ناصرالدین شاه شکارچی

شکار وناصرالدین شاه

در همه دوران طولانی پادشاهی در ایران شاهان به شکار کردن، مخصوصا به شکار شیر بسیار علاقه داشتند و آن را نشانه پهلوانی و قدرت خود می دانستند. مهر پادشاهان هخامنشی نشان از پادشاهی دارد که سوار بر ارابه شیری را شکار می کند. نقش برجسته شکارگاه سلطنتی در بیستون نیز نمونه ای از علاقه پادشاهان ساسانی به شکار است؛ اما شاید بدترین روزگار برای حیوانات ایران، زمان پادشاهان قاجار باشد.

تاریخ

با ورود سلاح گرم و استفاده آن به وسیله شکارچیان نسل بسیاری از حیوانات از جمله شیر ایرانی که روزگاری نماد ایران بود به کلی از بین رفت. دوران حکومت قاجاریه به خاطر علاقه زیاد پادشاهان این سلسله به شکار و فراهم بودن امکانات زندگی پر تجمل اشراف و شاهزادگان و وسایل آسایش آنان، دوران رواج انواع تفریحات و شکار و گرمی بازار قوشدار باشی ها، میرشکار باشی ها و تفنگدار باشی ها بود. در این زمان مناطق و املاک بسیاری به قرق گاه های سلطنتی و خصوصی برای شکار اختصاص داده شد.

ناصرالدین شاه قاجار

در بین شاهان دوره قاجار، ناصرالدین شاه قاجار پیشرو در این کار است. وی چنان شیفته شکار بود که هر سال مبلغ کلانی به تفنگدار باشی حقوق می داد و چندین ماه از سال را با وجود مشکلات و خطرات آن زمان در سفر و شکار می گذرانید.در آن روزگار شکار در سراسر مملکت برای همه مجاز بود به استثنای شکارگاه های سلطنتی که در مجاورت پایتخت بود و سخت در حفاظت شکاربانان قرار داشت اما این شکاربانان طبق معمول در قبال گرفتن رشوه شکارچیان را بدان مناطق راه می دادند. مراکز شکار تهران عبارت بودند از: جاجرود، کن، دوشان تپه، دره لار، شهرستانک و سرخه حصار و البته در مسافرت های طولانی مناطق بسیاری از ایران در زمره مناطق قرق شده قرار می گرفتند. حیواناتی که شکار می شدند عبارت بودند از: کفتار، گرگ، شغال، روباه، یوزپلنگ، سیاه گوش، شیر بدون یال خوزستان، پلنگ

گزارش شکار

یاکوب. ادوارد پولاک آلمانی که قبل از طولوزان و اوایل سلطنت ناصرالدین شاه، پزشک مخصوص او بوده در سفرنامه خود موسوم به ایران و ایرانیان، دوره شکار ناصرالدین شاه در جاجرود را چنین توصیف می‌کند: مهم ‌‌ترین شکار سلطنتی، سالی یک ‌بار در اواخر ماه دسامبر (اوایل دی ماه) در دره جاجرود که شکارگاه یا نخجیرگاه کوچکی در آنجا هست، انجام می ‌پذیرد.  روزی معین، چند تیر توپ به عنوان علامت، آتش می‌شود و بلافاصله نیمی از سَکَنه، آن ناحیه را تخلیه می‌کنند؛ زیرا نه تنها عاشقان شکار، بلکه وزرا و معاونین آن‌ها، همه کارمندان، نظامیان صاحبان مقام، شاهزادگان و خان‌ها با اردوی شکار شاه همراه می ‌شوند. سپس در آنجا در طول رودخانه، چادرهایی برای آنها زده شده که سراسر دشت را می‌پوشاند و از دور، منظرۀ شهری پارچه ‌ای به خود می‌گیرد.

ناصرالدین شاه شکارچی

در کوچه‌ای که به قلعه تهران خیلی نزدیک است، خدمه سلطنتی و درباریان جمع می‌ شوند تا در رکاب شاه حرکت کنند. شاه می رسد و بر اسبی عربی که به زیبایی تمام آراسته شده، می‌نشیند. در طرفینش شاطر‌ها با لباس‌های خیال‌انگیزشان گام برمی‌دارند. داروغه و معاونین وزارت‌خانه‌ها با کلاه رسمی و لباس‌هایی به رنگ سرخ روشن نیز جزو ملتزمین رکاب هستند. فراشان درباری که با چوب‌های بلند مجهزند، به فریاد بلند می‌گویند: «برو، بروید؛ برو» و تماشاکنندگان تنبل و کم‌ حرکت را به کوچه‌های جنبی می‌ گریزانند و در عین حال، چند تن از فراشان به بام‌ های مجاور می‌روند تا اشخاص مشکوک و بدخواه را مراقب باشند و دستگیر کنند.

