من شدیدا میخوام از یکی از دوست هام انتقام بگیرم

من شدیدا میخوام از یکی از دوست هام انتقام بگیرم

 من شدیدا میخوام از یکی از دوست های راهنماییم انتقام بگیرم و هر چقدر خودم رو قانع می کنم که کار درستی نیست به فکر بدی هاش و کارهایی که با من کرده میفتم و با خودم میگم اون باید سزای اعمالش رو ببینه و این حقشه که تلافی کارهایی رو که با من کرده بچشه. به نظر شما چیکارکنم؟ ممنون میشم کمکم کنید.

پاسخ 

دوست خوبم شاید بهتر باشد که اطلاعات بیشتری در مورد کارهای ناشایستی که او انجام داده بدهی و البته در نامه ذکر کنی که به طور خصوصی به تو جواب بدهیم چون خیلی مهم است که بدانیم چه چیزی موجب این حس انتقام جویی عمیق در تو شده است که نمیتوانی از آن بگذری و حتما باید به او جواب بدهی.

اما نکته مهمتر این است که چرا همان موقع جواب کارهایش را ندادی و چرا این همه آن را در دل خودت نگه داشتی تا تبدیل به کینه شود؟ یادت باشد که برای پاسخ دادن به رفتار دیگران بهتر است با در نظر گرفتن شرایط، زمانی را انتخاب کنیم که بتواند موجب تغییر رفتار او شود و منظور ما از تلاش برای پاسخ دادن به او تغییر رفتار او باشد نه صرفا راضی کردن حس انتقام جویی خودمان. بنابراین هر زمان با رفتارهایی که آزاردهنده هستند مواجه می شوی با این قصد که باید آن را تغییر دهی اقدام کن.

در حال حاضر هم اگر آن فرد دیگر با تو ارتباطی ندارد بهتر است به فکر انتقام از او نباشی و به جای آن از این تجربه استفاده کنی و فکر و ذهنت را بر روابطی که امروزه داری متمرکز کنی تا نتیجه درستی بگیری.

چگونه انتقام بگیریم

چگونه به جای انتقام گرفتن دیگران را ببخشیم 

نگه داشتن خشم مانند برداشتن ذغال داغ برای پرتاب آن به سوی دیگری است و این شما هستید که می سوزید. -بودا

فقط بعضی ها متوجه می شوند که بخشیدن دیگران چه تاثیر عظیمی بر شادی خودشان دارد. بخشیدن مهارتی است که همه باید یاد بگیرند و به دیگران هم یاد بدهند . افراد بخشنده شادتر ، سالم تر و همدل هستند . آنها زندگی همراه با آرامش دارند . اما ناتوانی ما در بخشش دیگران ، مارابه افرادی انتقام جو بدل می کند . کسانی که دیگران را نمی بخشند وبه فکر انتقام هستند تمایل زیادی به نفرت ازدیگران ، عصبانیت و خشونت دارند . این حس همیشه آن ها را مظطرب می کند ودر نهایت افسرده و عصبی می شوند .

بخشیدن بخشی از زندگی هر انسان است . کودکان و نوجوانان همگی با صلاحیت های شایسته اجتماعی به دنیا نمی آیند وباید در طول زندگی بیاموزند که انسان های بهترومهربان تری شوند . نوجوانان باید بدانند وقتی کینه ای را دلشان نگه می دارند – چه برای موارد موجه و چه برای چیزهای بی اهمیت – در حال آسیب زدن به خودشان هستند .

نگه داشتن کینه و دشمنی می تواند هر انسانی را بیمار کند . وقتی نوجوانی احساسات منفی مانند خشم ، نفرت وحس انتقام را در دل خود نگه می دارد ؛ ومدام از خود می پرسد چطور انتقام بگیرم.
خود را از درک لحظات مثبت زندگی محروم می کند . زیرا هیچکس نمی تواند درحال رنجش از دیگران ، شادی را نیز تجربه کند .

چگونه دیگران را ببخشیم

بسیاری به دنبال راه های انتقام از همکلاسی خود می گردند اما زمانی که خودمان دیگران را ببخشیم به آن ها اموزش می دهیم که چگونه ان ها هم می توانند بقیه را ببخشند . اما به هرحال بخشیدن چالش برانگیز است و نیاز به تمرین دارد.

دراین راه از تجربیات بزرگ ترها و والدین کمک بگیرید . از آن هابپرسید تجربه بخشیدن دیگران را داشته اند ؟ از آن ها بخواهید زمانی را به یاد بیاورند که عمدا یا سهوا به دیگری آسیب رسانده اند. سپس در مورد اینکه آیا احساس می کنند  بخشیده شده اند یا خیر صحبت کنید. درمورد پاسخ سوالهای زیر با ان هاگفتگو کنید .

چگونه می دانید که بخشیده شده اید؟

چرا فکر می کنید آن شخص شما را بخشیده است؟

آیا فکر می کنید فردی که به او صدمه زدید بعد از اینکه شما را بخشید احساس بهتری داشت یا بدتر؟

بعد از اینکه بخشیده شدی چه احساسی داشتی؟

الان رابطه شما با آن شخص چگونه است؟

آیا این تجربه باعث شد کم و بیش این رفتار آسیب‌زننده را تکرار کنید؟

از کل این مصیبت چه آموختی؟

برای انتقام گرفتن چه کنیم

همدلی و بخشش به شکل نمایش

یکی از اعضای خانواده را به عنوان فرد خطاکاردر این تمرین انتخاب کنید و از او بخواهید که شخص خاصی را که به خاطر رفتارش از او ناراحت شده  توصیف کند.  وبگوید که چگونه انتقام سخت بگیریم سپس خودتان در نقش فرد بخشنده در جلو او بایستد .

حالا با خود  فکر کنید چرا ممکن است فرد خطاکار چنین کاری را انجام داده باشد؟ چرا نباید از او انتقام گرفت ؟او با این کارش چه احساساتی ممکن است داشته باشد ؟ تصور بسیاری از چیزهای مختلف که ممکن است خطاکار از سر گذرانده باشد به ذهن بیاورید .به یاد داشته باشید که تمرین همدلی با توجیه رفتار بد یکسان نیست، بلکه صرفاً تکنیکی برای رها کردن خشم است. در نهایت، در پایان این تمرین باید خطا کار بخشیده شود .

در حین تمرین  به مجرم چه می گویید؟ در حین انجام نقش آفرینی چه احساساتی را احساس می کنید؟ حالات چهره ای را که فکر می کنید ممکن است هنگام ابراز بخشش داشته باشید، امتحان کنید. وقتی احساس بخشش یا ابراز بخشش می کنید، بدن شما چه حسی دارد.

بعضی می گویند نگرفتن انتقام از رفیق نامرد و بخشش کار سختی است.  بله زمانی که به ما ظلم شده است، رها کردن احساسات منفی به شجاعت و اراده نیاز دارد. خوشبختانه با تمرین آسانتر می شود به خصوص اگر با چیزهای کوچک شروع کنیم و زود عادت کنیم این باعث می شود افراد قوی تر و بهتری باشیم.

راه حل غم به جای انتقام گرفتن

اما قبل از اینکه بتوانید ببخشید، باید اندوهگین شوید.در ابتدایی ترین سطح، بخشش همراه با اندوه است.  وقتی فردی با  توهین می شود، صدمه می بیند  یا یا به حقوقش تجاوز می شود ، واکنش طبیعی آن غمگین شدن است. همه این مشکلات را می توان به عنوان یک از دست دادن تلقی کرد . چه محبت را از دست بدهیم، چه یک انسان یا یک رویا .   وقتی چیزی را از دست می دهیم، انسان ها یک روند طبیعی دارند که ما آن را غم و اندوه می نامیم. اما بخشیدن درمان غم و اندو ه است .

راه های انتقام گرفتن از دوست

چالش های غم واندوه

اما چالش‌هایی که ما با غم و اندوه داریم دو دسته است: برخی از مردم هرگز غمگین نمی‌شوند و برخی افراد برای مدت طولانی غمگین می‌شوند.یک انسان عمیق احساس درد می کند و به خود اجازه می دهد که رنج بکشد زیرا این بخشی از تجربه انسانی است. بدون اذعان به این که زخمی شده اید و چیزی را از دست داده اید، از این تجربه بهره نمی برید .

اما یک انسان عمیق نیز رنج خود را رها می کند . او غم و اندوه  را برای همیشه حفظ نمی کند. شخصیت خود را حول آن نمی سازد. از آن به عنوان سلاح استفاده نمی کند. شما به بخش منفی تجربه نمی چسبید تا بتوانید چیزی برای پاسخگویی به شکست های خود داشته باشید.

برای انسان ها سه مرحله غم و اندوه را شناسایی شده است . قبل از اینکه کسی بتواند شروع به بخشش کند،  آشنایی با این سه مرحله ضروری است.

چگونه از دیگران انتقام بگیریم

گام‌هایی برای بخشش به جای انتقام 

مرحله اول

اولین قدم این است که به طور کامل آسیب وارد شده را بپذیرید، چه توسط شما یا شخص دیگری، و قبول کنید  که چیزی را از دست داده‌اید .یا  اینکه چیزی را که می‌خواستید به دست نیاورده‌اید.واین شما را آزار می‌دهد.

مرحله دوم

مرحله دوم فرآیند سوگ، تجربه احساساتی است که معمولاً با تجربه منفی همراه است.  شما طیف وسیعی از احساسات را تجربه می کنید .غمگین هستید، می ترسید. اما وقتی می‌بخشید، متوجه می شوید که گزینه‌های دیگری به جز رنج ادامه‌دار  وجود دارد. شما این رویداد را رها نمی کنید . این تغییر ناپذیر است. اما شما می توانید واکنش عاطفی را به آن تغییر دهید.

مرحله سوم

سومین و آخرین مرحله این است که چیزی که شما راغمگین می کند  نباید  یک راز باشد.  افرادی که تجربیات سخت خود را به کسی نمی‌گویند، عواقب بسیار بدتری نسبت به افرادی دارند که به دیگران صحبت می کنند . ارتباط انسانی در شفا نقش اساسی دارد.سعی کنید با والدین خود یا یکی از کسانی که اعتماد دارید حرف بزنید. به این ترنیب از حس انتقام رهایی می یابید .

شما می توانید مقالات بیشتری را در این زمینه در بخش بهداشت و سلامت سایت مطالعه کنید .

 

2.6/5 - (39 امتیاز)
مقاله رو دوست داشتی؟
ارسال نظر
نظرت چیه؟
لینک کوتاه این مطلب

102 پاسخ

  1. خوب داستان من خیلی بچگانه هست و خودم هم ۱۲ سالمه و دختر هستم اما هیچ وقت به طرف حق حمله نمیدم و سریع می‌زنمش البته اگه طرف مقصر باشه داستان فوق العاده بچه گانه هست اما تو اشک طرفو در نیارم آروم نمی‌شم ما تو کلاسمون یه چیزی داریم به اسم همیار معلم یعنی بعضی وقتا همیار معلم سوال می‌کنه از بچه‌ها در هر هفته عوض میشه حالا همیار معلم تو علوم از من یک سوال پرسید و من جواب درست رو دارم اما اون الکی غلط گرفت که زورش رو به من نشون بده من هم اعصابم خورد شد و زنگ تفریح یه جور زدمش که اگه محکم‌تر می‌زدمش اشکش در میومد ا خودش هم می‌دونستن که تفریح کتک می‌خوره ولی جرأت نداشت به مدیر معاون یا پدر و مادرش بگه چون نه تنها مدرکی نداشت بلکه مثل سگ هم می‌ترسید اگه به کسی بگه دوباره کتک می‌خوره جستم فوق العاده کوچک است کوچک‌ترین بچه کلاس هستم از نظر هیکل ولی پرزورترینم یعنی هیکلی ترین بچه های کلاس از من کتک خوردن و کلا میخواستم بگم که به طرف مقابلتون فرصت ندین وگرنه پررو میشن و همون اول کار ناکارش کنین تا ادم بشه دشمنی ندارم و تو مدرسه محبوبم ولی خشن ترین بچه مدرسه هستم یعنی من کلاس رزمی نرفتم ولی رزمی کارای مدرسه از من کتک خوردن کلا بزنین ناکارش کنین تا ادم بشه دیگه واستون شاخ بازی در نیاره

  2. سلام
    داستان من با همه نظرات فرق میکنه
    من با یک ادم …… دعوام شد و تپ
    و روبیکا هرچی از دهنم در اومد گفتم
    من ختی اکه ۱ میلیلرد بار هم برگرذم عقب بازم همین کارو میکنم. اخه اون ادم حیوون ی بار….
    اصن بزارید از اول تا اخر ماجرا رو صفر تا صد و سیر تا پیاز براتون تعریف کنم…
    داستان برمیگرده به تیر ۱۴۰۲
    من با یکی از دوستام که تو کلاس اول خیلی با هم صمیمی بودیم به ی مشکل خیلی بدی خوردم که فقط مرگ میتونه منو از انتقام گرفتن از اون جلوگیری کنه.
    خب حالا برمیگردیم به دو ۱/۵ پیش از اتفاق افتتادن اون اتفاق بد
    داستان من خیلی رازآلود
    امیدوارم درکم کنید…
    من ۱/۵ با یک نفر تو کلاس زبن دوست شدم یعنی اولسن دوستی بود که تو کلاس زبان پیدا کرده بودم.
    من واقعا از ته دل با اون دوست بودم
    الانم همونجوریم ولی دیگه هیچ کاریش نمیشه کرد…
    چون بخاطر فش دادن اون به مادرم دیگه با او قطع رابطه کردم
    هر چند ۲ یا ۳ بار دیگه تو اپلیکیشن ها بهم فش مادر داد و بلاکم کرد.
    ولی سری اخر خیلی فش های بدی بهم داد من ولقعا به جون مادرم من اصن بهش فش نداده بود طی اون ۳,۴ بار
    ولی سری اخر فرق میکرد
    من واقعا عصبی شدم و با یک اکانت دیگه تو روبیکا بهش فش ماذر کشیدم و سرش حایزه گزلشتم که هر کسی بره بهش فش بده بهش ۲۰ هزار تومن میدم…
    دیگه خون جلو چشمامو گرفته بود…
    خلاصه…
    اون طرف هم سر همین تو امتحان تقلب منو لو داد و باعث شد من یک ترم برم پایین تر…
    من تو اون ترمی که رفتم پایین تر با همون دوستی که میگفتم تو کلاس اول باهاش بودم اون هم تو هون کلاس بود…
    وای…
    بدبختی من از همینجا شروع میشه…
    من نفر اولی که تو کلاس اول باهاش حرف زدم اون بود
    یعنی…
    اون اولین روزکلاس اول وقتی داشت گریه میکرد رفتم پیش اون نشستم و دقیقا یادمه…
    اول قبل از اینکه خودم اولین خوراکی زنک تفریح کلاس اولمو بخورم به اون حیوون سگ تعارف کردم
    کلاس اول گذشت و تا اون موقع ما یک بار هم همدیگر رو ندیده بودیم
    اونم بخاطر ی مشکلی تو دستام که مادر زادی بود منو یادش مونده بود ما روز های اول کنار هم میشستیم و کلی بهمون خوش میگذشت
    ولی من تولدم ۱۷ تیر ماه
    بابام اونسال با اینکه یک خونه خریده بودیم و بابام پول زیادی تو دست و بالش نبود برایم یک گوشی خرید.
    من خر هم یک رو تو کلاس زبان اون گوشی رو کزاشته بودم روی میز(گوشیم گلس نداشت)
    که همون یارو که تو کلاس اول باهاش بودم هم کنارم نشسته بود.
    اول سرشوخی همش میزه منو تکون میداد که دستم خط بخوره چون من اون موقع دقیقا یادمه که اون مطلب رو گا مونده بودم و معلم هم میخاست تخته رو پاک کنه…

    همه بدبختی های من بدبخت برمیگرده به ۳ ثانیه بعد از اون اتفاق
    این دفعه اون حیوون دستمو تکون داد و کل صفحه خودکاری شد وزد زیر خنده
    من هم هرثی شدمو یک دونه خابوندم زیر گوشش، هع
    اون حیوون هم ناموردی نکرد و یکی دیگه زد
    تا اینجا بی حساب شده بودیم
    ولی اون صندلی کلاس زبان رو دسته صندلی رو( اون جایی که قابلیت تکون خوردن داره و روش وسیله میزاشتیم)
    اون رو برگردوند و گوشیم افتاد و زمین و مثل برف صفحش سفید شد…
    اونم مودام تو گوشم میگفت که بزرگ میشی یادت میره و… هرث منو در میاورد.
    بعد همون موقع معلم اومد تو و هیچ کس شاهد من نشد منم رفتم تو شُک و اونم در گوشم گفت …..شدی حرف بدی زده بود
    اخه…
    اخه چرا این کارو کرد؟چرا؟
    من قبلش کاری باهاش نکرده بودم
    من هم بهش فش مادر دادم نه یکی نه دوتا انقدر فش دادم که صورتم قرمز شده بود اشکم در اومده بود
    همین باعث شد که به نا حق هم از اونجا اخراج شم و هم پام به دادگاه کشیده بشه اونا هم کلی بابا و مامانم رو مجبور کرده بودن که تا وقتی‌ که پسز سگشون اروم شه بگن گوه خوردیم…
    اون لاش خورا با کلی تحقیر به من و خانوادم رضایت دادن من از چشم مامان بابام افتاده بودم و بابام اکانت بازی ای رو که ۶ میل ارزشداشت پاک کرد و از بین برد(البته من گوشی داشتم ولی خیلی قدیمی بود و اون گوشی ای بابام تازه واسه روز تولدم خریده بود و اون سگ نصل زد شکوندتش گوشی دومم بود)
    خلاصه من از چشم مامان بابام افتادم
    الان هیچ راهی واسه بخشش من نسبت به اون وجود نداره…
    اگه میتونید یه راه انتقام خوب جلو پام بزارید…
    من خودم میخام ادم جمع که خانوادش رو ب اسارت بکشم ترخدا درک کنید
    ترخدا جواب بدید
    ترخدا من هیچ کی رو واسه راهنمایی ندارم.

    1. دوست خوبم
      کاملا می تونم درک کنم چقدر ناراحت شدی و چه احساس بدی را تجربه کردی. این حجم از اتفاق بد برات بسیار سخت بوده و حتما رنج زیادی کشیدی.
      اما همه این ناراحتی به هیچ کاری نمیاد و پوچ و بی نتیجه خواهد بود اگر درس نگیری و متوجه سهم خودت در این مشکل نشوی.
      شک نکن که کار او خیلی بد و نادرست بوده شک نداشته باش که در این ماجرا فقط تو سهم نداشتی و تنها تو مقصر نیستی اما به این فکر کن که بخشی که به تو مربوط هست را نباید نادیده بگیری و باید بعد از این ماجرای سخت، تو بزرگتر شوی و بیشتر و بهتر بدونی که باید چی کار کنی.

      اول اینکه عصبانیت نمی تونه کمک کنه تا راه و کار درست رو انتخاب کنی. اگر فقط عصبانی باشی کار را بدتر می کنی و نتیجه ای که به نفع خودت باشه را هم نمیگیری.
      اون روز هم اگر میتونستی خشمت را مدیریت کنی حتما همه به تو حق می دادن و این تو بودی که می تو نستی حقت را بگیری.
      حالا هم دیر نشده تا بیشتر از این به یک آدمی که این همه خسارت زده تاوان ندهی.
      نکته اول اینکه خشمت را مدیریت کن
      دوم اینکه به جای اینکه برای اون آدم وقت و انرژی بگذاری تا مثلا انتقام بگیری به خودت فکر کن و برای خودت کاری کن تا قوی تر و بزرگ تر بشی.
      سوم اینکه اصلا توهین کردن چه به آدم ها چه به مادر و پدرشون درست نیست و خودت را بیشتر از این خوار نکن. دست از پاسخ دادن به آدمی که می دونی برات نتیجه نداره دست بکش . به خودت بگو قوی تر بودن به کنترل خودت هست نه به اینکه خودت را اندازه دیگران کوچک کنی.

  3. سلام من واعظم یه دوستم که خیلی سرش اعتبار زیادی داشتم امروز منو زنگ زد بیا یکم حرف دارم باهم بزنم منم رفتم رسیدم اونجا نشستیم یه چند لحظه یی بعد دو نفر بودن یه چاقو (کارد،قمه) در آورد گفت حالا که تا اینجا اومدی نمی‌ذارم اینجور پس بری لباس هایم را در آورد کاملا منو لخت کرد بعد از من فیلمی گرفت من چون اگه کار می‌کردم منو همونجا از بین میبردن هیچ کاری نتونستم الان هم میخایم لطفا کمکم کنید تا بتونم سخت انتقام مو بگیرم 😔

    1. دوست خوبم
      بسیار متاسفم بابت اتفاقاتی که تجربه کردی و امیدوارم که بتونی با این حادثه تلخ کنار بیایی.
      قبل از هر چیز باید بدونی که تو هیچ تقصیری نداری و هر آدم عاقلی جای تو بود هم همین کار را می کرد. زنده موندن مهم تر هست و تو هم چاره ای جز پذیرش کاری که اون ها خواستن نداشتی.
      ولی خواهش می کنم ماجرا را به والدینت بگو و ازشون بخواه تا شکایت کنند. تو اون آدم را می شناسی و اطمینان داشته باش قانون از شما حمایت می کنه.
      لطفا حتما به والدینت بگو که این بخشی از درمان تو هست که از قانون کمک بخواهی و اصلا به فکر اقدام و انتقام فردی نباش.

  4. سلام من ۱۳ سالمه و تازه از دبستان به دبیرستان رفتیم، وقتی کلاس اول بودم یه همکلاسی داشتیم (از کلاس اول تا ششم) که مطمئنم طرف روانی بود چون همون کلاس اول صورت منو چنگ زده بود – کلاس دوم بهم تهمت زد و توهین کرد، کلاس ششم هم همیشه کرم می‌ریخت و خبر کشی می‌کرد. حالا که اومدم دبیرستان تو کلاس ما چند نفر از مدرسه ای که توش بودم هم هستن این یارو هم هست. حتی اینجا هم ادم نیست، چون قضیه از این قراره که زنگ اجتماعی همش صورتشو برمی‌گردوند یا منو اذیت یا حواسم از درس پرت می‌شد، به نماینده یه بار گفتم اونم اسمش رو نوشت، یارو هزاران باز شوخی های بیجا و بیخود کرده بود با من که نه چیزی بهش گفته بودم نه دم دفتری برده بودمش، چون همین یه بار اینکارو کردم اونم با چپ شدو به کسایی از مدرسه قبلی اینجا بودن گفته من خبرکشم سر همین موضوع بدجوری اعصابم بهم ریختو چند میخواستم باهاش درگیر بشم (با اینکه طرف از منم کوچیکتره) چون من در برابر خیلی چیزا که اذیت میشم خیلی صبوری میکنم ولی تا چه حدی؟؟ الانم دنبال یه راهیم برای انتقام چون طرف با بخشش و حرف زدن ادم نمیشه، با انتقام و کتک ادم میشه، اگر هم راهی مناسب‌تری هست ممنون میشم که بهم بگید.

    1. دوست خوبم
      به شدت بهت توصیه می کنم اگر همچنان باعث اذیت تو هست بهش هشدار دهی که اگر تکرار کنه ناچاری به مدرسه بگی و اینو جلوی همه بگو اتفاقا که فردا نتونه بگه که تو خبر می بری بلکه از قبل هشدار دادی.
      و واقعا اگر موجب اذیت تو شد حتما به مدرسه بگو حالا به معاون یا هرکسی که این کار بهشون مربوط هست. یادت باشه که اگر به جنگ و دعوا برسه حتما تو هم مقصر شناخته میشی و اصلا حق نیست که تو مقصر باشی یا سهمی در این باره به دوش بکشی.

  5. سلام من نگین هستم ۱۱ سالمه من یک دوستی داشتم در کلاس چهارم که قبل از اینکه با هاش دوست شم یک دوست دیگه ای داشت و آن را ول کرد و تا کلاس پنجم باهم دوست بودیم آن دوستش فقط سعی می‌کرد که با هاش دوست باشه هرجوری که شده تا اینکه آخر سال بعضیا چون در ریاضی مشکل داشتند ماندن و تو آن هفته آمدن مدرسه دوستم باهوش بود و همینطور دوست قبلیش دوستم اعتماد بنفس را پایین آورد برای رفتن این هفته به مدرسه و برای اینکه باید می رفتم کلی تهمت حرف های زشتی بهم زد و در تابستان فهمیدم که دیگه رفته با دوست قبلیش و من را فراموش کرده می خواهم امسال انتقام بگیرم ازش چگونه ازش انتقام بگیرم چون وقتی ولم ضربه ی بدی بهم خورد و نمی توانم ببخشمش چون ما باهم خیلی صمیمی شده بودیم .

    1. دوست خوبم
      متاسفم که دوستت چنین رفتاری داشته و موجی ناراحتی برایت شده. راستش دوستی که با یک هفته نیامدن یا یک اتفاق ساده کلا رابطه دوستی را ترک میکنه نشون میده که متاسفانه چیز زیادی درباره حریم دوستی نمی دونه و ممکن باز هم اتفاقات بدی بیفته.
      من پیشنهاد می کنم به جای فکر انتقام در تلاش باشی تا دوست جدید برای خودت داشته باشی و حسابی مراقب باشی دوباره ار دوست جدیدت ضربه نخوری و چیزهایی که تجربه کردی را در این دوستی تکرار نکنی.
      در عین حال اصلا به این دوست قدیمی کاری نداره باش، صبر کن، احتمالا با دوست قبلی خودش هم همین کارها را تکرار خواهد کرد و پس از اون حتما به سراغت می آید و آن روز بهش بگو که علاقه ای به این دوستی نداری و دوستان خودت را داری. این بهترین کاری است که می توانی برای بالابردن حس خوب در خودت انجام دهی و در عین حال به نوعی دوستت را متوجه اشتباهش کنی. اما صبوری می خواهد.

    2. سلام من یه پسر ۱۵ ساله کلاس نهمی هستم
      کاش داستان منم در حد یه ول کردنو تحمت زدن بود اما خیلی بدتر از اوناستو باعث شده کل وقتم استرس داشته باشمو ناراحت باشم
      من وقتی کلاس هشتم بودم تقریبا ماه آذر با یکی از بچه های کلاس آشنا شدمو اولای دوستیمون به دوتامون خیلی داشت خوش میگذشت و حال میکردیم اما بعد دو سه ماه خودش خواست که به هم بخوره این دوستی
      من تو کلاس ماسک میزدم و خوشم نمیومد کسی ماسکم رو در بیاره اما اون ماسکمو میکشید پایین و به کل کلاس میگفت تا منو نگاه کننو بعدشم کلی میخندید
      من اصلا مشکل خاصی با این قضیه نداشتم اما خیلی بدتر کرد همه چیو
      یه بار به بهونه اینکه بخواد راجب یه قضیه ای صحبت بکنه تا دم در خونه من اومد دنبالم و قشنگ معلوم بود میخواست آدرس خونم رو بفهمه تا اذیتم کنه و حالمو بگیره ، چون با حال بد من اون انرژی میگرفت
      دو سه بار دیگه این کارو کردو میومد جلو خونه منو داد میزد خاله نمره پسر تو کم شده و از این چرت و پرتا منم با فحش و کتک میگفتم بره
      خلاصه اون سال تموم شد و من با کلی استرس اومدم کلاس نهم که نکنه امسال هم اذیتم کنه و بخواد بیاد جلو خونم
      و خب تا الان همچین کاری نکرده اما تو کلاس یه اکیپ چهار نفره دارن که خیلی منو اذیت میکنن و ایم باعث شده حتی اعتماد به نفس من از قبل هم کمتر بشه و حالم بدتر بشه
      چند نفری جلوی روی صورتم وقتی یه سوالی چیزی از استاد میپرسم منو مسخره میکننو تو زنگ تفریح هم به روش های دیگه ای اذیتم میکنن
      من واقعا خسته شدم نمیدونم باید چیکار کنم
      میترسم این بار به اون بچه ها هم بگه و گروهی بیان جلوی خونم چیزای بدتر بگن و جلوی مامانم منو شرمنده کنن
      اگر ازشون انتقام بگیرم یا یه توهین کوچیک بهشون بکنم مطمئنم میان این کارو میکننو همه چی بدتر میشه
      لطفا بگین من چیکار کنم اوضاع واقعا خیته

      1. دوست خوبم
        متاسفم که چنین تجربه هایی داشتی ولی اطمینان دارم میتونی از پس این اتفاق بربیایی و اوضاع را در دست خودت بگیری.
        اول اینکه لطفا مادر را در جریان این اتفاق بگذار. وقتی بدونی که او در جریان هست استرس کمتری میگیری و حالت خیلی بهتر میشه. چون اگر احیانا اونا بخوان باز مقابل خونه اذیتت کنند تو می دونی که مادر در جریان هست و دیگه نگران نیستی که چیز جدیدی را بشنوه. چه بسا که تازه بتونه با حمایت کردن از تو به این داستان برای همیشه پایان بده.
        دوم اینکه تو مدرسه از اینکه چند نفر بخوان اذیت کنند یا مسخره کنند نترس، محکم باش و درست وقتی دارند مسخره می کنند با صدای بلند طوری که همه بشنوند جواب شون را بده مثلا بگو خیلی رفتار تون نادرست هست یا بگو از اینکه این قدر فکر می گوید بامزه هستید متاسفم، رفتارتون باعث اذیت همه است و ..‌
        خلاصه کاری کن که ببینند تو میتونی از خودت دفاع کنی، از این نترس که اگر چیزی بگی دیگران یا معلم چه فکری می کنند مهم اینه تو بدونی حق با توست و کافیه خودت را محمد و با اعتماد به نفس نشون بدی.
        دست آ خر اینکه لطفا اگر ادامه پیدا کرد از بزرگترهای مدرسه هم کمک بگیر. این نشانه ضعف نبست نشانه عقل هست که بتونی کمک بگیری

  6. خانم دکتر سلام خسته نباشید.من ۹ سال هستش که با خانمی هستم که همو واقعا دوست داریم متاسفانه داداش بنده از روی پست بودن میخواست مخ طرف من رو بزنه که موفق نشد و من هیچی نگفتم و گذشتم ازش داداشم بزرگتر هست.تا امسال که ۵ سال ازون ماجرا میگذره که من میخواستم برم خاستگاری که داداش من بازم میاد زیر اب منو میزنه پیش طرف من و کلی این خانم اذیت شد از نظر روحی و روانی آمارهای الکی بهش دادن که آره من با کس دیگم ازین حرفا و رفتن کامل ذهنشو شستن واقعا من باید با این داداش پست چ کار کنم؟بچه ام نیستم بی گدار به آب بزنم واقعا کار کثیفیه

    1. متاسفم از این بابت و نگران هستم که آیا از این اتفاق و رفتار برادرتان مطمئن هستی؟
      گاهی ممکن است تصورات ما و گاهی هم خرفهای دیگران موجب شود که احساس کنیم طرف مقابل در حال خیانت به ما هست. به نظر من کمی تامل کن و البته بیشتر حساس باش که اطمینان پیدا کنی آیا چنین اتفاقی افتاده. بعد با برادرت حرف بزن و به او بگو توضیح بده چرا چنین تلاشی می کنه، آیا چیزی او را نگران کرده که به هر چیزی متوسل میشه تا ارتباط شما نتیجه نده‌ سعی کن بدون عصبانیت و با تصمیم به اینکه حرف او را بشنوی وارد گفتگو شوی . حتی برای این گفتگو بیرون از خانه و جای مناسبی با او قرار بگذار. بهش بگو که چقدر مهم هست به عنوان برادر و با دلسوزی اگر نیاز به کمک هست با خودت گفتگو کند و کارهایش از اعتبار او کم می کند.

  7. با سلام خدمت شما . من دوازده سالم هست یک دوست دارم مدام بی دلیل با هم قهر می کنه(و هرچی فکر می کنم که یک وقت از من اشتباهی سر زده ولی نکردم) خیلی رفتار بدی داره خیلی اذیتم می کنه باعث اذیت و فشار من شده و تازه به بقیه افراد کلاس هم گفته که با من قهر کنن و دوستای اون که در اصل دوستای من هم هستند با هم قهر کردند حتی در کلاس زبان به همه گفته با من قهر کنن و خیلی حرف های بد بهم میزنن و موجب شده به من حمله ی پانیک دست بده لطفا بکین من چیکار کنم خواهش می کنم درسته الان مدرسه تموم شده ولی کلاس زبان میرم و خیلی اذیت میشم لطفاً کمکم کنید که چطوری باهاشون رفتار کنم

    1. پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:دوست خوبم
      متاسفم که این همکلاسی تو دچار چنین مشکلاتی است و تو هم ناچار به تحمل هستی.
      لطفا اعتماد به نفس داشته باش، در مقابل قهر دیگران تصور نکن که تو اشتباهی مرتکب شده ای یا خودت را سرزنش نکن.
      به جای این کار، اولا به هم کلاسی ات بگو و نشان بده که دیگر از این کار او اذیت نمی شوی و برایت مهم نیست، بگو که با این کارهایش بیشتر موجب خسارت به خودش می شود چون تو را از دست می دهد.
      به همکلاسی های زبانت هم بگو که می توانند برای خودشان تصمیم بگیرند اما چقدر خوشحال می شوی که آنها هم تصمیم درست بگیرند و تنها به حرف یک نفر توجه نکنند.
      خلاصه از خودت ضعف نشان نده چون اطمینان داری که تو مشکلی نداری.

      در عین حال اگر حرف های تو در دوستت تاثیری نداشت برای سال بعد به فکر باش که اصلا با او دوستی و آشنایی را آغاز نکنی.

  8. سلام من یه دوستی داشتم که شیش ماه باهم رفیق بودیم و بعد یه مدت مامانش دوست نداشت دوستم با من بگرده برای همین منم باهاش قطع ارتباط کردم یک ماه گذشت و بهم پیام داد و هرچی فحش از دهنش درومد بهم گفت و گفت توی مدرسه از تو و دوستات انتقام میگیرم و من هم نمیدونم چیکار کنم بهم راهکار بدید تا قبل از اینکه اون کاری کنه من یه کاری کنم که تعهد بده و دیگه منو تهدید نکنه

    1. پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:دوست خوبم
      خیلی ماجرا روشن نیست که اصلا چرا دوست شما چنین کاری کرده و این پیام ها را داده و چرا قصد انتقام دارد! اما مشخص است که تو تهدید او را جدی گرفتی. ممکن است صرفا خواسته اعلام کند که از نداشتن تو ناراحت است و با این کار قصد جلب توجه تو را دارد.
      به نظرم بهتر است هر زمان او را دیدی بگویی که اگر حرفی دارد محترمانه و بدون فحش و تهدید بگوید و تو حتما حرفش را می شنوی و در غیر این صورت بلاک می کنی و پیام هایش را نخواهی دید. در ضمن بگو تهدید کردن یا بد و بیراه گفتن نشان می دهد او عصبانی است و پیشنهاد بده که فکر کند چرا تا این حد عصبانی است تا بلکه بتواند راه درست مواجهه با خشمش را به درستی پیدا ‌کند. به او یادآوری کن که تو مشکلی با او نداشتی و فقط برای احترام به خواست خانواده او حاضر شدی دست از دوستی برداری.

    2. بنام خالق هستی و درود برشما
      انتقام: حس هیجانی مرموز و پیچیده در انسان و نیز برخی حیوانات است که در پاسخ رفتار نامطلوب و جهت تلافی از شخص متخلف و مجازات وی می باشد.برخی از روانشناسان معتقدند انتقام قویترین حس هیجانی است که حتی ادامه حیات و زندگی برخی از انسان ها را می‌تواند مدیریت کند و نیز تنها امید به زندگی و ادامه حیات باشد.
      انتقام را می توان به دو دسته تقسیم کرد انتقام سالم و انتقام ناسالم
      انتقام ناسالم: مثل این می ماند که شخصی یک سیلی بشما می‌زند و شما در جهت تلافی هم سیلی میزنی ، هم دشنام می‌دهی، هم دستش و پایش رو میشکنی تا دلت خنک شود
      انتقام سالم: بازتاب عینی رفتار شخص به خودش است.
      آلفرد اسکاچ ۲۰۲۲ در نظریه خود در خصوص انتقام سالم اثبات کرد که شما می توانید با بازتاب عینی رفتار شخص بهره هوشی وی را نیز بسنجید( بهره هوش طبیعی و بهره هوش هیجانی)
      مثال: شما با خانواده خود به مهمانی دعوتید.میزبان در بدو ورود و هنگام استقبال از شما در برابر خانواده شما ، متلک کلفتی با شوخی و خنده بشما می‌گوید.مثلن چه لباسی پوشیدی عین دلقکای سیرک شدی….!!!!!!
      طبق نظریه آلفرد اسکاچ
      با آدما اگر مثل خودشون رفتار کنی ناراحت نمی‌شن
      اینجا منظور از آدما ، انسان هائی است که بهره هوشی نرمال ۱۰۰ دارند.پس میزبان که از نظر شما آدم محترم و با بهره هوشی نرمال ۱۰۰ است بشما اجازه داده که شما هم با او چنین شوخی بکنید.اما….اینجا اما داره طبق نظریه آلفرد اسکاچ شما اگر ناراحت شدید باید سکوت ده ثانیه کنید و هیچ پاسخی ندهید چون حرمت میزبان واجب و بازی پینگ پنگ نیست که یکی شما بگوئید یکی او ؛ شما باید در فرصتی مناسب که شرایط ، محیط ، موقعیت مشابه است ا
      جهت بازتاب رفتار اقدام کنید. طبق نظریه آلفرد اسکاچ میزبان را با خانواده به منزل خود دعوت و در بدو ورود همان جمله ای که بشما گفته عینا پس می‌دهید ، تا آن شخص رفتار بد خود را بیاد بیاورد.
      اگر ناراحت نشد بهره هوشی ۱۰۰
      اگر ناراحت شد ۸۰
      پرخاشگری کرد ۷۰ کودن
      اگر مجلس شما را بهم زد و خشونت بخرج داد.بهره هوشی زیر ۶۰
      اگر وااااقعا خوشحال شد بهره هوشی ۱۱۰ باهوش
      آلفرد اسکاچ انتقام سالم و بازتاب رفتار را به نظریه تک تیرانداز تشبیه کرده است که مدتها بی حرکت و در شرایط سخت استتار می‌کند و وقتی زمان مناسب ، وضعیت باد ، زاویه و….یعنی همان شرایط و موقعیت و محیط محیا شد شلیک می‌کنید در نظر داشته باشید در انتقام سالم شما فقط یک گلوله برای شلیک دارید و نباید طرف رو متلک باران کنید و به رگبار ببندید.بعد هم به او بگوئید که نظریه آلفرد اسکاچ را جهت اندازه گیری هوش او اجرا کردید و غذرخواهی کنید و خاطر نشان کنید که اینقدر بی شعور (خاویر کرمنت ۱۹۹۰.م) نیستید که با او اینگونه رفتار کنید بلکه خود او بشما چنین اجازه ای داده است.
      روانشناسی غیر عادی

  9. سلام، پسری ۲۰ ساله هستم، در محیط کارم یکی از همکارانم بی خبر به شکم من مشت زد، یک سال و نیم از این اتفاق میگذره و من هر روز دارم به انتقام گرفتن فکر میکنم چون شکمم از اون موقع درد میکنه، دکتر رفتم معاینه کرده و گفته مشکلی نیست ولی من هنوز درد دارم و اعصابم بهم ریخته است و به فکر تلافی کردن هستم، چکار باید بکنم؟!!!!

    1. پاسخ خانم دکتر سلیقه دار: دوست خوبم
      متاسفم ‌که چنین اتفاقی را تجربه کرده ای و اصلا مشخص نیست انگیزه همکارت برای این کار چه بوده ولی مهم این است که در سلامت هستی و مشکل جدی برایت پیش نیامده است.
      نکته عجیب و دردناک این است که بعد از گذشت یک سال و نیم هنوز به انتقام فکر می کنی! آیا در این مدت با او صحبت کرده ای؟ آیا اصلا غرض و دشمنی برای این کار وجود داشته؟ چون اگر صرفا یک اتفاق یا شوخی یا حتی مساله ای سطحی باعث این رفتار شده باشد پس تنها تذکر دادن کافی است و بهتر است دیگر این موضوع را دنبال نکنی.
      شاید هم دلیل این همه انتظار برای انتقام این است که اغلب حس می کنی حق تو را تضییع می کنند و این حس در تو خشم به وجود آورده است. اگر این طور است تلاش کن برداشت و احساست را درباره مورد ظلم بودنت تغییر دهی و با آرامش هر مساله ای را در همان زمان خودش حل کنی.

  10. سلام من ۵ سال با ی اقایی ب قصد ازدواج دوست بودم و با بدگوییهای شوهره خواهرم از من که مخالف ارتباطمون بودن اون اقا ترکم کرد و خیلی اوقات حس نفرت به دامادمون دارم چیکار باید کنم

    1. پاسخ خانم دکتر سلیقه دار: دوست خوبم
      به نظر می رسد با وجود نیت خیر در رابطه تان، ابن ارتباط برای دوست تان چندان مطلوب نبوده است. وگرنه صرفا با بدگویی یک نفر دیگر که نباید کل رابطه را ترک کند.
      در هر ارتباطی هزاران اتفاق ممکن است رخ دهد. هر کسی خودش تصمیم گیرنده است که آیا ادامه دهد یانه، آیا ارزش جنگیدن دارد یا نه؟
      با این نگاه از هیچ کسی عصبانی نباشید. این جدا شدن را به حساب تصمیم طرف مقابل و خودت بگذار و به این تصمیم احترام بگذار.

  11. سلام
    یکی آدم زیاد جالبی نیست و تو خودشه.بدون دلیل منو بلاک کرده و میگه نکردم .زیادم جوابمو نمیده و میگه بررسی مکینم و نمیکنه .حالا چکار کنم ؟
    با یکی از همکلاسی های سابقم دوست هست که اونم زیاد آدم جالبی نیس.

  12. من بارهااااا دوتا از صمیمی ترین دوستامو بخشیدم ولی الان نمیتونم ازشون انتقام نگیرم چرا چون باعث هزار تا از بیماریای روحی من شدن الانم فقط بخاطر اینکه ازشون انتقام بگیرم باهاشون دوستم و هیچ دلیل دیگه ای ندارم و فقطم بخاطر همین زندم

  13. سلام.خسته نباشید
    من یه رفیق دارم یعنی در واقع داشتم که خیلی همیشه بهش خوبی میکردم و دل میسوزوندم همیشه هواشو داشتم، پلی استیشن خودم رو که حتی دست برادرمم نمیدادم به اون میدادم که ببره خونه خودشون و بازی کنه، شغل بهش معرفی کردم و غیره……تا اینکه یک روز پدرم فوت شده بود روز فوت پدرم اون اومد در خونمون همدیگرو بغل کردیم و باهم گریه میکردیم و…. بعداز یه مدت کوتاه یه روزی که من رفتم در خونشون تا پلی استیشن رو که حتی مادرم راضی نبود بهش بدم رو ازش پس بگیرم و بعدش اون یه حرف خارجی زد چون بیشتر اوقات دوست داشت انگلیسی صحبت کنه یا چت کنه و بعد من متوجه نشدم و گفتم آخه من از کجا بفهمم تو چی میگی بعد یهو گفت چون بی شعوری درحالی که هیچوقت این حرف رو بهم نزده بود و روز بعدش تو پارک همیشگی که همدیگرو میدیدیم بحثمون اوج گرفت و رابطه و رفاقتمون از هم پاشید…و من چون میدونم که مدتی هست که هم خودش بیماری قلبی داره هم به خصوص مادرش و چهارشنبه سوری هم که نزدیکه میخوام یه ترقه ای که موج انفجار بالایی داشته باشه رو بندازم تو خونشون اما خواستم یکم نفسی بکشم و خودم رو قضاوت کنم

    1. پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:دوست خوبم زیبایی و البته استحکام یک رابطه در این است که گاهی در فراز و فرود آن گرفتار شویم، احساس کنیم با هم چالش داریم یا اتفاقی رخ داده که رابطه مان شبیه گذشته نیست. اینها زمانی ارزشمند هستند که تلاش کنیم به قول خودت، خودمان را قضاوت کنیم، به جای تصمیم گیری های هیجانی و عجولانه به سابقه رابطه مان فکر کنیم به لحظات همراهی با هم، به نون و نمکی که به قول قدیمی ها با هم خوردیم، به اینکه سوبرداشت ها می تواند کل یک رابطه را بسوزاند و در عین حال رفتار معقولانه می تواند درس خوبی به هر کدام از دو طرف رابطه بدهد. به همین دلیل، با توجه به اینکه در زمان های سخت کنار هم بوده اید بهترین کار این است که کمی سکوت کنی، کمی فاصله بگیری و کمی آرام تر شوی ، بیشتر فکر کنی مثل همین کار قشنگی که کردی و با اینجا مشورت کردی، به خودت فرصت دهی و البته به او هم تا تصمیم درستی بگیری و کاری کنی که دوستی را ترمیم و اصلاح کند و بهبود ببخشد.

  14. سلام من از مادرم خیلی متنفرم خیلی الانم نفرتم طوری شده که نمیتونم ببخشمش هرچی راهکار خوندم انجام داد معصرنبود اعصابم بیشتر خورد شد الانم نفرتی که ازش داشم بخاشر کاری که انجام داده بیشتر شده دنبال تلافیم چشکار کنم الانم جلوش کلی فحش دادم بیشور لاشی خر گاو کثا فت آشغال… ولی خالی نشدم ازش بدم میاد چیکارکنممم نبظر شما چیکار کنه من عصابم آروم میشه؟ چون مطمعنم ازم میپرسه چیکار کنم آروم میشی چن کارام وحشتناکه چیکارکنم آخه میدونمم مقصر خودمم سرش داد زدم منو کتک زده بود خیلی وقت بود کتکم سی میکردنزنه یه سالی میشد بخاطر همین ازش متنفرشدم که منو زده

    1. پاسخ خانم دکتر سلیقه دار: دوست خوبم
      از نوشته هایت بسیار تعجب کردم. هم می دنی که تقصیر خودت است ، هم می دانی که حرف های بسیار بدی زدی، هم می دانی که مادرت تلاش می کرده تو را نزند و مدت ها موفق هم بوده ، هم خودت میدانی که در این مدت رفتارهای تحریک آمیزی داشتی و …. با این همه دنبال تلافی کردن هستی؟!!!
      کمی فکر کن، با خودت خلوت کن، واقعا سهم مادر تو این است که چنین رنج عظیمی از جانب تو متحمل شود؟!
      اگر جانب احترام را نگه داری و اگر متوجه باشی که او حق بزرگی به گردن تو دارد آرام می شوی. آن وقت می توانی گفتگو کنی، بخش تقصیر خودت را ببخشی و عذرخواهی کنی و عذرخواهی مادرت را هم بشنوی و بپذیری.
      این حجم از عصبانیت و خشونت نشان می دهد که حالت با خودت هم خوب نیست و جنگ بزرگی با خودت داری. بنابراین پیش از اینکه به مادرت فکر کنی یا تصمیمی بگیری به خودت فکر کنی و مساله های با خودت را پیدا کن و حل شان کن.

  15. سلام
    من اول سال هفتم با یه دختری دوست شدم
    خیلی دوسم داشت منم اونو خیلی دوست داشتم
    پیش هم هم سر کلاس میشستیم
    با هم خیلی خوب بودیم حتی خواستیم خونه همدیگه هم بریم و برنامه هم چیده بودیم
    تا اینکه یه روز دیگه پیش من ننشست رفت پیش یکی دیگه
    فکر کردم همون روزه فقط
    اما دیگه پیش من ننشست
    و اصلا دیگه باهام حرف نمی‌زنه
    حتی پیامم بهم نمیده
    تا حالا چند بار این کار و کرده
    و خیلی هم معذرت خواهی کرده و من بخشیدمش
    ولی این دفعه واقعا نمیتونم
    ولی بازم خیلی دوسش دارم
    ولی اون انگار دیگه منو دوس نداره
    ولی شاید بعدا الکی بیاد بگه ببخشید ولی من حرفشو باور نمی‌کنم
    چون میدونم میره با یکی دیگه
    لطفا کمکم کنید

    1. سلام.من با یکی از هم کلاسی هام مشکل شدیدی دارم.
      اون اصلا خودپسند و…. اصلا همه ی اخلاقای بد رو داره.
      من باهاش عمرا و اصلا کنار نمی ام و نخواهم آمد.
      من می خوام انتقاممو بگیرم,دیگه صبر ندارم.
      اگر انتقاممو بگیرم مطمئنم دیگه خیالم راحت میشه,(اون بتمن خییییییییلللللللللیییییی کار بد کرده) اما من نمی دانم چطور انتقام بگیرم! میشه انواع روش های انتقام را بنویسید؟؟؟؟؟؟؟؟؟🧑‍⚖️🧑‍⚖️🧑‍⚖️🧑‍⚖️🧑‍⚖️🧑‍⚖️🧑‍⚖️🧑‍⚖️⚖️⚖️⚖️⚖️⚖️⚖️⚖️⚖️⚖️⚖️⚖️⚖️⚖️⚖️⚖️⚖️⚖️⚖️

      1. پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:دوست خوبم
        نمی دانم او در حق تو چه کارهایی کرده که تا این حد برای جبرانش انگیزه داری ولی می خواهم بهترین شیوه انتقام را بگویم که هم حال خودت را خوب می کند و هم یک حال اساسی به او می دهد.
        در پاسخ به کسانی که دشمنی کرده اند بهترین پاسخ این است که بهترین خودت باشی. وقتی مزاحمت های او را نادیده می گیری یعنی داری به او می گویی که رفتارت برای من مهم نیست. و وقتی تلاش می کنی بهتر و موفق تر باشی مدام اسم تو مطرح می شود و او چاره ای ندارد اسم تو را بشنود.
        این بهترین انتقام است که شاید به نظر ط لانی است اما بسیار لذت بخش است و اثرش بیشتر باقی می ماند.

    2. پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:دوست خوبم
      من هم با تو هم عقیده هستم که دوستت کار خوبی نمی کند و این رفتارش آزار دهنده است. اما برای اینکه تصمیم درستی بگیری حتما از او سوال کن چرا این کار را کرده است ؟ اگر دلیلی نمی آورد و فقط عذرخواهی می کند پس بهتر است با بچه های دیگر دوست شوی و تنها نمانی و مدام منتظر او نشوی چون دوستی یک رابطه دو طرفه است و لازم است او هم نگران ناراحتی و نیز میل و علاقه تو باشد.
      اما اگر دلیلی برای این کار خودش داشت در صورتی که می تو انید برای آن دلیل کاری کنید حتما پیگیر باش و اقدام کن. به او فرصت بده تا متوجه شود انجام چه کاری درست تر است.

  16. سلامو خسته نباشید
    من یکی را حالا بگزرد دوس داشتم باهاش تو رابطه بودم تو۳سال کل فکرم اون بود چع صبح چ شب چه شب الانم کاتیم من الکی میبخشیدمش هر بار ول اون نه دروغم زیاد بهم گفت بروسم نیاوردم الان رفته ولی مطمانم که باز برمیگرده به غلط کردن ولی میدونم با ادم سمی نباید رابطه داشت ولی با بقیه تو خیلی لحاظا فرق میکرد
    من تو این۳سال خعلی تاقیر کردم به همه زخم میزنمو دنبال انتقام از همه ول
    اون برمیگرده ولی از یطرف دوست دارم مال خودم باشه و از یطرف ضربه سختی بزنم
    خانم دکتر این کوچیکترین چیز بود من خعلی مشکل دارم و میترسم نتونم برا کنکور بخونم بقیه مشکلاتم که ۱۰۰برابر اینا بزرگترع اصلا نمیتونم به کسی بگم
    این شماره منه لطف بزرگی میکنید بع من یک پیامک بدید
    با سپاس
    و لطفا راه حلشم بهم بگید دختر معمولی ای نبود

    1. پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:پاسخ ۴۹
      دوست خوبم

      چیزهایی که در مورد او نوشتی و توقعاتی که داری نشان می دهند که تو هم در این ارتباط بسیار سمی شده ای. اینکه انتظار انتقام داری، اینکه می خواهی او مال خودت باشد، اینکه در بین صدها مشکل، از فرصت نوشتن مشکلت برای طرح این‌مشکل استفاده کردی که به قول خودت رفته و در عین حال این مشکل خیلی کوچکتر از بقیه است و .‌‌.. همه نشان می دهند خودت هم سمی شده ای.
      اگر قصد داری کاری برای خودت بکنی، از فکر زخم زدن به دیگران و انتقام گرفتن بی کن بیا و با اراده تمام رفتار کن و تصمیم بگیر این کار را ترک کنی.
      دیگر اینکه قید این دختر را که مثل مسافر می رود و می آید بزن و کلا تو ترکش کن و اگر باز هم سراغی از تو گرفت بگو عطایت را به لقایت بخشیدم، تو را به خیر و مرا به سلامت . تو تصمیم بگیر که کلا کنار بگذاری تا مغزت آرام شود و بتواند درس بخواند و بتواند کار مفید انجام دهد بتواند مشغولیت های خوب تری داشته باشد.
      این روزها مثل برق و باد زود می گذرند و تو فرصت ها را از دست می دهی. بنابراین به حجم مشکلاتی که داری فکر نکن، به این فکر کن که همین چند تا مشکلی که اشاره کردی کاملا به دست خودت قابل حل هستند و سعی کن حل شان کنی تا کمی فکرت آرام شود و بتوانی برای اکنون و آینده خودت درست تصمیم بگیری . در این شرایط بقیه مسائل نیز کوچکتر، دورتر یا قابل تحمل تر می شوند.

  17. امروز من تو کلاس نبودم دوستم رفته گفته ک
    صلیم از شما بد میگه به (تیچر گفته) میگه بدم میاد تکلیف زیاد میگه اینا
    چجوری ازش انتقام سخت بگیرم دیگه جوابشو نمیدم

    1. پاسخ خانم دکتر سلیقه دار :دوست خوبم
      بهترین انتقام همینه که به خاطر بودنش در کلاس تون، شجاعت را تمرین کنی.
      شجاعت داشته باش با صدایی که بشنوه و البته مودبانه و جوری که به چشمانش نگاه کنی بگو که این کارش را دوست نداری و موجب اذیت تو است. بگو که نباید به این کارش ادامه بدهد.
      همین صحبت کردن به تو شجاعت بیشتری می دهد و معمولا افراد، جرات اذیت کردن آدم های شجاع را ندارند.
      اگر ادامه پیدا کرد، حتما در کلاس موضوع را با معلمت در میان بگذار، اما نه به شکلی حالت ضعف داشته باشه بلکه برای اینکه بتوانی بدای وضع قانون در کلاس و اجرای درست آن از معلم کمک بخواهی.

  18. من میخوام از دوستم انتقام بگیرم اون منو از کلاس دومی اذیت میکرد چه الان که هشتم هستم وقتشه که تلافی کنم فقط اونی که تلافی میکنه جسمه منه ولی روح من نیست 🙂

  19. *لطفاهرچه زودترپاسخ بدین،متشکر.*
    ۱*:
    سلام،اصلا نمیدونم ازکجاشروع کنم ازبس که این موضوع کش اومده وروزبه روزداره حالم بدترمیشه و کلا یه درهم برهمی یه واسه خودش،فکرکنم بخش بزرگی ازمشکلات من ازاونجایی شروع شدکه واردپایه ی دهم ودبیرستان شدم که یه ناظم بسیاربداخلاقی داشت که اونجاروبه یه پادگان تبدیل کرده بودوفکرکنم همین موضوع باعث میشدکه دانش آموزاش انقدرچاپلوس و دورو وحسودباشن(البته اگه این دلیل اش باشه,شایدام خودشون اینجوری بودن) ولی من ازاونجایی که خیلی تحلیلی ام و کلا فکرزیادمیکنم دائماذهنم درگیربودخدایا ایناچطوری اینجورین وجوری بودکه فکرمیکردم ایناهمشون ازصبح که پامیشن درحال نقشه کشید ان!,برای رسیدن به چی!؟ا…والاعلم,چون بااین وجودفقط مثل یه ساختمون درب وداغون بودن که بارفتارهایی مثل دوروریی وغیره وذالک*سعی داشتن خودشونولوکس نشون بدن وخیلی منواذیت کردن وباوجوداینکه معدل پایه هفتم تانهم(چه نوبت اول وچه نوبت دوم ام)همش یا۲۰بودیا۱۹.۹۵ویه بارم۱۹.۹۳(برتی انتخاب رشته هم باوجوداینکه همه رشته هارو الف آورده بودم,باتمام مخالفتهای والدین واطرافیان رفتم دنبال علاقه واستعدادم ورفتم رشته ی انسانی(ازبین دوتاکلاس۲۵نفری پایه نهم فقط من رفتم انسانی واکثرشون(خیلیشون)رفتن تجربی!!)),جوری شدم که توی پایه دهم ازاول سال تاآخرسال کل سالوشایدچهارساعت ام درس نخوندم(البته همیشه سعی میکردم نادیده شون بگیرم و کلا من یه جوری ام که ازجایی که یادم میاداکثراوقات سرکلاس وموقع درس دادن معلماپرانرژی وفعال و کلا توی کلاس خیلی مشارکت دارم جوری گه معلماگاهی اوقات که میخواستن بپرسن انقدرجواب میدادم که اگردستم روبلندمیکردم مستقیم میگفتن ازتواصلا نمیپرسیم!?,وتوی دبیرستان سعی کردم این روحیه روحفظ بکنم وهرچی نمره میگرفتم فقط ازسرکلاس بود،وباوجودهمین ام همیشه جزوشاگرداول تاسوم بوداون سال) وخداشاهده دوسال اون مدرسه بودم اندازه۷سال اذیت شدم,و کلا ازیه جایی دیگه کلا نمیدمشون وکارم به جایی رسیده بودوه فقط باتصوروتخیل اینکه فضای مدرسه ی راهنماییم روبازسازی:میکردم وفکرمیکردم اونجاس میتونستم اونجاروتحمل کنم وناظم ودانش آموزاش خیلی اذیتم کردن.تحقیرمیکردن نادیده میگرفتن توذوق میزدن وپشت سرام حرف میزدن حرف میبردن ومیاوردن کاری کردن که الان اعتمادکردن شده سخت کارواسم واصلا حوصله ارتباط گرفتن واینجوری چیزام اصلا باقبل قابل مقایسه نیست وخیلیی خیلی کم شده،یکی ازبدترین کارهاشونم این بودکه یه بارناظم مدرسه(یعنی مدیرمدرسه اصلا توی مدرسه نبودواکثراوقات اتاق اش قفل بودواین ناظممه خودسوکرده بودهمه کاره ودائم عصبانی بودودادمیزدودعوامیکردم واصلاهیچی سراش:نمیشد,جوری که باخودم میگفتم این چجوری آخه اصلاواردفضای کاری مدرسه وآموزش پرورش شده!!!)گفت که کمک به مدرسه بدید(سال۹۸-۹۷,برای دهم هانفری۱۰۰یا۱۵۰هزارتومن بود),بعداینکه ناظم گفت وبیرون رفت زنگ تفریح بچه هاتوی کلاس گفتن مانمیدیمو زیاده ومیریم به اداره شکایت شونومیکنم,امافقط حرف بودن(البته اونموقع اینونمیدونستم),دیگه گذشت تااینکه بخاطراینکه کلاس ماکمک به مدرسه نداده بود برای امتحانا برگه برامون چاپ نمیکردن یااگه چاپ میگردن بایدنفری۵۰۰یا۱۰۰تومن میدادیم وشوفاژروهم قطع کردن(توی اوخرپاییزبودفکرکنم)وهمین باعث شدمن وچندنفردیگه مریض بشیم وبااین وجودهیچ کدومشون مستقیم به ناظم اعتراض نمیکردن وفقط توی زنگ تفریح غرغرمیکردنوحرف میزدن که این چه وضعشه ومیریم به اداره میگیم(امابازم هیچ که هیچ,البته اونموقع به این دقت نمیکردم واصلا به اینکه آدمامیتونن(البته شایدبعضیاشون!!) تااین حد عوضی باشن فکرنمیکردم (واقعامعذرت میخوام,ببخشید,امادرجهت منعقدشدن درست مطلب میگم)),تااونروزی که مریض شدم که باعث شدنتونم زنگ اول برم وزنگ دوم خودم رفتم ویه روزبارونی ام بود تااینکه وقتی رفتم ناظم علت نیومدن زنگ اولوازم پرسیدومنم گفتم مریض بودم گفت چراوالدینتونیاوردی(منم چون دوتادادادش کوچکترازخودم دارم وراه مدرسه هم دوره دیگه مامانم نیومد،یعنی فکرکنم خودم نذاشتم بیاد)همیناروهم به ناظم گفتم وگفت تامامانت نیادنمیذارم بری توکلاس وبروبیرون دفتر وایسا(بعدکلاس دهمای انسانی طبقه ی دوم بودودهمای تجربی که اکثرشون همکلاسیهای راهنماییم بودن طبقه ی اولی بودکه دفترهم اونجابودواوناهم هی ازکلاس میومدن بیرون ومیگفتن چی شده ویه جوری نگاه میکردن،غافل ازاینکه نمیدونستن من ازبیرون اومدمومریض بودمواینا)دیگه منم رفتم به ناظممون گفتم حالاشمابه مامانم زنگ زدی اونم فعلاجواب نمیده تلفن رووزنگ دومم داره میره(کلا سه زنگ داریم)بذاربرم کلاس بعددوباره زنگ بزن خودش میاد اماقبول نکردوعصبانی شدو…منم گفتم خب من بخاطرخاموش کردن شوفاژکه شما بخاطرکمک به مدرسه خاموش کردین مریض شدم حالاهم یه چیزی طلبکارین!؟(هم ناظم بودوهم معاون)همینوکه گفتم به سیم آخرزدوهمه چیوانکارکرد(حتی اینکه بخاطرچاپ برگه هم ازمون پول میگرفتنوانکارکردن درصورتی که من خددم قشنگ اون لحظه وحتی اون لباسی که معاون اون روزپوشیده بودواومدپولاروجمع کردیادمه!)وزدزیر اش ومثل چی سرم دادمیزد(حالابه جزناظم،معاون پرورشی و…هم سرم ریخته بودن)وهی بهم توهین میکردن که چرادروغ میگیوبلندبلنددادمیزدن سرم واکثران میگفتن تویه دروغ گویی وهی این کلمه روتکرارمیکردن وجوری که همکلاسی های راهنماییم که تجربی بودن وطبقه اول ساختمون سرک میکشیدن ومیدیدن و به جزاینام بردنم پیش مدیرکه اونروزمدرسه بودواونم تقریباهمون کاروکرد ومنم یه بغض بدی توی گلوم گیرکرد(نمیدونستم بخاطرحرفاشونه بخاطبردن آبروم وکوچیک کردنم جلوی تمام کلاسهاس،نمیدونستم که ازدست مامانم عصبانی باشم که دیرکردونیومدیا ازدست بابام که باکمک به مدرسه مخالف بودونمیدادویه بارباناظممون دعواکرده بودن یاازدست خودم!!)خیلی احساس تنهایی وحشتناکی داشتم,تازه بخاطراینکه ثابت کنه گفت الان میبرمت کلاستون وازبچه های کلاس میپرسم ببینم اوناحرفتوتاییدمیکنن,باخودم گفتم حداقل خوبه اوناتاییدمیکنن ومیفهمه که چه سریع وشتابزده وباقضاوت بسیارغلط چه کاری کرده(البته اونموقع نمیدونستم که این ذات اش خرابه واصلا پی به اشتباه بردنش درحدمَحالاته),هیچی دیگه رفتیم کلاس واکثربچه ها جلوروی خودم چشم توی چشم بریدن* وگفتن نه خانم جون اصلااینطوری نیست وکَی اصلااینطوری بوده واین حرفا(یه تعدادکمیشون که اصلاخودشونو زدن به یه ور دیگه(حتی یه نفرکه فکرمیکردم باهام دوستیم وفقط یه همکلاسی نیستیم) ویه تعدادی شون هم به جزتاییدحرفای ناظم شروع کردن به قربون صدقه وچاپلوسی یعنی حتی ازاون وضع ام سواستفاده کردن!)واونموقع بودکه احساس تنهایی وحشتناکم وبغضم تکمیل شدوحتی توی اوموقع معلم کلاسممون هم داشت به وضع من اینکه ناظم جلوی بچه های کلاس منوآورده واینا میخندید!),میدونین بیشترازاین اتفاق واتفاقای بعدش که ناظم باهام لج افتادوسریه جریاناتی انضباط نوبت اول ام روکرده۱۵وامتحان ریاضی نوبت اولم که با۱۰یا۱۵دقیقه وقت میتونستم هرچی سوال مونده بودروجواب بدم ونذاشتن واونم شده۱۵(معلم ریاضی مون هم باوجوداینکه من اصلاتاحالااگه توی مدرسه هم ناراحت بودم جلوروشون گریه نمیکردم,چون میشناختمشون که اصلا براشون مهم نیست وخوشحال ترمیشن ولی دیگه سراون امتحان ریاضی انقدربهم فشاراومده که گریه کردم وازمعلم ریاضی خواهش کردم که اون اجازه بده ولی اونم ازناظم بدتر,تازه وقتی تکمیل میشه که یکی از صمیمی ترین دوست دوران راهنماییم همون روزامتحان بعدماامتحان داشتن ومنوبااون وضع وحال دید(البته توی دوران راهنمایی هم گاهی خودواقعیشونشون میداد امامن نمیخواستم که رابطه ی دوستیمون که یه اکیپ بودیم به هم بخوره وفقط توی روابط ام باهاش احتیاط میکردم همین)وحتی احساس کردم که خوشحال ام شد واصلاچیزخاصی نگفت ورفت که امتحانشوبده,سرامتحان تاریخ هم همینکاروکردن وباوجوداینکه به یکی دیگه ازبچهای کلاس ماوقت دادولی همون موقع اومد ویه جوری برگه رواززیردستم کشیدکه نزدیک بودپاره بشه سرتوزیع کردن کارت ورودبه جلسه ی امتحان نوبت اول اون سال هم تاتونست اذیت کردن واون روزوقتی کارت روبه همه ی بچه های داد ومال من رونداد من که تعجب کرده بودم واوندبگم پس مال من کجاست همون موقع جلوی همه ی بچه های کلاس ومعلم انگشت اشاره اش روبه سمت گرفت وگفت مال تو رونمیدم!,وهمه اش تحقیرام میکرد,چرا!!؟چون چاپلوسی شونکرده بودم چون قاطعانه ایستادم وحقیقتوگفتم وحتی فریاداش زدم چون باوجودتحقیرهای اون ورفتارهای بدی که اون وبچه های کلاس بامن میکردن همچنان بدون چاپلوسی واین بازیا اصلانمیتونستن باهام رقابت کنن و حالاجداازاین حرفابعدنوبت اول شدکه یه دانش آموزجدیداومدوازهمون اول خیلی اونای دیگه بهش محل نمیدادن ومنم بخاطر*اینکه اونم مثل من احساس تنهایی نکنه یکم بهش نزدیک شدم واینا وکم کم که پیش می رفت میدیدم که غالب رفتاراش وحرفها وطرزحضوراش توی کلاس وحتی سوال پرسیدناش(من کلا ازهمون کلاس اول خیلی(خیلیی)کنجکاو بودم وخیلی سوال میپرسیدم واینوتاهمین الانم که یه پشت کنکوریم هم دارم,البته همیشه سعی میکردم که جوری باشه که باعث اذیت بقیه دانش آموزا نشه)خلاصه که نمیدونم شبیه من بودیاوانمودمیکرد واین حرفا وکم کم داشتم یکم به آدمای دوروبرم امیدوارمیشدکه پایه یازدهم فهمیدم ای دل غافل اینم عین اوناس,یه چیزی میگفت ویه جوردیگه عمل میکرد و کلا حالا اگه بچه های دیگه مثلا مافیا بودن این شده بود رئیس مافیا??,میومدبه من میگفت ما سال دیگه کنکورداریم نباید مثلا امسال انتظامات باشیم یاعضوشورای مدرسه یایه مسئولیت برعهده بگیریم(منم خودم خیلی به اینجورچیزا راغب نبودم البته درحدوددرس ومسئولیت های کلاس اصلا به حرف اش توجه نمیکردم وبدون اینکه تلاشی هم برای مثلا همیارمعلم شدنوعضوانجمن علمی واینا انجام بدم خودمعلما بخاطروضعیت درسیم و…عضو ام میکردن ومنم چون خودم ناراضی نبودم چیزی نمیگفتم امابرای انتظامات واینا خودم کلا تاجایی که یادم میاداصلا خودشم نمیومدوجایی برام روشن شد که باهمه ی این حرفایی که میگفت یه روزتوی راهرودیدمش گفتم چرانمیای توی حیاط گفت انتظامات شدم!! وبعدش هم برای شوراشرکت کرد!!,توی زنگهای تفریح میرفت بالای منبر وشروع میکردبه اینکه اَه درس به چه دردمیخوره وقتی آخرش میشیم کهنه شور وهمون شوهرخوبه وبعد یه لحن خنده داری هم بهش اضافه میکرد وبعدهمون زنگ تفریح توی کلاس جلوی معلم دوباره میرفت بالای منبرواینکه خانم والا من۱۴ساعت شیمی خوندم وانقدرعاشق زیستم که باوجوداینکه دهم تغییررشته دادم واومدم به انسانی هنوز ام کتابهای زیست مدرسه رومیخونم(به قول خودش بخاطراینکه توی تجربی همش سهمیه اس و کلا آخرش نفهمیدم واقعاچرا وبرای چی اینجوریه این آدم!!؟),یه باردهم بودیم یه کمکی کردتوی یه موضوع دیگه هی میگفت بهم,باوجوداینکه من همون روزازش تشکرکردم و حتی قبلش چون من خودم درست کردن روبیک روبلدبودم ودیدم اونم میخوادیادبگیره یه روز کامل زنگ تفریح روبیرون نرفتم وبه جاش بهش طرزدرست کردن مکعب روبیک رویادم دادم حتی یه فیلم ضبط شده روی فلش راجب توضیح طرزدرست کردن مکعب داشتم اونو هم بهش دادم ومکعب خودم روهم که چندروزی دستش باشه که یادبگیره ویه چندتاکاره دیگه(من اصلاعادت ندارم کارهایی که برای دیگران انجام میدم روبشمارم وحساب کنم واینا چون اونموقع دیگه معامله اس نه کمک)الان ام چون دارم تعریف میکنم برای شما میگم وگرنه اصلا به خودش یابچه های دیگه کلاس نشستم بگم من این کارروکردم براش واینا,حتی باوجوداینکه صمیمی شده بودیم راجب درس خودنش بهم دروغ میگفت(حالاشایداگه ابتدایی بودیم اینوبه پای بچگی میذاشتم ولی دیگه خدایی برای یه دبیرستانی خیلی زشته اینجوری)وبعدبهم هم میگفتن پشت سرت حرف میزنه وبد ات رومیگه ودیگه کاری کرده بودکه هرروزهرروزبین بچه ها دعوا بودواکثرشونویه مدتی ضدام کرده بود ومیرفتن پیش ناظم ومعلماشکایتمو میکردن که سوال زیادمیپرسه واینجوری مانمیتونیم سرکلاس درس بخونیم(اکثرهم دروغ توی اون شایدسه چهارنفرجدی درس میخوندن بقیه میشتن آخرکلاس حرف میزدن ومیخوردن وگوشی میاوردن فیلم عروسی اقوامشونوباهم نگاه میکردن !!!,کلا ناظم ومعاون وبچه ها فقط برای من زرنگ بودن!!!!)وبعدش که دیدم الکی الکی اوضاع روپیچیده میکنن وهمه حرفایی که بایدتوی اون موقعیت راجب ماجرایی که پیش اومده بودمستقیم به همه شون گفتم(البته مال کمک به مدرسه ودلخوریمو بعدا گفتم هرچند…)وبه اون دانش آموزجدیدهم توی یه بازی جرئت حقیقت گفتم که چراچاپلوسی میکنی چرا اینکاررومیکنی!!؟ وبهش:گفتم من دوست ندارم مثل بقیه ی بچه هاجلوت نقش بازی کنم وبعدپشت سرت بگم این چرا اینقدردروغ میگه وچاپلوسی میکنه,اونم به خودت میگم که اگرمتوجه نیستی بفهمی ومتوجه بشی وبعدجواب اش خیلی برام تعجب برانگیزبود(میگفت خب برای مصاحبه فرهنگیان بایدیه وجه درست داشته باشی واینا،منم گفتم آخه به چه قیمتی الان که حاضری این کارروبکنی فردابرای یه هدف دیگه یه گناه بدتری رومرتکب میشی,کلا داشت برای دورویی اش توجیه جورمیکرد,بگذریم اینم یه چیزی بودواسه خودش،به قرآن الان دارم اینارومیگم انگاردارم یه خواب بدیاکابوس روتعریف میکنم وباورام نمیشه این آدماواقعی باشن!!!؟) باوجوداینکه بعداون اتفاق پایه دهم که بچه هاجلوی ناظم اون کارروکردن وبعداش توی یازدهم ازم عذرخواهی کردن ولی دلم هنوزباهاشون صاف نشده ومیدونم که اونادارن زندگیشونومیکنم ومنم که اذیت میشم وبرای همینه که الان دارم همه چی رواینجا مینویسم ,توی اواخربهمن ماه بودکه مدارس بخاطرکروناتعطیل شدوحتی اونموقع هم باوجوداینکه بعضی هاشون بهم زنگ میزدن امایکیشون نگفت که توی تلگرام گروه تشکیل شده وبیا ومن به این خاطرسه روز کلا۴ساعت خوابیدم تاخودموبه درسابرسونم وراستی اینکه توی دوران مدرسه قشنگ حسادت بعضیاشون واینکه من هرکاری میکردم اون دانش آموزجدیده هم تکرارمیکرد وحتی حتی گاهی اوقات مثلامعلم میگفت این صفحه روبخون وباوجوداینکه به من گفته بود اون شروع میکرون به خودندن ومیگفتم داره من رومیگه(کلا خیلی اذیتهای این شکلی میکردو کلا لحظه به لحظه اونموقع اون مدرسه اذیت شدن بود((ازطرف ناظم,معاون,بچه های کلاس))ودیگه پایه ی یازدهم فقط به این خاطرکه بهشون یه چیزایی روثابت کنم اون مدرسه موندم وبعدامتحانای نوبت دوم بدون اینکه به یه نفرهم بگم رفتم پرونده روآوردم ورفتم مدرسه ی نمونه دولتی,یویشون اتفاقی فهمیدوبه بقیه گفت واون دانش آموزجدیده بهم زنگ زدومیگفت نرویه مدرسه ی دیگه و کلا توی حرفاش خیلی تیکه میپروندواذیت میکردوفقط مواقعی زنگ میزدکه میخواست ازمشکلاتش بشه و کلا انرژی خواری بودبرای خودش ومنم اصلا گوشی روروی گوشم نمیذاشت ومیذاشت یه ور دیگه تاحرفاش تموم شه وبعددوباره روی گوشم میذاشتم وخداحافظی میکردم حتی شماره اش هم”جواب نده” ذخیره کرده بودم خلاصه که به حرف هیچکی حتی بابام که مخالف عوض کردن مدرسه ام بود,مدرسه ام روعوض کردم والان ام اصلاپشیمون نیستم,شماره ی همشون روحذف میکردن ازهمه جاوباهاشونم کوچکترین ارتباطی ندارم وحتی اگه یه جاببینمشون راه ام روکج میکنم ولی چه برای امتحانات نهایی وچه کنکورافتادم همون مدرسه ولی بازم آخرای وقت میرفتم که چشمم به چشمشون نیفته وخلاصه که هیچ محلی نمیذاشتم(بعدمیگفتن که چون رفته مدرسه ی نمونه مغرورشده!!؟,ولی اصلایه ذره هم نه خودشون ونه حرفاشون برام اهمیتی نداره)(راستی یه مدرسه عادی دولتی بود,کلا توی شهرماچهارپنج تادبیرستان دخترانه بیشترنیست)وفقط وفقط الان باخودم درگیرم که چرااینجوری شدچون روی کنکورام هم تاثیرگذاشت وباوجوداینکه هیچی هم نخونده بودم برای دانشگاه فرهنگیان(تربیت معلم سابق)وشعیدرجابی تهران مجازشدم اما خودم هدف ام یه چیزدیگه اس که به احتمال زیادخانواده ام باهاش مخالف ان ولی تاحالا هرچی روکه خودم انتخاب کردم چون عقلانی وفکرشده بود راضیم(چه برای رشته ی دبیرستان چه برای عوض کردن مدرسه وچیزای دیگه),راستش تاحالابامامانم صحبت کردم وحتی برای سال یازدهم برای اینکه اون مشکلات دهم پیش نیادخودش کمک به مدرسه روجورکرده بودوداده بودبه مدرسه البته بدون اینکه بابام بفهمه چون مخالف بودولی درکل به جزایناوحالاصحبت بامامانم وبعضی اوقات اون مشکلاتی که بخاطرکمک به مدرسه ودعوای بابام باهاشون به وجوداومده ازبابام گلایه کردم واین موضوع ویه سری چیزای دیگه تاحدی پیش رفت وپیچیده شدکه یه مدتی ازباباومامانم تنفرپیداکرده بودم ازخدام ناراحت بودم که چراهیچ کمکی نمیکنه هیچ دوست نداشتم ویه حالت افسردگی مانندپیداکرده بودم واین که خیلی سخت میتونم اعتمادکنم ودیگه خیلی آدمارودوست ندارم(البته اینایی که گفتم تاهمین الان هم بعضیاشون پابرجاهستن ومیخوام هرچه زودترحل شون کنم یاحداقل بالاخره به یه نتیجه ای برسم),پیش چندتاروان شناس رفتم ویه روتن پزشک اماازهیچکدومشون راضی نبودم ووقتشو ندارم که هی بکردم ببینم برم پیش چه روان شناسی (روان شناسای قبلی چون اصلا خوب نبودن ناامیدشدم حوصله ندارم هی برم وخوب نباشن وهی این موضوعات وماجراهاروتکرارکنم چون باتکرارشون اعصاب ام خوردمیشه وگاهی اوقات اصلا باخودم میگم چه معلوم مشکل این باشه و کلا یه جوری شدم)وفعلاتنهاراه حل باقیمانده ام جواب شماست خواهشا کامل وواضح حرفاونظراتتون روبگین واینکه راستش بخاطراین موضاعاتواینا چون طی این چندسال این مشکلات پیش اومدومن به شدت انگیزه ام چه برای درس چه برای زندگی افت کرد وچون سال دیگه بایدکنکوربدم(تابستوت سال۱۴۰۰اولین کنکورام بود)الان مامان وبابام هی فشارمیارن وگیرمیدن
    وتوی یه دورباطلی افتادم که هی داره تکرارمیشه اوناهی غرمیزنن وناراضی ومنم اون یه ذره امیدی که دارم تلاش میکنم زیاداش کنم هی بااینجورکارابیشترافت میکنه؛واینکه
    باوجوداین همه مسائل بازَم سعییَمو میکنم وحتی یادم نمیادجازده باشم یاتسلیم شده باشم
    اماواقعاخسته ام!.
    همینجای متن هم بایدبگم که به بزرگی خودتون ببخشین که طولانی شد,زندگی به کام.

    1. پاسخ خانم دکتر سلیقه دار : دوست خوبم
      از اتفاقاتی ریز و درشتی که در سال های گذشته برایت رخ داده متاسف هستم و باهات موافقم که مرور آن ها تلخ، سخت است و باید اضافه کنم که اصلا نیازی به مرور آنها نیست.‌
      مشابه این اتفاقات و سختی ها در زندگی همه افراد ممکن است پیش آید و پس از این نیز ممکن است تجربه کنی ، مهم این است که اگر می دانی که این اتفاقات موجب خسارت به تو و زندگی ات شده فراموش کنی و کنار بگذاری و به جلو حرکت کنی.
      مهم این است که حالا بدانی که لازم است دنبال انگیزه های جدید بگردی، برای آینده ات که به زودی دانشجو می شوی برنامه های متناسب با آن قرار دهی و با ایجاد اشتیاق بیشتر دوباره به همان حال و هوای دوره متوسطه اول بروی که حسابی تلاش می گردی و چیزی جلوی راهت را نمی گرفت.
      من پیشنهاد می کنم که دنبال روانشناس و … نباش و تمام انرژی ات را برای تعیین اهداف و برنامه های روزگار دانشجویی ات بگذار. همین کار موجب می شود که حال و هوای خوبی داشته باشی و خاطرات گذشته دست از سر تو بردارند.

  20. ۳*:توی متن دوم ناظم مدرسه قبلی رومنظورم بودکه الان خَیریَت مدیرهم شدن!!,تازه همون بچه های کلاسِ(دهم ویازدهم که گفتم)بعضیاشون میرفتن بهش تبریک هم میگفتن(دراین حدآدمای صاف وروراستی هستن!!) .

  21. ۲*:راستی حتی وقتی ازاون مدرسه رفتم یه مدرسه ی دیگه هیچی که خیای سردادن کتابای سال جدیداذیت کرد وحتی وقتی پرونده رودادم گفت آی ازدستت راحت شدیم وخلاصه که منگ ام،
    حالاهم به فکرانتقام یا یه گوش مالی افتادم البته یه جوری باشه که پشیمون نشم اوناهم به اندازه ی کارهای بدشون تنبیه بشن تادوباره سرآدمای دیگه نیارن،واینکه مثلا میگن توموفق شواین یه تنبیه براشون واین حرفاروقبول ندارم چون همچین آدمایی مگه اینابراشون مهمه!؟.

  22. سلاااام . من خیلی تو دوست شدن سختگیرم چون اذیت شدم این طوریم و در کل دیگه راضیم .
    من دو سه تا دوست دارم که خیلی خوبن و با هم صادقیم .
    من پیش دبستان بودم با یه دختری دوست شدم و اوکی بودیم ولی کلاس اول رفتم یه مدرسه دیگه … جالبه که کلاس دوم رفتم یه مدرسه ی دیگه ای
    (به علت جابه جایی خونه مون ) و تو اون مدرسه اون دختره رو دیدم و اون خیلی خوش حال شد و دوستیمون تا کلاس ششم ادامه داشت ولی اون خیلی لوس بود و هی سر چیزای الکی قهر میکرد و خودشم میومد آشتی و طی این ۵ سال من فقط عذاب میکشیدم
    تا اینکه آخرای کلاس ششم اون سرد شد و با هم کاری نداشتیم و هر کی رفت یه مدرسه و از شرش خلاص شدم الان هشتمم تموم شده میرم نهم خیلی ذوق دارم . یه بار فقط باهام تماس گرفت و حرف زد ( ۲ سال پیش )
    من خیلی فکرم بهش درگیر بود و میخواستم انتقام بگیرم ازش چون به یکی از دوستام در مورد من یه حرف خیلی بد زده بود و دوستم بهم گفت ( اون موقع هفتم بودم) هشتمم رو یه مدرسه دیگه چون خونه مون عوض شد
    به یکی از دوستام گفتم بره ازش یه سراغی بگیره و بعد به من بگه این دوستم خیلی با مرامه هر طور شده شمارشو گیر آورد و بهش پیام داد اون عفریته به من حرفای خیلی زشتی زد من همین یه ساعت پیش داشتم گریه میکردم ولی توکل کردم به خدا و یاد کمکایی که خدا بهم کرده افتادم و میدونم خدا حقشو میزاره کف دستش چون اون نون و نمک ما رو خورده بود همیشه به درسم و همه چیزم حسودی میکرد من افسرده نیستم من به هدفم میرسم و اون وقت میفهمه من کیم و جرئت نمیکنه فکر کنه من هیچی نیستم و فحش بده چون درسامو خوب میخونم و خدا کمکم کرده همیشه و میکنه
    ببخشید طولانی شد ???

    1. پاسخ خانم دکتر سلیقه دار : دوست خوبم
      چقدر خوبه که تجربه ات را در میان گذاشتی و چقدر باعث افتخار به تو است که می دانی بهترین راه انتقام چیست.
      وقتی کسی بدی می کند لازم نیست درست مثل خودش رفتار کنیم یا اینکه تا مدت ها کینه او را همراه خود ببریم.
      به قول خودت اگر رهایش کنی و به اهدافت فکر کنی و برای ساختن آینده ات تلاش کنی در این صورت بهترین انتقام را گرفته ای و درست در جایی که باید قرار می گیری.
      بنابراین از فکر کلا بیرون بیا و فقط به تلاش بیشتر و آینده بهتر خودت فکر کن.

  23. با سلام من محمد هستم ۱۸ سالمه من خیلی دختر دایی های بابام رو دوست داشتم همیشه خودم رو جلوی اون ها با ادب ، درس خون ، نشون میدادم اما بخاطر سادگیم رابطم با اون ها بهم ریخت گرچه اون ها برای من سودی ندارند یا من در سال هم اون هارو نمی‌بینم اما الان با اونا دشمن شدم ….. هی می‌خوام فکر انتقام رو از سرم بیرون بکشم ، هی می‌خوام اون هارو فراموش کنم اما دچار عذاب و وجدان شدم به طوری که بعضی اوقات با خودم میگم خوب کاری کردم رابطمو بهم زدم……. بعضی اوقات هم احساس پشیمانی میکنم….. من بخاطر اون ها دیگه درس هم نمی‌خونم چون در مواقع درس خواندن فکر اون ها باعث میشه درس رو یاد نگیرم …. ممنون میشم کمکم کنید??

    1. پاسخ خانم دکتر سلیقه دار : دوست خوبم
      هر جا فکر انتقام موجب شود تغییرات خوبی برایت‌پیش آید و نتیجه پیشرفت تو باشد بسیار هم خوب است. درست مثل حالا که اگر می خواهی انتقام بگیری دقیقا درس خوان پرتلاش مودب و … باش چون‌نتیجه این کارها موفقیت بیشتر تو است و تبدیل با فردی می شوی که هر دختر دیگری هم دوست دارد در کنارت و د ارتباط با تو باشد. آن وقت می بینی که چقدر انتقام خوبی گرفتی و حالا در حسرت تو هستند اما دیگر تو قبول نمی کنی.
      این طوری به داستان فکر کن تا بهترین انرژی را برای تحقق این شرایط پیدا کنی.

  24. سلام ما یه همسایه سلیطه داشتیم که تخصیلات وکلی هنر مدرک داشت ولی عاشق گدایی و به زور گرفتن وسایل بود نمیدادیم هم رفتارهای زشت میکرد .و البته اهل دعاگرفتن و جادو و……خیلی عذابم داده دور از چشم مامانم هم جلوی مامانم .خودش و دخترش بلای آسمانین .اما مامانم محوش شده نمیدونم چجچری حالشو بگیرم کلی دروغ و تهمت بسته به من .منم اصلا دست خودم نبود انگار دهنم بسته شد ونتونستم چیزی بگم چیکار کنم؟

    1. پاسخ خانم دکتر سلیقه دار :دوست خوبم
      راستش دقیقا متوجه منظورت نشدم. چطور مادر شما می تواند ببیند که همسایه به بجه اش بهتان بزند اما او هم‌چنان محو همسایه باقی بماند!
      به هر حال به نظر من بهتر است اصلا جایی که لازم است در آن‌مورد کاری انجام دهی را تغییر بده. مشکل همسایه تان نیست لازم است به جای او در مورد خانواده خودت کاری کنی، روی آنها تاثیر بگذاری و بیشتر به آگاهی شان اضافه کنی.
      سعی کن رابطه خوبی با مادر و خانواده ات داشته باشی، مستقیما درباره همسایه به آنها
      چیزی نگو که حساسیت نشان ندهند. اما سر موقع و در زمان‌مناسب به مادرت شرح دهی که کدام حرف یا درخواست همسایه ضرری به خانواده زده است. به هر حال او هم دارای تدبیر و صاحب تصمیم گیری است و بهتر است این طوری به بالا رفتن آگاهی او کمک کنی.

  25. سلام.
    من یه دوست داشتم که باهاش خیلی صمیمی بودم ولی چند باری دل من را خیلی شکست ولی من باز بخشیدمش و باهاش حرف زدم ولی این بار خیلی بد تر دلم را شکست بهم تهمت زد که تو قسط مزاحمت داری و اینجور چیزا منم بهش گفتم تو خیلی حسودی الانم میخوام یه جوری تلافی کنم که بسوزه
    چیکار کنم لطفا کمکم کنید?

    1. پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:
      دوست خوبم
      شاید بخشیدن های تکراری تو موجب شده که او این بار بدتر از قبل رفتار کند و در این صورت فقط تقصیر ت
      او نیست و خودت هم مقصر بودی.
      با این حساب بهتر است به جای اینکه به فکر انتقام باشی به این موضوع فکر کنی که چطور می توانی از این به بعد این نوع خطاها را نداشته باشی.
      در عین حال یادت باشد اگر این‌بار پا جلو نگذاری و تلاش نکنی که به راحتی و بدون حل شدن مساله همه چیز فراموش شود همین برای او تنبیه خوبی است و ارزش ندارد که بخواهی بیشتر خودت را رنج بدهی و به ظاهر انتقام بگیری.

  26. سلام خسته نباشید.
    من یه دوستی داشتم که خیلی براش ارزش قائل بودم و مدام دنبال یک بهونه بودم که ارتباط دوستیمو باهاش قوی تر کنم و این روند ۲ ساله که ادامه داره…
    ولی انگار اون از رنجوندن من خوشحال میشد
    من در مدت این ۲ سال اعتماد به نفسم اومد پایین، به قدری از دوستم تو خونه حرف میزنم که باعث ناراحتیه خانوادمم میشه چون ۱ سال دیگه هم کنکور دارم و تایمم خیلی با ارزشه
    یه روز تصمیم گرفتم که بش بگم که تو واقعا انقدر خونسردی نسبت به بقیه یا اینکه منو گیر آوردی
    انکار کرد و گفت من روحمم خبر نداشته و از این حرفا..
    بعدشم منو بعد از چند ماه بلاک کرد!!
    خیلی زور داره عمرتو ۳ سال پای یکی بزاری آخرشم بدون هیچ دلیلی بلاکت کنه
    به نظرتون بهترین راه برای برگشتن به روال زندگی قبلیم چیه؟ به شدت از درسام عقب افتادم
    چون اصلا ب فکر انتقام و اینا نیستم میسپرمش به خدا

    1. پاسخ خانم دکتر سلیقه دار :دوست خوبم
      از اینکه اهل انتقام نیستی و متوجه شدی که بعضی آدم ها ارزش سرمایه گذاری بیشتر را ندارند و بهتره جلوی ضرر را هر چه زودتر بگیری به خودت افتخار کن. این‌نشانه قدرت و دانایی تو است و فردا به خودت با سربلندی می گویی من تلاشم را کردم و او کم گذاشت.
      اما مناسب ترین پیشنهاد یک برنامه پر و پیمون برای درس است که هم عقب افتادگی هایت را جبران کنی و هم آنقدر مشغول شوی که فکر او هم سراغت نیاید.
      اگر احساس می کنی گاهی انجام این کار و درس خواندن برایت سخت است با یکی ا ز دوستان هم کلاسی ات قرار درس خواندن بگذار یا اینکه برای آزمون هایی که در پیش دارید برنامه ریزی کن و برای خودت نمره تعیین کن تا بتوانی بر اساس آن اشتیاق بیشتری برای درس خواندن داشته باشی.
      یادت باشد فردا که موفق باشی امثال این دوستت از اینکه تو را از دست داده اند افسوس می خورند پس دست از تلاش بر ندار.

  27. سلام.خیلی از دوستامو دارم که خیلی بهشون محبت کردم و از ته دل دوستشون داشتم،
    یکی با پیدا کردن دوست جدید ولم کرد و دیگری پس از نامزدی..جوری منو فراموش کرده بود که عروس شدنشو بعد دو روز از رو پروفایل فهمیدم.
    ناراحت شدم،بی چون و چرا اونارو از زندگیم کردم بیرون…
    حذف کردن ادما خیلی برام ساده س..
    من کسیو که دوس دارم،بهش وفادارم،
    دختریم که انتقام نمیگیرم،همین که من بجاهای بالاتری برسم این ی انتقامه واسه کسایی که داغونم کردن.
    دیگه دختری ساده نیستم،به دیگران خیلی زود اعتماد نمیکنم،خیلیم راحتم

  28. سلام یکی از دوستام بهم خیانت کرد و عابروم رو هم برد و منو خوار و خفیف کرد ولی من ازش انتقام گرفتم و اونو خوار و خفیف کردم ولی برای خودم ذرر شد چون همه متمعن شدن که دوروغ های اون راست بوده و من بیشتر زربه خوردم و مجبور بشم از اون مدرسه برم
    خاستم بگم انتقام خوب نیست و باید ثابت کنید که حرف های دیگران دورغه و این خودش یه زربه به اون افراد میزنه چون چوپان دوروغ گو برای مردم میشه

  29. سلام،.
    من ملیکا هستم من می‌خوام از همکلاسی هام انتقام بگیرم ولی قبل از این کار من هیچ کاری با آن ها نداشتم هیچی با آن ها مهربون بودم ولی خواستم بگم من یک آدمی هستم که صبر و تحمل زیادی دارم الان تحملم تموم شده خسته شدم دیگه از دستشان

    1. پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:
      دوست خوبم
      همه جا و در همه شرایط صبر و تحمل کردن و صرفا مهربان بودن خوب نیست.
      باید بگیری و تمرین کنی هر جا لازم است و قبل از اینکه عصبانی شوی حرفت را بزنی، احساست را بگویی و ابراز کنی که از رفتار یا کار دیگران ناراحت شدی و از این رفتار شان خوشت نمی آید.
      وقتی احساس خودت را بیان می کنی کم کم و به مرور اطرافیانت متوجه تو می شوند و بسیاری از رفتارهای آنها تغییر می کند.
      حالا هم بهتر است این طور به انتقام گرفتن فکر کنی که خودت را آرام کنی، مراقب اولین اتفاق بعد از این باشی و اگر دوباره احساس کردی هم کلاسی هایت دارند رفتاری را شروه می کنند که موجب ناراحتی توست همان جا واکنش نشان دهی.
      این بهترین انتقام است چون خودت کلی تواناتر می شوی.

  30. سلام .
    من در کلاسمون با خودم ۶ نفر هستیم دوستان من در آن کلاس به من حسودی میکنند ولی من صبر و تحمل زیاد دارم من از پیش دبستانی در این مدرسه بودم گفته باشم من یک دخترم من هیچی نمیگم هیچی با ها شون مهربونم ولی دیگه صبرم و تحملم تموم شده عصبانی ام آیا شما میتوانید راه حلی بگید ،ممنون میشم ????

    1. پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:
      دوست خوبم
      نمیدانم دقیقا چه رفتارهایی تا این اندازه حالت را دگرگون می کند اما هر چه هست نیاز است تا بتوانی درباره احساست حرف بزنی و این حجم از ناراحتی را تحمل نکنی.
      بهتر است وقتی با رفتاری از انها رو یه رو می شوی که ناراحتت می کند دقیقا اشاره کنی که من از این رفتار شما ناراحت می شوم یا این رفتارتان بی احترامی است و من را اذیت می کند. هر زمان خواستی این جملات را بگویی مراقب باش که با “من” شروع شود و از کلمات دیگر استفاده نکنی. در عین حال یادآوری کنی که تمایل نداری با مسخره کردن یا توهین کردن به انها جواب دهی.
      هم چنین سعی کن در گفتگو یک نفر را مخاطب قرار دهی و خودت را با جمع درگیر نکنی در این صورت قوای بیشتری داری و راحت تر می توانی حرفهایت را بگویی.
      در مجموع عصبانی شدنت را بهانه ای برای تهدید کردن انها قرار نده و فقط سعی چیزی را بگویی که محترمانه، قاطع و البته شدنی است.

  31. سلام من میخوام انتقام خیلی ارامانه و حرس در اورانه ای از یکی از همکلاسی های خبرچین و بی شخصیت و بیشعورم بگیرم انتقام خیلی عاقلانه و زیرکانه من فقط از دست اون ناراضی نیستم همه بچه های کلاس هستن انقدر که بیشعور بخاطر اینکه یک ادم پررو اول دعوا راه میندازه بعد میگه من که تموم کردم هر وقت یکی از بچه ها از کلاس انلاین میره بیرون دستشویی جایی سریع میره به معلم میگه این رفت بعد به بچه هه میگه کجا بودی ها جواب بده وسط کلاس میری بیرون همش معلم بازی در میاره

    1. پاسخ خانم دکتر سلیقه دار
      دوست خوبم
      عجب هم کلاسی جالب و عجیبی داری. او خیلی دوست دارد که نقش و مسوولیت مهمی داشته باشد و گویا تاکنون موفق نشده. به نظر من به جای اینکه در فکر انتقام باشی بهتر است این نیاز او را برطرف کنی و درعین حال مقاصد خودت هم تامین می‌شود. برای مثال هر زمان مسؤولیت خاصی مطرح میشود که زحمت دارد همه با هم او را داوطلب و کاندیدای مناسب اعلام کنید تا سرش مشغول فعالیت خاصی باشد و دیگر به این کارها نرسد. گاهی هم که معلم چنین کارهائی پیشنهاد ندارد، خودتان دست به کار شوید و به زبانی از او بخواهید تا مسؤولیت و وظیفه ای را بر عهده بگیرد این طوری خودتان را از شر سرک کشیدن های او در کارهایتان رها میکنید و در عین حال او هم خو شحال و راضی خواهد بود.

  32. سلام من ۱۲ سالم هست توی کلاس یه نفر هست که همش پاچه خواری میکنه و استیکر های پاچه خواری میفرسته برای خانوممون بعد من اینقدر حرسم گرفته میخوام با پاچه خواری کار اشتباهش رو بهش بفهمونم هر کاری میکنم نمیفهمه مجبور شدم استیکر هاشو کپی کنم و به جای اسم اون اسم خودم رو زیر استیکر ها بزنم که اونم حساب کار دستش بیاد به نظرتون این کارم درسته؟
    لطفا جواب منو بدید خیلی میترسم یه وقت چیزی شه

    1. دوست خوبم
      اینکه از پاچه خواری بدت می آید و متوجه نادرست بودن این رفتار هستی مناسب است اما باید توجه داشته باشی که این کار در مورد معلمت انجام میشود و معلم شما خودش باید واکنش نشان دهد و این خیلی ارتباطی به شما ندارد. اما اگر نمیتوانی نسبت به آن بی خیال شوی به نظرم درست نیست که اسپیکرهای او را استفاده کنی. خودت راه دیگری را پیدا کن که توجه و تایید معلم را دریافت کنی و او به این نتیجه برسد که صرفا استیکر فرستادن به کار نمی آید ‌و کسی مثل تو جایگاه خوبی در نزد معلم دارد در حالی که اصلا اهل پاچه خواری هم نبوده.
      به این ترتیب تو توانسته ای هم او را متوجه کارش کنی و هم اختلاف و ناراحتی بین شما پیش نمی آید و درگیر نمی شوی.

  33. سلام من ۱۲ سالمه دوستم باهام دعوا کرده و از واتساپ،روبیکا و شاد بلاکم کرده و من ازش متنفرم و بگین چیکار کنم

  34. سلام ، من یکی از دوستانم در اوایل سال تحصیلی باهم رابطه گرمی داشتیم اما بعد از چند مدت و دخالت های بی مورد دوستان باعث جدایی بینمون شد و ایشون جلوی جمع منم ضایع میکردن هر چی دوست داشتن میگفتن ، حتی کتک هم میزدن با میله با کتاب کیف و حتی کفش یک بارم منو جلوی ماشین پرت کردن به عنوان یه دوستی بر فرض مثال اما خب من کاری با ایشون نداشتم تازه برخورد بهتری میکردم اما بعد از یک ماه بلاکم کرده الان همه رو ازم متنفر کرده می‌خوام ازش انتقام بگیرم چکا کنم

  35. slm mn 12 slme,
    yki az dustam k ms khhrm bud hme raz hamo bhsh migftm hata ab hm mikhordm bhsh migftm,
    baad y daafe hrchi k azm miduns b hme gft o abrumo brd o bbm dg bhm etmad ndre:(
    bayd chjuri entqam bgirm???
    bnzrtun tu kifsh sigar bnszm baad brm b mmnsh bgm sigr mikshe??:/

    1. پاسخ خانم دکترسلیقه دار:
      دوست خوبم
      اتفاق بدی برایت رخ داده و دوستت اصلا بر اساس اخلاق و درستی رفتار نکرده است.
      کار بد را با کار بد جواب نباید داد.
      او با بدی خودش درس بسیار بزرگی به تو داده است که فراموش نکنی هرگز تمام حرفها و رازهایت را به دوستانت نگویی.
      او هم خسارت زیادی از این کار خودش دید که از دست دادن تو بود. یادت باشد که دوباره با او رابطه دوستی را آغاز نکنی. به تمام کسانی که حرفهای او را برایت می آورند بگویی که حرفش درست نیست و از آنها بخواهی درباره او و اتفاقات و حرفهایی که میگوید حرف نزنند.
      دوستی های جدیدت را آغاز کن و سعی کن شبیه شکست خورده ها نباشی و با شادی در مقابل دیگران ظاهر شوی.

  36. سلام من نوجوان نیستم ۴۳ سالمه منم روانشناس بالینی هستم این خانم دکتر حس می کنم منظور ایشون را متوجه نشدند دوست ایشون که دروغ گفته احتمالا جنس مخالف بوده دوست همجنس هرچقدرم که دروغ بگه حس انتقام را در فرد شعله ور نمی کند و من فکر می کنم دروغ گفتن به جنس مخالف گاهی از دوست داشتن زیادی طرف است و گاهی هم از ضعف و کمبود و گاهی هم برای پنهان کردن حقایق مثلا طرف نامزد داره و به شمادروغ میگه و به دروغ میگه فقط شما تو زندگیش هستید و به نظر من تو نوجوان ها زیادم غیر طبیعی نیست به نظر من باید ذهنشون را با افکار بهتر مشغول کنند وعاقلانه انتخاب های بعدی را داشته باشند اما نه از روی احساس بلکه عاقلانه برخی افراد طبیعتشون جوری هست که نمی توانند با یک آدم باشند و طبیعتشون طوری که مریض هستند و دروغ میگن می توانید ببخشید یا برخی گفتند که طرف ولشون کرده باید بگم برخی افراد یا وسواس هستند یا حسود و شما را از روی دوست داشتن زیاد ول می کنند مثلا با خود فکر می کنند که شاید شما خواهان زیاد دارید و تردید می کنند وبه خاطر رهایی از این استرس شما را برای همیشه رها می کنند انقدر چیزهای مهم تر تو زندگی وجود داره که بعدا می فهمید که اینها هیچ بوده یا مثلا یکی گفته یکی باهام دوست بوده یک عمر بازیم داده حالا میگه فقط دوستی و ازدواج نه شایدم از اول دوستش داشته اما وقتی دیده تو دوستی تن به گناه یا رابطه ی بدون ازدواج داده به او بدبین شده. و مقصر خود دختر بوده که خودش را درگیر این رابطه کرده و پسر فکر کرده دختر با خیلی ها رابطه داره

  37. سلام من ۱۵ سالمه و یکی از پسرایی که یه زمان دوستم بوده بهم نارو زد و وقتی که خیلی جو گیر شده بود بهم حرف های رکیکی زد و با یکی از دوست های قول دورش تهدید به کتک کرد. من آدرسش رو دارم و میتونم هر کاری که با من کرده و خیلی کار های دیگه رو به مامانش بگم اما اون هم از من کم آتو نداره! نمی تونم ببخشمش و راه کار خودم اینه که چند مدت برم باشگاه و تمرین کنم و وقتی که به نظر آماده بودم برم و حالش رو بگیرم و به عبارتی شاخش رو بشکونم (من آدم دعوایی نیستم و هیچ وقت نبودم و حتی از بزن بزن متنفرم و به نظرم خیلی کار اشتباهیه اما کاری که اون با من کرده بد جور عصبیم کرده) کسی میتونه یه راهکار بهتر بهم بده؟(لطفا اسم خدا رو نیارید و نگید به اون واگذارش کنم من میخوام خودم با دستای خودم یا حداقل یه جوری همین چند وقت آدمش کنم)

  38. سلام اول میخوام ازتون تشکر کنم ک همچین سایت خوبی رو در اختیار ما نوجوانها قرار دادید بارها از مشاورهاتون استفاده کردم و کمک گرفتم
    من سال دوازدهم رشته تجربی هستم و سال ۹۹ کنکور دارم با اینکه وضع مالیمون خیلی عالی نیست سه تا درس کلاس کنکور اسم نوشتم و میخوام بخونم ولی نمیدونم چرا یه هفته میخونم یه هفته نه .وقتی استرس میگیرم ناخودآگاه میرم تو گوشیم و یهو ۵ ساعت گذشته و من هیچ کاری نکردم وقتمم تموم شده نمیدونم چکار کنم همش استرس دارم شبا با گریه و عذاب وجدان میخوابم صبحا هم با گریه بیدار میشم .میدونم قابل درک نیست و الان میگید خب فازت چیه برو بخون ولی نمیشه .واقعا نمیدونم چکار کنم .کمک

    1. کاربر عزیز “آرام”
      خانم دکتر سلیقه دار، مشاور و روانشناس سایت اینگونه به پرسش شما پاسخ داده اند:
      دوست خوبم
      یکی از دلایل این اتفاق این است که هدف روشنی نداری و در ذهنت رویاپردازی و هدف گذاری نکرده ای. این خیلی مهم است که دقیقا بدانی چه چیزهایی میخواهی. بنابراین در مورد دانشگاه و رشته های مورد علاقه ات جدی تر فکر کن و تصمیم بگیر تا به عشق چیزهایی که دوست داری در آینده برایت رخ دهد عزمت را جزم کنی و بیشتر با لذت درس بخوانی و از ساعات مطالعه ات استفاه کنی.
      در مورد گوشی هم نظرم این است که کلا گوشی را کنار بگذاری. میتوانی آن را خاموش کنی و نزد مادر یا یکی از اعضای خانواده بدهی یا اینکه آن را در یک کمد شخصی بگذاری. همین که قابل دسترس است مدام وسوسه میشوی سراغش بروی و ذهنت برای قانع کردن تو میگوید این کار را به خاطر غلبه بر استرس کرده ای در حالی که فقط یک توجیه است و واقعیت ندارد و تو در دام ذهنی خودت گیر کرده ای.
      سوم اینکه برنامه ریزی دقیق تری داشته باش که انجام دادن کارهایت مطابق برنامه به زندگیت نظم بدهد اگر برنامه باشد در این صورت نمیتوانی چهار ساعت فقط مشعول گوشی باشی.
      آخر ابنکه با خودت جدی باش و اراده ات را تقویت کن. فکر کن تو فرد دیگری هستی و حالا یک کنکوری که خودت هستی را به تو سپرده اند. اینطوری جدی تر و با اراده تر با خودت برخورد میکنی.
      موفق باشی
      نشریه اینترنتی نوجوان ها

    2. کاربر عزیز “آرام”
      آقای مسگری، مشاور تحصیلی سایت اینگونه به پرسش شما پاسخ داده اند:
      دوست من سلام .
      آرامش تو سال کنکور خیلی مهمه .
      بهتره که تحت نظارت یه مشاور کار کنی . اگر مدرستون مشاور داره ، حتما با ایشون یه رابطه خوب برقرار کن و کمک بگیر . اگر هم مشاور ندارید ، سعی کن با یه مشاور خوب در ارتباط باشی .
      اگر تهران هستی میتونیم یک جلسه حضوری با هم صحبت داشته باشیم .
      موفق باشی
      نشریه اینترنتی نوجوان ها

    3. سلام
      من دبیرستانیم و نسبت به مدرسه ای که توشم خیلی درسخونم ولی بعضی از سال دوما مدام با حرفاشون آزارم میدن اینکه من حجابم درس نیست یا مقعنم مدام میفته یا اینکه صورتی می‌پوشم . من با اینکه آدم اجتماعی هستم ولی وقتی زنگ تفریحا همه میرم بیرون من نمیتونم چون میترسم بازم مسخرم کنن من از مسخره شدن خیلی خیلی میترسم تا حالا چنین اتفاقی برام پیش نیومده بود بخاطر همین نمی‌دونم چیکار کنم اونا خیلی خیلی بیشعورن و منم حتما باید حالشونو بگیرم ولی واقعا نمی‌دونم چطوری:(

      1. دوست عزیز مشاور سایت به شما چنین پاسخ داده اند :
        دوست خوبم
        بهترین شیوه برخورد با افرادی که دیگران را مسخره میکنند این است که تلاش کنی با همه نگاه ها و حرفهایی که دارند باز هم خودت باشی و طوری رفتار کنی که یا آنها را نمی بینی و یا اگر میبینی برایت حرف های شان مهم نیستند.
        گاهی بد نیست که بگویی رفتارشان نادرست است و به خاطر خودشان میگویی وگرنه برای تو اهمیتی ندارد.
        در مجموع مسخره کننده ها هر قدر هم بد هستند میتوانند باعث شوند که آدم های دیگر قوی تر شوند چون مدام تلاش میکنند آنها را نبینند .

