برقراری ارتباط صحیح و مؤثر و خوب والدین با کودکان مهم ترین اصل فرزندپروری است.
منشأ اختلالات روانی، تمایلات سرکوب شده دوران کودکی است، دوران کودکی، سلامت روان کودکان و کیفیت رفتار والدین با فرزندان اهمیت زیادی دارد و متخصصین و نظریهپردازان، شیوههای صحیح و اصولی را برای فرزندپروری انتخاب کردند.
بسیاری از والدین امروزی نسبت به تربیت سختگیرتر و نامطمئنتر شدهاند و سطح توقع والدین از خودشان در امر تربیت و پرورش فرزندان بالا رفته است و آنان از خودشان انتظار زیادی دارند که در این زمینه موفق باشند
مطالعات و تحقیقات فراوانی به اثر فرزند بر هر یک از والدین و دیگر اعضای خانواده و یا بر کل خانواده به عنوان یک رابطه دوجانبه و تأثیر متقابل توجه داشته اند، اما بررسی مبانی روان شناختی ارتباط مؤثر و مطلوب والدین بر فرزندان از مهم ترین مسائل در حریم خانواده و سلامت روانی آن تلقّی می شود. آگاهی و شناخت کافی و عمیق از این مبانی می تواند ما را در پرورش شخصیت سالم فرزندان در خانواده یاری رساند و روش های مناسب و مؤثر را برای چگونگی و نحوه ارتباط والدین با فرزندان به دست دهد.
بخش های ارتباط مؤثر
1- توانایی است. یکی از روش های خوب برای این کار، استفاده از ضمیر اول شخص است برای مثال: »من از دست تو ناراحت هستم .«
2- پذیرش و احترام به حق دیگران برای بیان احساسات و عواطف است. برای مثال اگر کسی به ما بگوید:»از کاری که کردی خیلی ناراحت شدم « باید این احساس را بپذیریم چرا که بسیار صادقانه بیان شده است.
3- توانایی ارتباط موثر، توانایی است. این توانایی هنگامی که رساندن اطلاعات صحیح مطرح است، ضرورت بیشتری مطرح است، ضرورت بیشتری مطرح است، ضرورت بیشتری مییابد مثل ارائه راهنمایی و دستور العمل یا انجام یک تکلیف و یا آموختن مهارتی جدید.
4- ایستادگی بر آنچه که آن را باور داریم و در پی آن هستیم برای برقراری یک ارتباط درست.
مبانی روان شناختی ارتباط مؤثر والدین با فرزندان
الف- نگرش
اولین و مهم ترین مبنای روان شناختی ارتباط مؤثر والدین با فرزندان در حریم خانواده، نوع نگرش وال ایمان یک نگرش اصلی تلقّی شود، می توان در پرتو یک تحلیل عقلی آن را یک حالتی روانی دانست که در هر انسانی ممکن است ایجاد شود و دارای سه مؤلفه «عقیده و شناخت»، «علقه قلبی و عاطفی» و «رفتار ظاهری» می باشد. در واقع، ما ابتدا نسبت به موضوعی شناخت پیدا می کنیم و سپس نسبت به آنچه شناخته ایم جهت گیری عاطفی و انگیزشی اتخاذ می کنیم و در نهایت، بر اساس آن شناخت و آن انگیزش کیفیت رفتار خود را تعیین می کنیم.
دین به جهان و انسان است می توان برای نگرش سه بعد شناختی، عاطفی و رفتاری در نظر گرفت.
ب. دلبستگی
دلبستگی می تواند زمینه لازم برای تأثیر مثبت والدین بر فرزندان را فراهم نماید و فرزندان را به سوی تطبیق رفتار خود با والدین تشویق و ترغیب کند و مبنای رفتارشان را می توان در میزان و چگونگی دلبستگی آنها به والدین شان مشاهده کرد. دلبستگی در کودکی می تواند پایه ارتباط مطلوب والدین با فرزندان در دوره های بعدی باشد; زیرا در ابتدا کودک به این علت به سمت والدین متمایل می شود که آنها مهم ترین و قابل اعتمادترین و پایدارترین منابع او محسوب می شوند و زمینه ارتباط مؤثر والدین و فرزندان را یجاد می کنند.
ج. همدلی
همدلی عبارت است از کوشش برای هم احساسی با دیگری برای درک احساسات وی از دیدگاه خود او
برای همدلی می توان تأثیرات زیر را در زمینه ارتباط مؤثر والدین و فرزندان برشمرد:
1. همدلی والدین تأثیر مهمی در محافظت و مراقبت از فرزند دارد; زیرا هنگامی که والدین از وضعیت و شرایط فرزندشان آگاه باشند و او را درک کنند، به دقت و درجه مراقبت خود نسبت به فرزندشان در هنگام بروز خطر می افزایند.
2. هنگامی که فرزند احساس کند والدین او را درک می کنند احتمال بیشتری دارد که از توصیه های والدین خود پی روی نماید.
3. هرگاه فرزند از رابطه همدلانه والدین با خود راضی باشد، حتی اگر از نتایج ارتباط رضایت نداشته باشد، کمتر علیه والدین حالت دفاعی به خود می گیرد
د. اب ابراز عواطف مثبت در فرزند موجب احساس مطبوع شود و فرزند مایل می شود آنچه در ما ایجاد خوشایندی می کند انجام دهدعواطف مثبت نقش مهمی در پیامد علاقه فرزند به والدین دارد و در واقع، به شکل گیری نگرش مثبت به سخنان والدین می انجامد و زمینه را برای همکای و پذیرش پیشنهادهای آنها فراهم می کند.هـ . ارتباط غیرکلامی ارتباط مؤثر بیش از آنکه تحت تأثیر ارتباط کلامی باشد ناشی از ارتباط غیرکلامی است.رفتار غیرکلامی را می توان نیرومندتر و حتی مؤثرتر از کلمات دانست. نیاز به درک اثرات ارتباط غیرکلامی، به ویژه در کار کردن با کودکان، از اهمیتی خاص برخوردار است; زیرا کودکان هنوز پیچیدگی ها و رموز ارتباط کلامی را به خوبی نمی دانند.و. پذیرش غیرمشروطبدین معنا که والدین، کودک و نوجوان را آن گونه که هست بپذیرند، هر چند ممکن است رفتار او مورد پذیرش آنان نباشد.والدین باید درک کنند که رفتار برای فرد صاحب رفتار، اعم از کودک یا نوجوان، چه معنا و مفهومی دارد.کودکان باید مفهوم «من را دوست دارند اما از کارم خوششان نمی آید» را با تفکیک معنی در مورد والدین احساس کنند.
ابراز
شامل گرفتن حق خود و ابراز عقاید، احساسات و افکار خویش به طور مستقیم و صادقانه است به نحوی که حقوق دیگران نیز محترم شمرده شود. ابراز وجود متشکل از هفت مفهوم :»ابراز عقاید متفاوت، تقاضای تغییر رفتارهای نامطلوب از دیگران، رد درخواست های نامعقول دیگران، پذیرش کاستی های خود، آغاز و ادامه تعاملات با دیگران، ابراز احساسات مثبت و ادای جملات متعارف در هنگام مواجهه یا جدا شدن از دیگران «است. کسب این مهارت یتواند از بروز معضل بزرگی چون اعتیاد جلوگیری کند.
راهکارهایی برای برقرای ارتباط مؤثر والدین و فرزندان
– با رفتار و گفتار مثبت سرمشق و الگوی فرزندان خود باشید
– برای گوش دادن به حرف های فرزند خود وقت بگذارید
– ارتباط با فرزند اگر بر پایه محبت و عشق باشد، سبب ایجاد اعتماد به نفس در او می شود.
– ارتباط موثر والدین، رمز موفقیت فرزندان است.
– به جای فرزندان تصمیم نگیرید، آنها می خواهند مستقل باشند.
– فرزندانی که به راحتی با والدین خود صحبت نمی کنند، نمی توانند نیاز هایشان را مطرح کنند.
– فقط با ارتباط خوب و موثر می توانید به فرزندان توجه کنید و حامی آنها باشید.
– همیشه عامل عدم موفقیت هایمان خودمان هستیم
-به والدین توصیه می شود از واکنش های کلیشه ای مثل عبارت «مرد که گریه نمی کند» در مورد پسر نوجوان خود بپرهیزند. با احساسات او همدلی کنند و به آن ها احترام بگذارند. الگوی مناسبی برای فرزندان خود باشند و او را تشویق کنند تا دوستان صمیمی برای خود پیدا کند و احساساتش را برای آن ها بیان کند.
– یکی از مهم ترین شاخصه های بهداشت روانی پسران نوجوان داشتن دوست صمیمی است.
چنان که در تحقیقات مشخص شده که پسران به کسی احتیاج دارند که بتوانند روابط صمیمانه ای با او برقرار کنند، کسی که به گفته آن ها « وقتی حرف می زنند آن ها را مسخره نکند»، بتواند اسرار آن ها را نگه دارد و یا احساسات و عواطف آ ن ها را درک کند. بنابراین لازم است نیاز نوجوانان پسر برای داشتن یک دوست صمیمی توسط والدین به رسمیت شناخته شود. اما همین که نوجوان به سن ۱۶ و ۱۷ سالگی می رسد با غلبه بر احساسات خود و کنترل آن ها اقدام به الگوپذیری از جامعه می کند. او قهرمانان خیالی که خودمتکی، مستقل، بدون احساس و تنها هستند را الگو قرار می دهد. این همان تصویر غلطی است جامعه از یک مرد ایده آل در ذهن پسران نوجوان ایجاد می کند.
* در حین صحبت کردن، کودک خود را مجبور کنید به چشمهایتان نگاه کند چرا که از نجایی که حواس کودکان به آسانی پرت میشود، لازم است اطمینان حاصل کنید که به هنگام صحبت کردن به شما نگاه میکند. اگر کودکتان از نگاه کردن به چشمان شما میترسد یا احساس ناراحتی میکند، به او بیاموزید تا به دهان یا تمام صورتتان نگاه کند.
* سعی کنید آرام ولی محکم صحبت کنید. اگر معمولا هنگامی که کاری از کودکتان میخواهید صدایتان را بلند میکنید، کودک یاد میگیرد تا هنگامی که صدایتان را به حداکثر نرساندهاید، به شما بیتوجهی کند.
* با جملات ساده صحبت کنید. از کلماتی که کودکتان نمیفهمد استفاده نکنید، سعی کنید ساده و روشن حرف بزنید. دستورات و توضیحات طولانی ممکن است باعث فراموش شدن بخشهای اصلی صحبتتان شود. در ضمن یاد بگیرید پرچانگی نکنید.
* احساساتتان را به کودک بگویید، بدون آنکه به طور مستقیم از کودک انتقاد کنید، به او بگویید که در مورد اعمال و رفتارش چه احساسی دارید.
* به طور مرتب با کودکتان صحبت کنید. هر روز، زمانی را به این کار اختصاص دهید حتی اگر این زمان، 5 دقیقه هنگام خوابیدن کودک باشد.
* در حین صحبت کردن سعی کنید از مهارتهایی استفاده کنید تا مکالمه را زنده نگه دارید مثلا از پرسشهایی مانند: “بعدش چی شد؟ ” یا “اون چی گفت؟ ” برای افزایش اعتماد کودک و به حرف کشیدن او استفاده کنید.
* بگذارید کودک حس کند که شما از درد دل کردن با او خوشحالید. وقتی در مورد مسائلش با شما صحبت میکند، بگذارید حس کند که شما احساس خوبی نسبت به این کار دارید.
– گوش دادن به شیوهای موثر، در واقع نوعی مهارت است. مهارتی که به والدین قابلیت و قدرت تصدی مسوولیت ارتباط با کودکشان را میدهد. گاهی پیدا کردن یک وقت مناسب برای گوش دادن به حرفهای کودکان مشکل است ولی والدین اگر به برقراری یک ارتباط خوب میاندیشند و میخواهند پیوندهای ارتباطی خوبی با فرزندانشان داشته باشند، انجام این کار برای آنها ضروری است.
زمانی که به عنوان پدر یا مادر قصد برقراری ارتباطی موثر را با فرزند خود دارید بایستی سعی کنید روی درک احساس فرزندتان تمرکز کنید. در این مرحله آرامش خود را حفظ کرده و به خود بگویید که میخواهید احساسات کودکتان را کاملا درک کنید، نه این که فقط وضع موجود را عوض یا کنترل کنید. لازم است به کودک اجازه بدهید تمام حرفهایش را بزند و تا قبل از اتمام صحبتهای او نباید صحبت کنید یا تصمیم بگیرید. نکته مهم دیگر این است که ما به عنوان پدر یا مادر ملزم نیستیم فقط وارد ارتباط کلامی با فرزندانمان شویم؛ میتوانیم از تماس چشمی، لبخند، نگاه پرمعنا و حتی قدم زدن با او استفاده کنیم.
– به کودکانتان فرصت انتخاب دهید ودربسیاری ازمسائل به آنها انتخاب های محدودی را اعمال کنید تا خودشان تصمیم بگیرند. دادن آزادی درانتخاب ،به کودک احساس قدرت وتسلط می دهد واعتماد به نفسش را زیاد می کند.
