مسابقه تابستانه «تابستان را نگه دار!»

مسابقه تابستانه

توضیحات مسابقه تابستانه

  • تابستان عزیزمان دارد ماه آخرش را می‌گذراند! این روزها همه‌ی ما یاد کارهایی می‌افتیم که می‌خواستیم در تعطیلات انجام بدهیم و انجام ندادیم. البته خیلی‌هایمان هم به روزهایی که گذشت نگاه می‌کنیم و می‌گوییم: «این تابستان مفید بود. کلی کار انجام دادم.»
  • جزو افراد هر دسته که باشی باز هم ته ته دلت می‌خواهد تابستان ادامه داشته باشد. یا برای اینکه کارهای انجام نشده را انجام بدهی و یا برای اینکه فرصت بیشتری برای انجام دادن کارهای مفید بیشتر داشته باشی.
  • حالا فکرش را بکن بتوانی با یک نقشه، تابستان را نگه داری و نگذاری پاییز بشود. ساعتی جادویی داری که زمان را نگه می‌دارد؟ برای پاییز خط و نشان می‌کشی؟ سرِ تابستان را گرم می‌کنی تا یادش برود که سر وقت برود و دیرش بشود؟ چه کار می‌کنی؟
  • برای شرکت در مسابقه‌ی «تابستان را نگه دار» کافی است از نقشه‌ای بگویی که برای طولانی کردن روزهای تابستان می‌کشی. نقشه‌ات می‌تواند شرورانه، طنز یا پر سوز و گداز باشد.
  • لطفا در حداکثر ده خط نقشه‌ات را برایمان توضیح بده. شاید ما هم توانستیم از نقشه‌ی تو استفاده کنیم و تابستان را کمی بیشتر نگه داریم!

مهلت شرکت در مسابقه

  • 31 شهریور

جایزه 

  • ۵۰ هزار تومان

شرایط شرکت در مسابقه

  • عضویت در سایت نوجوان ها
  • محدوده سنی ۱۲ تا ۲۱ سال

راه های ارسال پاسخ

  • ارسال پاسخ از طریق دیدگاه (کادر پایین صفحه)
  • ارسال پاسخ به آدرس ایمیل info@nojavanha.com
  • ارسال پاسخ به آیدی تلگرام @site_nojavanha

اعلام نتیجه

برنده‌ی مسابقه خانم مبینا مهدی‌نژاد هستند.

قرار بود از نقشه‌تان برای طولانی‌تر شدن تابستان بنویسید. البته ما هم می‌دانیم که در واقعیت نمی‌شود این کار را انجام داد اما در خیال یک نویسنده‌ی نوجوان این اتفاق افتادنی است! برای همین سراغ پاسخ‌هایی رفتیم که راهکاری برای نگه‌داشتن تابستان ارائه داده بودند هرچند پاسخ خیالی بود.

پاسخ مبینا که در قالب گفت‌و‌گوی او با تابستان نوشته شده است جالب بود. مبینا حالت ناراحت یک نوجوان را از تمام‌شدن تابستان به خوبی به تصویر کشیده و رگه‌هایی از طنز هم چاشنی دیالوگ‌هایش کرده.

و البته نه فقط راهکار خوبی برای نگه‌داشتن تابستان ارائه داد بلکه نوشته‌اش را با ضربه‌ی پایانی بامزه‌ای تمام کرد. ضربه‌ای که انتظار نداشتیم بخوریم!

راهکارهای دوستان دیگرمان هم خوب و جالب بودند. بعضی طنز و برخی هم کاملاً جدی بودند. حالا که چند روزی است مدرسه‌ها باز شده‌اند و به مدرسه برگشته‌اید بگویید آیا تابستان پرباری را پشت سر گذاشته‌اید؟

متن برگزیده

+چی؟! تابستان چه می‌گویی؟ می‌خوای منو تنها بزاری با این همه کارها؟!

-نه بابا! تازه یادت اومد؟! می‌خواستی برنامه‌ریزی کنی. به جای اینکه تا ۱۲ ظهر می‌خوابیدی، کاراتو انجام می‌دادی!

+ تابستان غلط کردم! نرو! به خدا گناه دارم. قول می‌دم برنامه‌ریزی کنم.

– دیگه کار از کار گذشته. همین است که گفتم! باید بروم. انقدر وقتمو نگیر! بذار پاییز بیاد، حال تو را بگیره! اه بذار ببینم قیافتو…

+ تابستان، تو انقدر بد بودی من نمی دونستم؟!

– آخر من چقدر به تو گفته بودم انقدر نخواب! انقدر بازی نکن! کاراتو انجام بده. تو هم می‌گفتی اوووو کلی وقت هست. یعنی من حق ندارم جبران کنم؟!

+ باشه، حق داری. اما منم پشیمونم. تو هم که نباید نامردی کنی! آخر خدا چرا پاییز را آفرید؟! به خاطر اینکه حال منو بگیره یا صبر کن ببینم بزنه تو سرم بگه چرا درس نخوندی؟! مدرسه‌ها شروع می‌شوند، بدبختی پشت بدبختی! تابستان نرو! هر کار بگی می‌کنم. تو رو خدا! چمدونت رو بده به من…

– دست نزن، دست نزن! همه رو به‌هم می‌ریزی. من مثل تو شلخته نیستم! تو هم بهتره بری الآن اتوبوسم میاد.

+ تابستان داری دل منو می‌شکنی! دستتو می‌بوسم. حاضرم اون آفتاب داغ سوزان رو تحمل کنم اما نرو‍!

– دستت درد نکنه! حالا ما شدیم آفتاب داغ سوزان!

+ نه منظورمو بد نگیر! می‌دونی اون آفتابت چقدر خوبه؟ بهتر از هوای پاییزه. آخر پاییز که میاد همه‌جا رو برگ می‌ریزه. خیلی شلخته هست. اما تو…

– منو گول نزن! تو زور بزن اما من می‌رم.

+ تابستان آخر تو چرا می‌ری؟!

– من مثل تو بی‌برنامه نیستم. من به کشورهای دیگر هم باید بروم. آن‌ها هم مثل تو به تابستان نیاز دارند. البته به نوبت. صبر کن… یک کاغذ توی چمدونم بود. آها، ببین به کشور تو آمدم و رفت آخر لیست. بعد از اینکه به کشورهای آن‌ها سفر کردم میام پیشت. که کلا 9 ماه طول می‌کشه. وای چقدر حرف زدم. (تابستان خمیازه می‌کشد و کاغذش را در چمدان می‌گذارد.)

+ تابستان، فهمیدم. بیا این شربتو که داخل خونه درست کردم بخور تا برای آن‌ها یک تابستان عالی بسازی! (تابستان شربت را می‌خورد و به خواب فرو می‌رود.) آها. حالا می‌بینی کجا می‌روی! آخر کی فکرشو می‌کرد که چندتا قرص خواب توی شربت ریختم. وقت ندارم. باید آن کاغذ رو پیدا کنم. وای چمدونشو! کلی میوه هست. خب، این همه میوه می‌خواد چکار؟ حتماً می‌خواد ببره برای آن‌ها… آها، کاغذ رو پیدا کردم! بزار خط بزنم کشورمو و از اول بنویسم. حالا ببینم می‌خوای چکار کنی! ۳ ماه دوباره تابستان! آخ جونمی جوون! کل بچه‌های محل مدیون من می‌شن. بچه‌محل چیه، کل مردم کشورمون! وای الآنه که بیدار شه!

– چه اتفاقی افتاد؟! من به خواب رفتم. اصلاً سابقه نداشت. آها، حتماً کار تو هستش. اما کار خوبی کردی! چون که بعد از سال‌ها خوابیدم. برای همین یه جایزه دارم واسه‌ی تو! از آخر لیست شروع می‌کنم!

+ تابستان نه!

نتیجه: سر تابستان نمی‌توان کلاه گذاشت. پس از فرصت استفاده کن!

امتیاز به این نوشته
مقاله رو دوست داشتی؟
ارسال نظر
نظرت چیه؟
لینک کوتاه این مطلب
تبلیغات
جدیدترین‌ها
تبلیغات
محبوب‌ترین‌ها

4 پاسخ

  1. با سلام و درود و خسته نباشيد با ارزوي سلامتي و مهر ورزي تمام ايرانيان گرامي
    تابستان بي شك براي تمام ايرانيان عزيز و گرامي است الاخصوص دانش اموزان و نوجوانان پر تلاش كه لحظه شمار اين ماه هستند و از قبل براي اين ماه برنامه ريزي هاي زيادي كرده اند حال مي توان با چند ترفند اين زمان را به نحو احسن طولاني تر و بهتر كرد
    1-تغير ساعت بيولوژكي بدن (با ترفند كند تر كندن ساعت به نحوي كه مدت زمان روز را طولاني تر كرده و از ساعت شب كم كنيم طوري كه القاء به جسمي بدن كرده ساعت خواب همان8ساعت است اما با كند شدن زمان ساعت 6ساعت خواب مي كنيم)
    2- با برنامه ريزي ساعتي هفتگي ؛ ماهيانه(استفاده از روزهاي كه مي توان بهينه تر از تابستان استفاده كرد را مشخص كنيم مثل روز جمعه يا تعطيلات رسمي كه راندمان روانشناسي بالاي در شخص دارد
    3- ثبت تمام لحظات و مسافرت و كارهاي كه انجام داده با استفاده از عكس و فيلم و خاطره نويسي به تمام معنا حتي در فصل هاي بعدي با ديدن اين ارشيو انگار كه تابستان برگشته است است و در حال گزراندن ان مي باشد
    4- سوار شدن در عالم رويا كه زماني وجود ندرد و اختيار زمان در اختيار خودت است زمان و تاريخ در كارها و اعمال شخصي ملاك نباشد و قدرت اين را داشته باشيم روياهاي خود را به واقعيت تبديل كنيم
    فرستنده مهسا مقدم

  2. +چی؟!تابستان چه می گویی؟می خوای منو تنها بزاری با این همه کارها؟!
    -نه بابا!تازه یادت اومد؟!می خواستی برنامه ریزی کنی.به جای اینکه تا لنگ 12 ظهر می خوابیدی ، کاراتو انجام می دادی!
    +تابستان غلت کردم!اما نرو!به خدا گناه دارم.قول می دم برنامه ریزی کنم.
    -دیگه کار از کار گذشته.همین است که گفتم!باید بروم.انقدر وقتمو نگیر!بذار پاییز بیاد،حال تو را بگیره!اه بذار ببینم قیافتو…
    +تابستان،تو انقدر بد بودی من نمی دونستم؟!
    -آـخر من چقدر به تو گفته بودم انقدر نخواب!انقدر بازی نکن!کاراتو انجام بده.تو هم می گفتی اوووو کلی وقت هست.یعنی من حق ندارم جبران کنم؟!
    +باشه،حق داری.اما منم پشیمونم.تو هم که نباید نامردی کنی! آخر خدا چرا پاییز را آفرید؟! به خاطر اینکه حال منو بگیره یا صبر کن ببینم بزنه تو سرم بگه چرا درس نخوندی؟!مدرسه ها شروع می شوند،بدبختی پشت بدبختی!تابستان نرو!هر کار بگی می کنم.تو رو خدا!چمدونت رو بده به من…
    -دست نزن،دست نزن!همه رو بهم می ریزی.من مثل تو شلخته نیستم!تو هم بهتره بری الان اتوبوسم میاد.
    +تابستان داری دل منو می شکونی!دستتو می بوسم.حاضرم اون آفتاب داغ سوزان رو تحمل کنم اما نرو!
    -دستت درد نکنه!حالا ما شدیم آفتاب داغ سوزان!
    +نه منظورمو بد نگیر!می دونی اون آفتابت چقدر خوبه؟بهتر هوای پاییز هست.آخر پاییز که میاد همه جا رو برگ می ریزه.خیلی شلخته هست.اما تو…
    -منو خر نکن!تو زور بزن اما من می رم
    +تابستان آخر تو چرا می ری؟!
    -من مثل تو بی برنامه نیستم.من به کشور های دیگر هم باید بروم.آن ها هم مثل تو به تابستان نیاز دارند.البته به نوبت.صبر کن…یک کاغذ توی چمدونم بود آها.ببین به کشور تو آمدم و رفت آخر لیست.بعد اینکه به کشورهای آنها سفر کردم میام پیشت.که کلا 12 ماه طول می کشه.وای چقدر حرف زدم.(تابستان خمیازه می کشد و کاغذش را در چمدان می گذارد.)
    +تابستان،فهمیدم.بیا این شربتو که داخل خونه درست کردم را بخور تا برای آنها یک تابستان عالی بسازی!(تابستان شربت را می خورد و به خواب فرو می رود.)آها.حالا می بینی کجا می روی!آخر کی فکرشو می کرد که چندتا قرص خواب توی شربت ریختم.وقت ندارم باید آن کاغذ رو پیدا کنم.وای چمدونشو!کلی میوه هست.خب،این همه میوه می خواد چکار؟حتما می خواد ببره برای آنها..آها کاغذ رو پیدا کردم!بزار خط بزنم کشورمو و از اول بنویسم.حالا ببینم می خوای چکار کنی!3 ماه دوباره تابستان!آخ جونمی جوون!کل بچه ها ی محل مدیون من می شوند.بچه محل چیه کل مردم کشورمون!وای الانه که بیدار شه!
    -چه اتفاقی افتاد؟!من به خواب رفتم.اصلا سابقه نداشتم.آها حتما کار تو هستش.اما کار خوبی کردی!چون که بعد از سال ها خوابیدم.برای همین یه جایزه دارم واسه ی تو!از آخر لیست شروع می کنم!
    +تابستان نه!
    نتیجه:سر تابستان نمی توان کلاه گذاشت،پس از فرصت استفاده کن!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیشنهاد نوجوان‌ها