    4. سلام من صبا هستم و دوتا از با دو نفر به اسم مهیان و تینا دوست بودم رابطه ی خوبی. داشتیم تا سره یه موضوع تینا از ما جدا شد هر چند وقت یه بار به من پیام های خالی میداد و من اهمیت نمی‌دادم .
      الان چند وقتیه حس میکنم داره مهیان رو از من بگیره .
      من و مهیان خیلی با هم دیگه خوب هستیم اما هر دفعه که تینا به مهیان پیام میده مهیان اخلاقش تغییر می‌کنه .
      می‌خوام از تینا انتقام بگیرم و یه جوری سره جایش بشونمش تا دیگه جرات نکنه به من و نهیان نزدیک بشه
      لطفاً یه راه حل خیلی خوب به من پیشنهاد بدید

      1. پاسخ خانم دکتر سلیقه دار :دوست خوبم
        راه درست این است که به جای اینکه بخواهی به تینا درس بدهی و سر جای خودش بنشانی تلاش کنی تا مهیان را آگاه کنی و او را متوجه کنی که برای دوستی تان ارزش قائل شود.‌اگر سعی کنی او را آگاه کنی که برای دوستی میان خودتان ارزش قائل شود در این صورت ب د با تو خواهد بود و شاید از این طریق تینا هم یاد بگیرد چطور وارد یک‌رابطه دوستی شود و آن را حفظ کند.

  39. کاربر عزیز “K.M”
    خانم دکتر سلیقه دار، مشاور و روانشناس سایت اینگونه به پرسش شما پاسخ داده اند:
    دوست خوبم
    حتما تو را تشویق به انتقام گرفتن هم نمیکنم ولی اینکه از حقت دفاع کنی موضوع دیگری است یعنی در ذهنت این کفتگو را داشته باش که من دنبال این نیستم حال او را بگیرم چون شاید این کارم باعث شود بقیه بیشتر اطمینان پیدا کنند نظر او درباره من درست بوده بلکه من دنبال این هستم از خودم دفاع کنم و بقیه هم ببینند که من چه کسی هستم.
    با این تصمیم روی رفتار خودت مسلط باش
    سعی کن با دوستان دیگرت آرام و مهربان باشی
    در مورد او با دیگران حرف نزن و اگر دیگران خواستن حرف بزنن بگو او برای من دوستی تمام شده است و نمیخواهم یاد اشتباهاتش بیفتم
    با او مواجه نشو و نشان بده در رفتارت که نمیخواهی با او در ارتباط باشی اما از رفتارش دلگیر هستی نه اینکه از خودت ناامید شده باشی
    با این همه در اولین زمانی که احساس کردی او درباره تو صحبت میکند یا تهمت میزند بلافاصله با آرامش اما نهایت قاطعانه و جدیت به او بگو که حق ندارد این حرفها را بزند. او را تهدید نکن فقط بگو حق انجام این کار را ندارد .

    اگر او روزی برایت دوست خوبی بوده است به احترام همان روزها وقتی میانتان آرام است به او بگو که حیف شد این رابطه به اینجا کشانیده شده اما حرفت را ادامه نده بگذار همین موضوع ذهن او را مشغول کند.
    یادت باشد در چنین مواقعی طرافیان ممکن است خیلی در این باره با تو حرف بزنند و مثلا از او بدگویی کنند تو همیشه فقط از آنها بخواه که در مورد او حرف نزنند و جلوی اثرگذاشتن در ذهنت را بگیر ولی در حین اینکه متوجه توهین و تهمتی میشوی فقط با خود اون فرد گفتگو کن و خیلی جدی اما با آرامش رفتار کن.
    موفق باشی
    نشریه اینترنتی نوجوان ها

  40. سلام
    من دبیرستانی هستم و به تازگی متوجه شدم صمیمی ترین دوستم پشت سرم خیلی حرفا زده و جلو خانوادش و دوستای دیگش منو خراب کرده.
    وقتی هم ازش علتشو پرسیدم و گفتم دیگه اینکارو نکنه شروع کرده توهین کردن به من و وقتی دیگه ازش عصبانی شدمو جوابشو دادم بهم گفت راونیو و اینکه کسی نیستم و کلی حرف مسخره ی دیگه.
    بعد یه مدت همه چی آروم بود تا اینکه شروع کرد تو کلاس بهم تهمت زدن و الان جلو همه ی بچه ها خراب شدم و همه فکر میکنن مشکل از منه و آبروم رفته…
    چیکار میتونم بکنم خیلی برام مهمه که ازش انتقام بگیرم.
    پس لطفا بهم نگین از انتقام دست بکش و این حرفا چون واقعا نمیتونم ساکت بمونم با هر کیم حرف میزنم حرفمو باور نمیکنه و همه طرف اونو گرفتن.

  41. کاربر عزیز “آرام”
    خانم دکتر سلیقه دار، مشاور و روانشناس سایت اینگونه به پرسش شما پاسخ داده اند:
    دوست خوبم
    اینکه با خودت صادق هستی و فردسودجویی نیستی که منفعت خودت را به ناراحتی دیگران ترجیح دهی خیلی سرورآفرین است.
    با توجه به شرایطی که او داشته توصیه میکنم با او قاطعانه همراه با ملاطفت بگویی که از این کمک او سپاسگزاری اما نیاز و صلاحی به این کار نمیبینی. حتما بگو که محبت او را درک میکنی و ممنون هستی اما ادامه ان را نمیپسندی.
    ولطفا واقعا هم در تلاش برای دریافت کمک‌از او نباش تا مبادا ارتباط با هم و برداشت او از محبت تو او را آشفته تر کند.
    موفق باشی
    نشریه اینترنتی نوجوان ها

  42. سلام ببخشید من یه دختر دبیرستانی هستم سال دیگه هم کنکور دارم و باید برای کنکور بخونم
    به تازگی پسر یکی از اشناهامون بهم اعتراف کرده که از بچگی منو دوست داشته الانم بهم پیام میده و هی ابراز علاقه میکنه ک اصلا برام جذابیت نداره
    من ازش متنفر نیستم ولی عاشقشم نیستم دلمم نمیخواد دلشو بشکنم و ناراحتش کنم .ایشون امسال کنکور دادن و میگه میخوام امسال کمکت کنم ک تو راه کنکور تنها نباشی خدایی خوب کمک میکنه چون مدرسش تیزهوشان بوده و درسش خوبه .اگه الان ازش کمک بگیرم نمیدونم دارم از احساسش سوءاستفاده میکنم یا نه .میگه چند بار خودکشی کرده منم نمیخوام کسی به خاطر من آسیب ببینه .این روزا هم هی به من ابراز علاقه میکنه هر چقدرم میگم ممنون، کافیه گوش نمیده
    نمیدونم باید بهش چی بگم ک ناراحت نشه و از من دست بکشه
    لطفا راهنماییم کنید

  43. کاربر عزیز “آرام”
    خانم دکتر سلیقه دار، مشاور و روانشناس سایت اینگونه به پرسش شما پاسخ داده اند:
    دوست خوبم
    همانطور که خودت هم گفتی سال دوازدهم بسیار پراهمیت است. اتفاقا توصیه میشود سال دوازدهم در جایی باشید که گویا کاملا غریبه هستید و دوستی ندارید تا ذهن و فکرتان به این حاشیه ها کشانیده نشود. حالا خودت باید تصمیم بگیری که آیا میتوانی همین جا بمانی و به جای سرزنش خودت از اینکه دوستی نداری برای جمع کردن ذهنت استفاده کنی یا اینکه به مدرسه کاملا ناآشنایی بروی و بدون تلاش برای داشتن دوستان صمیمی تمام تلاشت را صرف کنکور کنی.
    بنابراین اگر به سوال خوب دقت کنی میبینی که هیچکسی جز خودت نمیتواند به آن پاسخ دهد ووتو میتوانی با توجه به شرایط خودت و قدرت اراده ات و هدفت انتخاب کنی که کدام راه برایت بهتر است. اما در مجموع راه دوم که رفتن به مدرسه دوست قدیمی ات است را خیلی توصیه نمیکنم چون احتمالا در همین شرایطی قرارمیگیری که در این مدرسه هستی.
    موفق باشی
    نشریه اینترنتی نوجوان ها

  44. سلام من یک دختر دبیرستانی هستم کلاس یازدهم تجربی و سال دیگه کنکور دارم .متاسفانه خیلی شدید احساس تنهایی میکنم و خیلی زیاد ساکت و غمگین شدم به حدی ‌که خودم نمیتونم تحملش کنم البته بی دلیل نیست توی کلاس ما تقریبا همه با من ضد هستن و از من بدشون میاد با اینکه من همیشه هر کس کمکی بخواد بهشون کمک میکنم و به کسی بی احترامی نکردم .یه لحظه خودتون رو بزارید جای من توی یه مکانی باشید هرروز ک کسی دوستون نداره وای چقدر سخته اون لحظه هایی ک معلم میگه وقت آزاد همه میگن و میخندن ولی من باید سرم و بزارم رو میز و تو تنهاییم اشک بریزم سه تا راه حل به ذهنم رسیده اگه ممکنه راهنماییم کنید یا یه راه جدید بزارین جلوم
    ۱تو همین مدرسه بمونم خودمو عذاب بدم تا این سال آخرم بگذره و نمیدونم این موندن قوی بودنه یا احمق بودن
    ۲برم تو مدرسه یکی از دوستان قدیمیم که خوب اونم دوستای خودشو داره و باز من یه اضافی میشم
    ۳کلا برم یه مدرسه ک هیچکیو نمی شناسم
    البته باید توجه کنم که قسمتی از نمره کنکورم شرط معدله و اگر مدرسمو عوض کنم تا بیام با معلما اشنا شم سال تموم شده و ممکنه نتونم خودمو بالا بکشم خیلی روزهای سختی رو می گذرونم لطفا کمکم کنید . ممنون

  45. من باید از یکی از همکلاسی هام انتقام بگیرم هر جور که شده.
    من ادم ضعیف هیکلی هستم و اون قوی.میخوام با موتور برم و از پشت بهش چاقو بزنم هر جور که شده.
    نباید افراد کثیفی مثل اون زنده بمونند.

      1. نمیدونم مشکل تو چی هس ولی هرچی بود،کاری ک بهش فکر کردی بکنی اشتباهه،تنها تویی که ضرر میبینی.

  46. کاربر عزیز “آرمیا”
    خانم دکتر سلیقه دار، مشاور و روانشناس سایت اینگونه به پرسش شما پاسخ داده اند:
    دوست خوبم
    وقتی شما برای چشمانت از پزشک گواهی داشته باشی اصلا نیازی به سفارش مدر و اعتراض بچه ها نیست و دیگه این داستانها پیش نمیاید.
    توصیه میکنم به جای اینکه به فکر انتقام گرفتن باشی راه های منطقی و قاونی و درست را دنبال کنی.
    از طرفی چون از این اتفاق دلگیر هستی حتما با مدیر مدرسه صحبت کن‌ به ایشان نگو که دوست داری انتقام بچه ها را بگیری بلکه بگو از این اتفاق و کم شدن نمره ات ناراحتی و ازشون کمک میخواهی.
    اگر احساس میکنی پیگیری خودت خیلی جواب نمیدهد از همراهی والدینت استفاده کن.
    موفق باشی
    نشریه اینترنتی نوجوان ها

  47. سلام . من دانش آموز مدرسه تیزهوشان هستم . کارنامه این ماهم آماده شده و میخواهند پس دهند . درس خون هستم . اما در ورزش ۱۷ بردم . فقط این ۳ نمره و ۲ نمره شیمی کم داشتم . بحثم سر نمره ورزش است .من چشمم ضعیف است و نباید زیاد ورزش کنم .معلم بهم ۱۷ داد .بابام به مدرسه زنگ زد و توضیح و داد و آن ها نمره ام را ۲۰ کردند اما تعدادی از دوستانم اعتراض کردند و نمره ام ۱۵ شد .کمتر هم شد حالا نمیدونم چطوری انتقام بگیرم .

        1. دوست خوبم
          اگر او مرتکب کاری شده که شایسته سرد شدن بوده پس دیگر جای عذاب و ناراحتی ندارد و باید که مطابق سزای کاری که کرده او را فراموش کنی و نگران رفتنش نباشی.
          اما اگر سرد شدن تو بیش از اندازه بوده و حقش نبوده پس حتما به او پیامی بده و پیگیر ارتباط تان باش. از او سراغ بگیر و از کار و رفتارت عذرخواهی کن تا به شرایط متعادلی برگردید.

  48. کاربر عزیز “ملکه انتقام”
    خانم دکتر سلیقه دار، مشاور و روانشناس سایت اینگونه به پرسش های شما پاسخ داده اند:
    دوست خوبم
    قابل ستایش است که خودت میدانی انتقام گرفتن نتیجه و فرجام خوبی ندارد.
    حتی فکر انتقام هم بیشتر از اینکه باعث شود حال دیگری گرفته شود حال خودت را میگیرد،انرژی تو را حرام میکند و خلاصه بیشتر به خودت آسیب میرساند.
    اگر او شایسته شنیدن حرفهای تو هست به او بگو که چقدر دروغگویی های او زشت و زننده بوده است
    و اگر فکر میکنی نمیتواند از حرفهای تو درکی داشته باشد در این صورت بیشتر از این لحظه هایت را تلف نکن. انرژی هایت را برای چیزهایی صرف کن که نتیجه ارزشمندی داشته باشد.
    موفق باشی
    نشریه اینترنتی نوجوان ها

  49. من دوس دارم از یکی از دوستانم انتقام دروغ های کثیفش رو بگیرم میدونم اینده خوبی نخواهم داشت برای همین عصبی و پرخاشگر هستم امیدی به زندگی ندارم? و تمام فکرم مشغول این است که چگونه انتقام بگیرم باید چه کار کنم??

    1. سلام من یه دوستی داشتم مثل خواهرم بود ولی چند بار باهاش دعوا کزدم ولی خب دوباره بخشیدمش ولی این بار یه جوری دلمو شکست که هیچ وقت نمیتونم ببخشمش منو جلوی اون یکی دوستم کوچیک کرد
      لطفا بگین چیکار کنمممم

      1. پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:
        دوست خوبم
        فراموش نکن که بخشی از رفتار دیگران به خود ما مربوط هست.
        دفعاتی که بخشیدی بدون اینکه موضوع حل شود یا سر و سامان پیدا کند او را تشویق کردی که هر بار بدتر از دفعه قبل اقدام کند.
        به نظر می رسد بهتر است این بار فقط این هدف را دنبال کنی که اگر قرار است رابطه شما از سر گرفته شود حتما دلایل این اتفاق روشن شود و موضوع حل شود و بدون آن نیازی به اقدام از طرف شما نیست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تبلیغات
جدیدترین‌ها
تبلیغات
محبوب‌ترین‌ها
پیشنهاد نوجوان‌ها