در برابر دروازه، کالسکه‌ای مجلل در انتظارشاه است. پانصد نوکر سوار بر اسب که به آن‌‌ها غلام شاهی گفته می‌شود، در زیر فرمان یساول‌باشی جلو کالسکه در حرکت‌اند و پیشاپیش هم عَلَم سلطنتی حمل می‌شود و آن میله‌ای بلند است که بر روی آن، پارچه‌ای سرخ رنگ کشیده‌اند و نوک آن به دستی طلایی ختم می‌شود. شاه به‌سرعت حرکت می‌کند و سواران با چهار نعلی خفیف، کالسکه را تعقیب می‌کنند. فقط دو تن از شاطران که چوبدست کوتاه مُطلایی در دست دارند، این راه را پیاده طی می‌کنند. پس از دو ساعت، این قافله به قصر شکار وارد می‌شود. شاطرباشی شاه را در پیاده شدن از کالسکه کمک می‌کند و بعد، شاه به اتاقی وارد می‌شود که بر فرش آن مخصوصاً شیرینی پاشیده‌اند.

توقف در شکارگاه

توقف در شکارگاه به طور متوسط، یک هفته طول می‌کشد . در این مدت، آن‌ها که با چادرهای نمدی گران‌قیمت، مجهز نباشند، ناگزیرند در چادرهای باز و اغلب در هوای برفی و نامساعد بگذرانند. حیوانات سواری و بارکش نیز در زیر آسمان به سر می‌برند. خلاصه آنکه همه در اردویی موقتی زندگی می‌کنند و ناچار از تحمل همۀ شداید آن هستند. هر روز با شلیک توپ، علامتی داده می‌شود. تمام ملتزمین رکاب و محافظین و خدمه جمع می‌شوند و منتظر آمدن شاه می‌شوند. به دنبال آن‌‌ها عقبه که عبارت‌اند از محافظین و تفنگچی‌ها، با باز‌ها و تعداد زیادی سگ شکاری فرا می‌رسند. آنگاه شاهزادگان و خان‌ها و معمولاً چند نفر شاعر می‌آیند. این شاعران معمولاً به هنگام صرف چاشت، محصولات فکر و ذهن خود را ارائه می‌دهند. شاه که محکم بر زین نشسته است، با اسب نژاد عربی خود، به سرعت رو به بالا می‌گذارد. چنانکه ملازمین به زحمت می‌توانند به وی برسند.

در شکارگاه، مثلاً جَرگه‌چی‌های متعددی به اتفاق سربازان، تپه‌های مشرف را اشغال می‌کنند. سپس شکار را به طرف شاه کیش می‌دهند تا وی آن را شکار کند. اگر یک بز وحشی، گذارش به میدان بیفتد، دفعتاً از اطراف بر آن تیر می‌بارد. ولی مسلم است که همیشه حیوان به تیر شاه از پای در می‌آید. معمولاً شاه فقط به صورت انفرادی به پرنده‌ها تیر می‌اندازد. هر چند که قدری نزدیک‌بین است، مع‌هذا مانند تقریباً همه ایرانیان، تیرانداز قابلی است. هر کبک که شاه به سویش قراول برود، هر چند که تیرش به هدف هم نخورده باشد، از طرف ملازمان به او تقدیم می‌شود. زیرا که خطا رفتن تیر شاه، شایسته نیست… مقارن اواخر روزهای شکار و معمولاً در روز پنجم، دو شتر نر مست را برای جنگ، به جان هم می ‌اندازند… پس از اتمام شکار، شاه با‌‌ همان جلال و جبروت که آمده بود، باز می‌گردد. منجمین، ساعت سعد و مناسب و دروازه‌ای را که از آن باید وارد شهر شود، معلوم می‌کنند. اعضای دیوانی تا نیم میل به استقبال وی می‌روند و وی هدایا و شیرینی‌های معمول و متعارف را دریافت می‌دارد.

در زیر تعدادی از عکس های شکار در دوران قاجار را می بینید.

ناصرالدین شاه شکارچی

تاریخ

ناصرالدین شاه شکارچی

ناصرالدین شاه شکارچی

ناصرالدین شاه شکارچی

 

 

امتیاز به این نوشته
شاید به این مطلب هم علاقمند باشید
وقتی توماس ادیسون نوجوان بود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *