بچههای کشتی رافائل
نویسنده: محمدرضا مرزوقی
انتشارات: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
کتاب بچههای کشتی رافائل دربارهی محمد و دوستان اوست که در بوشهر زندگی میکنند. رویدادهای این داستان در بحبوحهی جنگ ایران و عراق و در زمان درگیری بوشهر و خارک میگذرد. در این میان بچهها تلاش میکنند تا به هر شکلی که شده به دیدن کشتی رافائل بروند.
داستان از زبان محمد، نوجوان بوشهری، روایت میشود. داستان سیر مستقیم و روانی دارد و مخاطبش را خسته نمی کند. همراه شدن لهجهی جنوبی با داستان، جذابیت بیشتری به آن بخشیده است.
این داستان در بستر جنگ ایران و عراق اتفاق میافتد و در کنار آن به ماجرای کشتی رافائل نیز اشاره میشود. در واقع، تماشای رافائل از نزدیک، برای شخصیتهای داستان به انگیزهای طولانیمدت تبدیل میشود که باعث پیشرفتن داستان است.
داستان در اواسط کتاب اوج میگیرد و تمام اتفاقات در یک روز رخ میدهند. داستان در بخشی به سرنوشت کشتی رافائل نیز میپردازد و روایت مستندگونهای از آن ارائه میدهد.تصاویر دقیقی که نویسنده در بخشهایی از داستان روایت میکند باعث میشود به راحتی نتوانید کتاب را کنار بگذارید و کنجکاوانه به دنبال سرانجام ماجرا باشید.
خلاصه کتاب بچههای کشتی رافائل
«بوشهر… سال ۱۳۶۲. در بحبوحه جنگ و بمباران شهرها وقتی عراق دائم به بوشهر و خارک حمله میکند، محمد و چند تا از دوستانش که ساکن محلهای نزدیک گمرک و دریا هستند چالشی تنگاتنگ با این مسائل دارند. در چند صد متری محله آنها کشتی رافائل مثل عروسی سپید و زیبا بر آبهای آبی دریا لمیده است. کشتیای که دائم توجه آنها را به سمت خود میکشد و در آرزوی داخل شدن به آن و دیدن زیباییهایی که وصفش را از این و آن شنیدهاند هستند.
اما درِ کشتی روی آدمهای معمولی بسته است و فقط کارکنان نیرو دریایی و… میتوانند در آن زندگی کنند. در واقع کشتی را خوابگاه مردان مجرد نیرو دریایی کردهاند. در این هیر و بیر، یک خانواده آبادانی جنگزده هم به محله میآیند که دو بچه دارند. کوروش و آتوسا. پدرشان در شرکت نفت خارک، ماموریت دارد و آنتها به بوشهر آمدهاند که به او نزدیک باشند. بچه ها با کوروش و آتوسا خیلی دوست میشوند. محمد به کوروش کمک میکند درسهایی را که به خاطر جنگ در ماهشهر نتوانسته، امتحان دهد در مدرسه بوشهر، پشت سر بگذارد و همین موضوع باعث دوستیشان با یکدیگر میشود. در اوج حملات به خارک کوروش و آتوسا مدتی از پدرشان بی خبر میمانند. از آن طرف محمد نقشه میریزد و با زد و بند با یکی از کارکنان رافائل موفق شده راهی برای رفتن به کشتی و دیدن داخل کشتی را پیدا کند.
وقتی از مشکل کوروش و آتوسا مطلع میشود تصمیم میگیرند لنجی را که قرار است دزدکی با آن به رافائل بروند تا جزیره خارک ببرند بلکه کوروش و آتوسا خبری از پدرشان بگیرند. در یکی از روزهای آخر ماه آبان ۶۲ میروند دیدن کشتی رافائل. درست یک روز پنجشنبه. زیبایی سالنهای مجلل و اتاقهای شیک و کافهها و رستورانهای جذاب توی کشتی، حسابی چشمشان را خیره میکند اما عجله دارند و باید خودشان را زود به خارک برسانند که زود به بوشهر برگردند و خانوادهها پی به کاری که کردهاند نبرند. با عجله و با این خیال خوش که دوباره کشتی رافائل را خواهند دید، آن را ترک میکنند و به سمت خارک میروند. نزدیکی خارک، ماموران دریایی آنها را میگیرند و میپرسند:چندبچه روی دریا چه میکنند. ولی…»
اگر میخواهید بدانید به سر محمد و آتوسا و کوروش چه آمد و کشتی رافائل چگونه غرق شد، کتاب را بخوانید.
دربارهی نویسنده کتاب
محمدرضا مرزوقی متولد سال 1355 در شهر آبادان است. او جنگ را از نزدیک لمس کرده است و اکنون آن را دست مایهی آثار خود قرار داده است.خانوادهی او زمانی که محمدرضا چهار ساله بود به دلیل بالا گرفتن جنگ در مرزهای کشور مجبور شدند شهرشان را ترک کنند و به بوشهر بروند.اولین رمان محمدرضا مرزوقی به نام «عاتکه» را نشر روشنگران در سال 1380 به چاپ رساند.
از دیگر آثار او میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
تل عاشقون (رمان بزرگسال)، نشر افق، سال 84
پسین شوم (رمان بزرگسال)، نشر روشنگران، سال 86
شاهدخت بلخ (رمان نوجوان)، نشر افق، سال 92
دلهرههای خیابان وحید (رمان نوجوان)، نشر هوپا، سال 95
دیویدی اسرارالغولان (رمان نوجوان)، نشر هوپا، سال 95
باید حرفای دیشبمو جدی میگرفتی (رمان بزرگسال)، نشر روشنگران، سال 96
یاسمین الهیاریان