من هر سال تابستون برای شناکردن میرم استخر. اما توی استخر یه ناجی هست که خیلی به من توجه میکنه.چیکار کنم تا این قدر به من توجه نکنه؟

پرسش:

سلام من هر سال تابستون برای شناکردن میرم استخر و عاشق شنا کردن هستم اما توی استخر یه ناجی هست که خیلی به من توجه میکنه و هی سعی میکنه به من نزدیک شه و با من حرف بزنه و البته مامانم اونو میشناسه ولی من هم ازش اولا خوشم میومد و هر وقت اون با من حرف میزد خیلی خوشحال میشدم تا اینکه یه روزی مامانم بهم گفت که زیاد باهاشصمیمی و علتشو بهم گفت. از اون موقع به بعد حتی اصلا نمیخوام باهاش حرف بزنم. حالا من چیکار کنم که اون نیاد پیشم؟ اصلا دوس ندارم حتی بهم نزدیک شه و ازش متنفرم و اون دیدگاهی که نسبت بهش داشتم عوض شده. به خاطر اون من ترجیح میدم نرم استخر تا اینکه برم و اونو اونجا ببینم و اعصابمو به هم بزنه. ولی نمیتونم به خاطر اون از شنا کردن و تمرین کردن حرفه ای دست بکشم و چون ما همیشه به اون استخر میریم من نمیتونم به یه استخر دیگه برم.

خب میدونین چیه مامانم فقط به من همین حرفو زده و گفته که اون ناجی که تو باهاش حرف میزنی آدم خوبی نیس بهش زیاد رو نده و کار خودتو بکن و سعی نکن مثل بقیه ناجی ها که باهاشون صمیمی هستی صمیمی بشی. منم به مامانم اعتماد دارم و میدونم که حتما به خاطر یه چیزی این حرفو به من زده. راستش من اول ازش خوشم میومد ولی از وقتی مامانم این حرفو گفت دیگه ازش زده شدم. نمیدونم چرا؟ و چون نمیخوام حرف مامانمو بی ارزش حساب کنم نمیخوام اون بیاد با من صمیمی صحبت کنه و با هم شنا کنیم چون میدونم اونوقت مامانم ناراحت میشه و من عذاب وجدان میگیرم. اونوقت دوست دارم سرم تو کار خودم باشه مثلا من با دوستام میرم استخر با دوستام خوش باشم نه اینکه اون ناجیه هی بیادو با من حرف بزنه و یا شنا کنه بگه بیا مسابقه بدیم و منم ناراحت شم. میخوام یه جوری بهش بگم که من نمیخوام باهات حرف بزنم و بهتره تو کار خودتو بکنی و منم کار خودمو ولی چیکار کنم هرکاری میکنم میاد پیشم و از یه جایی بحثو شروع میکنه و منم سعی میکنم تو کوتاه ترین جمله جوابشو بدم و برم سر کارو زندگیم. بااینکه نمیدونم مامانم چرا گفته آدم خوبی نیس ولی به هرحال اون مامانمه و مطمئنا نمیخواد چیزی به ضرر من باشه و منم برای حرف مامانم ارزش قائلم. حالا به نظرتون چیکار کنم که بدونه من اون ادمی نیستم که فکر میکنه با محبت کردن به من میتونه دل منو به دست بیاره و مثل بقیه ناجی ها باهام صمیمی شه. آخه میدونین چیه من شنا کردنم خیلی خوبه به خاطر همین همه ی ناجی ها هم از من خوششون میاد و باهام صمیمی هستن. ب خاطر همون ولی من از این آدم دیگه خوشم نمیاد. چیکار باید بکنم؟؟؟؟؟ 

پاسخ:

دوست خوبم،
اگر بودن در آن استخر به هر دلیلی مناسب نیست و هیچ طوری نمی توانی از آن ناجی دور شوی، پیشنهادم این است که  همین احساست را با مادرت در میان بگذار و از ایشان کمک بگیر. ممکن است اگر مادر بداند که تو چقدر به خاطر این سفارش در عذاب هستی یا در مورد اینکه حدود دوری کردنت از ناجی را بیشتر توضیح بده و یا همان پیشنهاد خودت باشه که به استخر دیگری بری.

در مجموع با مادرت روراست باش و در گفتگوهای دونفره خودتان اگر مساله ­ای هست بگو چون یکی دیگر از راه ­حل ها که به کمک بزرگترها قابل اجرا است این است که از مدیریت استخر بخواهید تا بیشتر افراد و ناجی ­هایشان را کنترل کنند.

در نهایت راه­ حل به خودت می ­رسد. من اگر به جای تو باشم و اگر مسال ه­ای که گفتی به همان سادگی باشد که تو بیان کردی و اتفاق دیگری در جریان نباشد، مثل یک انسان عاقل (که تو هستی) و بدون هر خجالتی، از ایشان می­خواهم به حرفهایم گوش دهد و به او می­گویم “از اینکه این­قدر وجودم برای شما مهم است ممنونم اما ترجیح می­دهم که زمان حضور در استخر بیشتر به تمرین­هایم برسم و با دوستانم باشم.” اگر همین احساس و سخن را با متانت و ادب بیان کنی طوری که فقط او شنونده تو باشد، در این صورت فکر نمی­کنم بازهم تلاش کند تا به تو نزدیک شود. اما اگر نتوانی احساست را روشن مطرح کنی و مدام بخواهی که از دست او در بروی بدون اینکه او بداند که چرا چنین رفتاری داری، نتیجه روشنی دریافت نمی­کنی.

موفق باشی

 

برای آشنایی با خانم مشاور و نحوه طرح پرسش خود از ایشان اینجـــــــــــا را کلیک کنید.

 

امتیاز به این نوشته
مقاله رو دوست داشتی؟
ارسال نظر
نظرت چیه؟
لینک کوتاه این مطلب
تبلیغات
جدیدترین‌ها
تبلیغات
محبوب‌ترین‌ها
پیشنهاد نوجوان‌ها