معرفی کتاب «بی صدایی»
داستان کتاب بی صدایی درباره دهکده ای بالای کوه است که مردم آن به سه دسته هنرمندان، معدن چی ها و گدایان تقسیم می شوند و تنها راه ارتباطی که آن دهکده با جهان دارد یک طناب است. ساکنین فلزات گران بها را از معدن استخراج کرده و با آن طناب به پایین می فرستند و در قبال آن مقدار اندکی غذا از فردی که نامش «خط نگهدار» است دریافت می کنند.
دهکده ای که ناشنواست
نکته عجیب داستان کتاب بی صدایی اینجاست که کل مردم دهکده ناشنوا هستند. البته از اول ناشنوا نبوده اند ولی چندین سال قبل اجدادشان ناشنوا شدند و این موضوع برای همه مثل یک راز است و هیچ کس دلیل واقعی اش را نمی داند.
هنرمندان برای این که تاریخ دهکده شان را ثبت کنند هر اتفاقی را که در دهکده می افتد نقاشی می کشند و در مدرسه ای که صحن طاووس نام دارد نگهداری می کنند. مردم دهکده برای حرف زدن با هم از زبان اشاره استفاده می کنند.
داستان از زبان دختری از گروه هنرمندان به نام «فی» روایت می شود که خواهرش علاوه بر ناشنوا بودن در حال نابینا شدن هم هست. فی یک شب خواب عجیبی می بیند و وقتی از خواب بیدار میشود می فهمد که می تواند بشنود و…
سفر به سرزمین های دور، افسانه ها و اسطوره ها
ماجرای داستان کتاب بی صدایی بسیار جذاب و خواندنی است و باعث میشود نتوانید کتاب را زمین بگذارید. نویسنده جهانی متفاوت را خلق کرده که تخیل مخاطب را درگیر کرده و او را به سرزمین های دور می برد، به افسانه ها و اسطوره ها و موجودات عجیب و غریب… شما همراه فی به کوهستان و دشت و شهر می روید و اتفاقات و حوادث را نظاره گر می شوید.
اگر به داستان های ماجراجویی و هیجان انگیز علاقه دارید حتما بی صدایی را بخوانید.پیشینه داستان به کشور ژاپن بر می گردد. بنابراین در طی داستان کمی هم با فرهنگ ژاپن آشنا می شوید.یکی دیگر از نکات قوت کتاب بی صدایی پایان بسیار جذاب و دلنشین آن است که باعث می شود لبخند روی لبانتان نقش ببندد چون رگه ای عاشقانه دارد.
بخشی از کتاب بی صدایی
آن شب خواب دیدم در خانهای هستم که روی همهٔ دیوارهایش، نقش گلهای داوودی کندهکاری شده است؛ درست مثل همانی که روی تنهٔ درختم بود. نقشِ گلها زیادی زیبا و استادانه؛ و درعینحال باورنکردنی است. همینطور که در این خانهٔ پُرزرقوبرق و خیالی قدم میزنم و تحسینش میکنم، دوباره با همهٔ وجودم حس میکنم که انگار چیزی از درون به من ضربه میزند؛ حسی که از قفسهٔ سینهام شروع میشود و من را بهسمت فرد دیگری میکشاند. عجیب است، اما حداقل در رؤیایم همهجا ساکت است؛ و این به من فرصتی میدهد تا در مقابل یورش صداهایی که این چند روزه آزارم داده، کمی استراحت کنم.
اما صداهای جدیدی از بیرون به گوشم میرسد و باعث میشود از خواب بیدار شوم؛ صداهایی که بهطور همزمان، بارها و بارها با فرکانسی ثابت تکرار میشوند. توی جایم مینشینم و تلاش میکنم دنبال منبع صداها بگردم. اولین روشناییهای صبحِ زود از آنطرف پنجره به درون اتاق نفوذ کرده و آسمان خاکستریرنگ بیرون جوابم را میدهد! این صداها، صدای قطرههای باران است که به بدنهٔ ساختمان برخورد میکند.
وقتی یادِ وظایف امروز صبحم میافتم، دلم شور میزند. دلم میخواهد بروم ژانگجینگ را ببینم. نبودِ او مثل زخمی است که انگار هیچوقت خوب نمیشود؛ اما از دیدن او درحالِ انجام وظایف جدیدش هم حسابی میترسم. هر کار و وظیفهای هم که برای او تعیین کرده باشند، احتمالاً به شکلی است که دور از چشم من باشد.
مشخصات کتاب بی صدایی:
نوشته ریشل مید
ترجمه زهرا غفاری
انتشارات پرتقال
گروه سنی بالای ۱۲سال
زهرا امیربیک
در بخش معرفی کتاب می توانید با کتاب های مختلفی آشنا شوید