– وقتی می دانیم انجام کاری کاملاً درست و به صلاح فرزندمان است، باید قاطعانه برخورد کرد؛ زیرا دستور قاطع به آنها می فهماند که باید رفتار بد خود را کنار بگذارند و فوراً آن طورکه شما می خواهید عمل کنند.
قاطع نبودن والدین باعث می شود کودکان فکرکنند در انجام دادن یا انجام ندادن کاری قدرت انتخاب دارند و می توانند هرتصمیمی که دوست دارند، بگیرند.
– باید درگفتن دستورات ازافعال مثبت بکاربرد زیرا کودکان دستورات مثبت را بهترازدستورات منفی انجام می دهند. به طورکلی بهتراست به طورمستقیم وآشکاربه آنها بگوییم که چه کاری را انجام دهند نه اینکه چه کاری را انجام ندهند.
– والدین باید بدانند که کودکان درهرسنی خصوصیات خاص خود را دارند ونباید ازکودکان انتظارداشت که مانند ما رفتارکنند ودرواقع بهتراست که والدین مثل کودکان رفتارکنند و نباید کودک را به این علت که مانند ما رفتارنمی کند سرزنش کنیم.
– اگرکودکتان رفتار بدی ازخود نشان داد نباید کودک را سرزنش کنید بلکه باید آن رفتاروکاربد را سرزنش کنید وبگوئید که فلان رفتاربد است ونباید انجام داد. زمانی که والدین عصبی هستند نمی توانند با کودک خود درست رفتارکنند. پس بهتراست که والدین درزمان عصبانیت چند دقیقه سکوت کنند تا خونسردی خود را بدست آورند.
بنابراین به جای واکنش سریع وتند دربرابررفتارنادرست بچه ها کمی صبرکرده وبا حفظ خونسردی خود به آموزش صحیح بچه ها بپردازند. زمانی که کودکتان رفتارنادرستی دارد بهتراست که خطای اورا به صورت سوالی بیان کنید. این موضوع باعث می شود که اول کودک درباره رفتارخود فکرکند ولجبازی نکند ،سپس تصمیم درست را بگیرد.
– همگام شدن: منظور از همگام شدن با دیگران، رسیدن به توافق با آنها، از طریق همانند شدن با آنهاست وقتی با دیگران همگام میشویم درست مانند آنست که به درون آنها میرویم، در ذهن آنها جای میگیریم و در نتیجه تجربهای مشابه آنها پیدا میکنیم. تجربهای که به درک ما از ادراک آنها منجر خواهد شد. اما چگونه؟
همگام شدن به جند طریق میسر میشود:
الف- همگام شدن در روحیه یا رفتار
وقتی در حالات روانی نظیر بشاش بودن، شور و شوق، خمودگی و نظایر آن، فرد دیگری را الگو قرار داده و درست مثل او عمل کنیم، در روحیه یا رفتار، با او همگام شدهایم.
ب – همگام شدن در زبان بدن
وقتی در شکل نشستن، ایستادن، راه رفتن و حالات بدن، مشابه فردی دیگر عمل میکنیم، در زبان بدن با او همگام شدهایم.
ج – همگام شدن در زبان و کلام
زمانی که تُن صدا ، بلندی یا کوتاهی صدا، یر و بمی صوت و سرعت یا شمردگی کلاممان را مشابه شخص دیگری میکنیم، در واقع در زبان و کلام، با او همگام شدهایم.
د – همگام شدن در باورها و عقاید
وقتی در نظام باورها و عقاید کسی با او شریک شده واحساس او را بیان میکنیم، در باورهای او با او همگام شدهایم.
ه – همگام شدن در تنفس
هماوایی در تنفس، و داشتن آهنگ تنفس مشابه یادگیری، همگامی در تنفس نامیده میشود.
نتیجه گیری
رفتارهایی که از کودکان سر می زند و در واقع سبک زندگی آنان را نشان می دهد، آموختنی و اکتسابی است. بنابراین آن چه در مورد شخصیت، عادات، تجربیات و یادگیری کودکان مشاهده می کنیم، همه نشأت گرفته و تأثیرپذیر از محیط زندگیشان است. روشهایی که والدین در قبال فرزندان اعمال میکنند، از جمله روشهای تشویقی و تنبیهی، قوانین و مقررات در خانواده، نحوه اجرای قوانین خانواده، انعطاف داشتن، سختگیر، قاطع و یا تسلیم شونده بودن در ساخت فکری کودکان و رفتارهای آنان بسیار مؤثر است
امتیاز به این نوشته