شاید با خودتان بگویید گربه گور به قیر شده یعنی چه ؟یا مگر داستان نجات جان یک گربه چقدر طولانی است که یک رمان از آن نوشته شده؟ من هم وقتی کتاب را دستم گرفتم این سوال را از خودم کردم ولی در انتها متوجه شدم که داستان نجات جان گربه ای که در قیر، گیر افتاده می تواند به اندازه یک کتاب 120 صفحه ای بشود. فصل های کتاب گربه گور به قیر شده چنان به هم پیوسته اند و ماجرا چنان شیرین است که تا کتاب را تمام نکنید آن را کنار نمی گذارید.
پس اگر می خواهید بدانید بالآخره آن گربه از بشکه قیر نجات پیدا می کند یا نه، اگر می خواهید بدانید گزارش نوشتن نرگس به کجا می رسد و اگر دوست دارید با راه های نجات یک گربه در قیر افتاده آشنا شوید! سراغ کتاب «گربه گور به قیر شده» بروید. این کتاب را «علیرضا متولی» نوشته، «سام سلماسی» تصویرگری کرده و انتشارات «محراب قلم» منتشر کرده است.
یک فرصت خوب در انتظار شماست! یکی از مجلات نوجوان فراخوان داده که می توانید خبرنگار افتخاری آن شوید اما برای اینکه خودتان را ثابت کنید باید یک سوژه خوب پیدا کنید، از آن گزارش تهیه کنید و برای مجله بنویسید و بفرستید. بعد از آن، کارت خبرنگاری افتخاری می آید دم خانه تان و شما می توانید فعالیت تان را خیلی جدی شروع کنید.
اوایل تابستان است. نرگس، دفترچه یادداشتش را دستش گرفته و توی خانه بالا و پایین می رود تا بلکه یک سوژه خیلی خوب پیدا کند. خیاطی کردن مامان؟ حرف زدن برادر دوساله اش، امیرحسین؟ یا کارهای برادر بزرگترش محسن؟ نه، هیچکدام سوژه خوبی برای خلق یک گزارش نیستند.
ظهر تابستان کش می آید. محسن پشت پنجره می ایستد و بیرون را تماشا می کند بلکه آفتاب زودتر پایین بیاید و برود با دوستانش توی کوچه فوتبال بازی کند. بعد چشمش به یک چیز جالب می افتد. گربه ای که توی بشکه قیر، گیر کرده است. با خودش فکر می کند اگر این سوژه را به نرگس بگویم می توانم پول استخرم را از او بگیرم. بعد داد می زند: نرگس، بیا اینجا را ببین…
ماجرای کتاب گربه گور به قیر شده از همین نقطه شروع می شود. گربه توی قیر، گیر افتاده و کم کم به جز مامان و نرگس، اهالی کوچه و بعد اهالی محل باخبر می شوند. هر کسی برای نجات جان گربه یک پیشنهاد می دهد. از چوب زدن توی قیر و شل کردن آن تا زنگ زدن به پلیس و آتش نشانی.
رمان کتاب گربه گور به قیر شده ،کم حجم و پر از لحظات طنز و سرگرم کننده است. حتی جاهایی که حسابی حرص می خورید باز هم ته دلتان ریز ریز می خندید. نرگس هم از پشت پنجره خانه همه آنچه را می بیند تند تند توی دفترچه اش یادداشت می کند.