اینجا چه‌ می‌کنی؟
مرد جواب‌ داد: دارم‌ جلو خانه‌ام‌ را آب‌ و جارو می‌کنم. آخر شنیده‌ام‌ که‌ اگر کسی‌ چهل‌ روز تمام‌ جلو خانه‌اش‌ را آب‌ و جارو کند، حضرت‌ خضر را می‌بیند.
پیرمرد گفت: حالا برای‌ چی‌ می‌خواهی‌ خضر را ببینی؟
مرد گفت: آرزویی‌ دارم‌ که‌ می‌خواهم‌ به‌ او بگویم.
پیرمرد گفت: چه‌ آرزویی‌ داری؟ فکر کن‌ من‌ خضر هستم، آرزویت‌ را به‌ من‌ بگو.
مرد نگاهی‌ به‌ پیرمرد انداخت‌ و گفت: برو پدرجان! برو مزاحم‌ کارم‌ نشو.

پیرمرد اصرار گرد: حالا فکر کن‌ که‌ من‌ خضر باشم. هر آرزویی‌ داری‌ بگو.
مرد گفت: تو که‌ خضر نیستی. خضر می‌تواند هر کاری‌ را که‌ از او بخواهی‌ انجام‌ بدهد.

پیرمرد گفت: گفتم‌ که فکر کن‌ من‌ خضر باشم‌ هر کاری‌ را که‌ می‌خواهی‌ به‌ من‌ بگو شاید بتوانم‌ برایت‌ انجام‌ بدهم.

مرد که‌ حال‌ و حوصله‌ی‌ جروبحث‌ کردن‌ نداشت، رو به‌ پیرمرد کرد و گفت: اگر تو راست‌ می‌گویی‌ و حضرت‌ خضر هستی، این‌ بیلم‌ را پارو کن‌ ببینم.

پیرمرد نگاهی‌ به‌ آسمان‌ کرد. چیزی‌ زیرلب‌ خواند و بعد نگاهی‌ به‌ بیل‌ مرد بیچاره‌ انداخت. در یک‌ چشم‌ به‌هم‌ زدن‌ بیل‌ مرد بیچاره‌ پارو شد. مرد که‌ به‌ بیل‌ پارو شده‌اش‌ خیره‌ شده‌ بود، تازه‌ فهمید که‌ پیرمرد رهگذر حضرت‌ خضر بوده‌ است. چند لحظه‌ای‌ که‌ گذشت‌ سر برداشت‌ تا با خضر سلام‌ و احوال پرسی‌ کند و آرزوی‌ اصلی‌اش‌ را به‌ او بگوید، اما از او خبری‌ نبود.

مرد بیچاره‌ فهمید که‌ زحماتش‌ هدر رفته‌ است. به‌ پارو نگاه‌ کرد و دید که‌ جز در فصل‌ زمستان‌ به‌ درد نمی‌خورد در حالی‌ که‌ از بیلش‌ در تمام‌ فصل‌ها می‌توانست‌ استفاده‌ کند.

شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
دوستی خاله خرسه،داستان ضرب المثل های فارسی

از آن‌ به‌ بعد به‌ آدم‌ ساده‌لوحی‌ که‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ هدفی‌ تلاش‌ کند، اما در آخرین‌ لحظه‌ به‌ دلیل‌ نادانی‌ و سادگی‌ موفقیت‌ و موقعیتش‌ را از دست‌ بدهد، می‌گویند بیلش‌ را پارو کرده‌ است.

معنی ضرب المثل بیلش را پارو کرده

۱- بیلش را پارو کرده یا بیلش را تبدیل به پارو کرده، یعنی موقعیت های خوبش را از دست داده است.

۲- بیلش را پارو کرده به کسی می گویند که پس از تلاش در کارش، با شکست رو به رو شود و آرزوهایش به باد رود.

۳- گاهی هم به افرادی می گویند بیلش را پارو کرده که به پول و مقامی دست یافته اند و خود را برتر از دیگران می دانند.

داستان ضرب المثل فارسی برو خر کریم را نعل کن

داستان ضرب المثل فارسی؛ برو کشکت رو بساب

امتیاز به این نوشته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *