شاید همان روز سرد زمستانی که در روستایی کوهستانی در لبنان به دنیا آمده بود، شوق پرواز را با خود به این دنیا آورد. شوق جبران خلیل جبران در وجودش روز به روز پررنگ تر شد، تا سرانجام در ده سالگی با رویای اینکه بتواند پرواز کند از صخره ای پرید. در این تجربه ناموفق شانه اش آسیب دید و این درد تا پایان عمر با او ماند.
جبران خلیل جبران، نویسنده مشهور لبنانی – آمریکایی، دوازده ساله بود که مشکلات مالی هجوم آورد و در نتیجه همراه با مادر، خواهرها و برادرش به بوستن آمریکا مهاجرت کردند. برای جبران که پیش از این از تحصیل جدی محروم بود، فرصتی فراهم شد تا در مدرسه درس بخواند.
به خاطر چهره ای که داشت به یک عکاس ثروتمند معرفی شد تا مدل او شود. همین ماجرا پای جبران نوجوان را به محافل هنری بوستن و نشست و برخاست با هنرمندان باز کرد.
جبران برای یادگیری زبان های عربی و فرانسوی به بیروت رفت. همانجا بود که نقاشی های سیاه قلمش را همراه با نوشته های دوستش در یک نشریه منتشر و کار هنری خود را آغاز کرد. در همین سال های تحصیل در بیروت خبر بیماری خواهر چهارده ساله اش به او رسید. جبران به آمریکا بازگشت اما خواهرش دو هفته بعد در اثر بیماری درگذشت.
چند ماه بعد برادرش در اثر همان بیماری و بعد مادرش در اثر سرطان درگذشتند. جبران برای گذران زندگی شروع به چاپ مقالاتش در نشریه ها کرد و با خواهرش مریانا که خیاطی می کرد، زندگی خود را در تنگدستی گذراندند. او در «بال های شکسته» از تجربیات شخصی و معنوی خود می گوید.
کتاب ها
چاپ کتاب «دیوانه» به زبان انگلیسی در سال 1918 جبران خلیل جبران را وارد مرحله جدیدی از زندگی ادبی اش کرد. پیش از این تمام کتاب های او به زبان عربی منتشر شده بودند و دیوانه اولین کتاب او به زبان انگلیسی بود. بعد از انتشار این کتاب بود که در محافل ادبی آمریکا از مکتب جبرانیسم سخن به میان می آمد.
مهم ترین ویژگی نوشته های جبران، اقتباس از الگوی کتاب مقدس و لحن دعاگونه آن است. در کتاب معروف او «پیامبر»، تصویری از مدینه فاضله (آرمانشهر) جبران را می بینیم. جیران خلیل جبران در این کتاب از روحانیت شرق و نمادهای تورات و قرآن الهام گرفته و تحت تاثیر تصوف اسلامی و حکمت امام علی (ع) بوده است. پیامبر، در آمریکا به چاپ شصت رسید و در سال 1998 به عنوان دومین کتاب پر فروش جهان شناخته شد.
کوتاه از کتاب پیامبر
«المصطفی، آن برگزیده دردانه، که سپیده دم روزگار خود بود، دوازده سال در شهر ارفالس در انتظار کشتی اش مانده بود تا بازگردد و او را به جزیره زادگاهش بازگرداند.
از تپه بیرون با روی شهر بالا رفت و به سوی دریا نگریست و دید کشتی اش از میان مه فرا می آید.
آنگاه دروازه های دلش باز شدند و شادی اش بر فراز دریا به پرواز درآمد. چشمانش را بست و در سکوت های روحش سپاس را به جا آورد.
اما چون از فراز تپه فرود آمد، اندوهی او را فرا گرفت و در خود اندیشید: «چگونه آسوده خاطر و خرسند از اینجا بروم؟ نه، بی زخمی در روح از این دیار نخواهم رفت. چه روزهای درازی که در میان این دیوارها درد کشیدم و چه شب های درازی که تنها به سر بردم. کیست که بی اندوه از تنهایی و درد خود جدا شود؟»
نگاه جبران خلیل جبران به زندگی و محیطش نگاه منحصر به فردی است. این زاویه دید در نوشته ها و نقاشی هایش آشکار است. نگاه او فراتر از نگاه دیگران است و شاید دلیل آن به رویای روزهای کودکی برمی گردد. رویای پرواز، بالا رفتن و از زاویه ای دیگر دیدن. او بالآخره با نقاشی ها و نوشته هایش، پرواز و جدا شدن از زمین را تجربه کرد.
یاسمن رضاییان