بسیاری از نوجوانان در باره ارتباط باپدر و مادر سوالاتی داشته اند که مشاور سایت نوجوان ها به آن ها پاسخ داده است. اگر شما هم در این زمینه سوالاتی دارید در بخش پیام های پایین صفحه سوال خود را مطرح کنید.
پرسش
من راستش دختری خیلی خجالتی هستم. اصلا نمیتونم راحت با مادر و پدرم حرف بزنم و به آن ها مشکلمو بگم.لطفا کمکم کنید چگونه با مادرم راحت حرف بزنم؟
اغلب نوجوان ها مثل تو فکر می کنند که نمی توانند به راحتی با مادر و پدر خود صحبت کنند. ممکن است واقعا خجالتی باشی و ممکن است این توانایی برای صحبت کردن رو در رو برایت مشکل باشد اما چاره راه همین است که بر این احساس نادرست غلبه کنی و باور کنی که می توانی و به خودت بگویی که من باید بتوانم با مادرم صحبت کنم، من باید بتوانم احساسم را با نزدیکترین افراد در زندگیم که مادر و پدرم هستند در میان بگذارم.
اما با این همه راه های دیگری هم هستند که می توانی آن ها را امتحان کنی.
برای مثال می توانی حرف هایت را بنویسی، سرفرصت آن ها را بخوانی تا اطمینان حاصل کنی که دقیقا منظور تو را می رساندو بعد هم داخل پاکت بگذاری و رویش بنویسی که مادر و پدرت هر دو این نوشته ها را بخوانند.خلاصه راه های این طوری هم هست اما اینکه فکر کنی که آیا راهی هست که با آن ها صحبت نکنی اصلا نیست. هم تو و هم آن ها به این حرف زدن احتیاج دارید و باید بتوانید با هم صحبت کنید. نه صحبت در مورد غذا و کارهای روزانه، بلکه در مورد احساس ها و برداشت هایتان، در مورد زندگی و در مورد چگونه خانواده خوبی بودن.
سعی خودت را برای ارتباط باپدر و مادر بکن حتما می توانی.
پرسش
درباره اختلاف پدر و مادر هم مطالبی را بگذارید.
پاسخ
امیدوارم بتونی همیشه روی احساساتت کنترل داشته باشی که هر گز نه تنها از گریه بلکه از خنده زیاد هم نمیری.
موضوع اختلاف پدر و مادر موضوع مهمیه که تو بهش اشاره کردی و حرفهای زیادی هم در موردش گفتی که شاید لازم باشه مقاله هایی در این باره کار کنیم و توی سایت بگذاریم. اما پیش از اون لازمه همه بچه ها (منظورم همه فرزندان هست) یادشون باشه که در جریان اختلاف والدین هرگز سهمی ندارند و بر این اساس نباید از این بابت دچار هراس و یا عذاب وجدان شوند که شاید حضور آنها موجب این اختلاف بوده و یا این حضور، اختلاف آنها را تشدید کرده است.
اگر بتوانی به موضوع اینگونه نگاه کنی، بنابراین میتوانی حداقل تو در خانواده آرامشت را حفظ کنی و نتیجه این آرامش این میشود که میتوانی در مواقع لازم کارهای دیگر در خانه را مدیریت کنی تا کمتر به مادر یا پدرت فشار کار و مسئولیت های خانه وارد شود.
همچنین خوب است یاد بگیری که هرگز بین آنها قضاوت نکنی، چون رابطه مادر و پدر از پیچیدگی زیادی برخوردار است و نمیتوانیم به سادگی بین آنها قضاوتی داشته باشیم. حتی گاهی ممکن است با شنیدن صحبتهای هر دو طرف هم نتوانیم در مورد اتفاقات بین والدین درست نظر بدهیم. بنابراین اگر در مورد آنها قضاوت نکنی و تلاش نکنی که جانب یکی را بیشتر از دیگری بگیری، در این صورت میتوانی به عنوان یک فرد مستقل و بیطرف، مورد اعتماد و تکیه هر دو قرار بگیری و همین اتفاق موجب میشود که آنها با دیدن تو احساس بهتری داشته باشند و آرامش را در وجود تو ببینند.
در ضمن یادت باشه که همه والدین با یکدیگر دارای اختلاف نظر هستند اما همه مانند هم رفتار نمیکنند و به همین دلیل اشکال مختلفی از اختلاف والدین وجود دارد. اما همیشه امیدواریم که هم آنها بدانند که بهترین روش برای گفتگو چیست و هم فرزندان یاد بگیرند که در مواقع تعارض و اختلاف نظر والدین بهترین رفتار چیست.
پرسش
من تو خانواده ای بزرگ شدم که بدلیل شرایط اقتصادی و…. هر کسی باید از 12 سالگی به بعد رو پای خودش وایسته. هم درس خوندم هم پیش خانوادم کشاورزی کردم. الان 10 سال گذشته و همچنان پا به پای مادر پدرم کار کردم. ولی الان شرایط مثل 10 سال پیش نیست. مادر پدرم مریض میشن. من نمیتونم تحمل کنم. تا حدی که شب راروز از ترس از دست دادنشون میترسم.
بیشترش به خاطر اینکه از خیلی چیزا محروم بودن. زحمت کشیدن. جون کندن تا من درس بخونم ولی آسایش ندیدن.
ما خونمون روستاس 1 سال کار میکردن به زور خرج مدرسمو سرویسو… خرج زندگیمون می شد.الان 5 ماهی میشه بدجور ناراحتم.چرا باید آخره این همه زجر و سختی اینطور باشه؟چرا باید تازه که من میخوام برا خودم کاری راسو ریس کنم، جایی استخدام بشم، مادر پدرم مریض بشن؟چرا نباید مثل بقیه مادر پدرا مادر پدر من نتونن جایی برن ماشین داشته باشن مسافرت برن؟چرا باید اینهمه واسه درس من زجر بکشن تا بخوام یه جایی برسم، اینطور بشه؟میدونم حکم خداست ولی چرا مقابل این همه زجر و سختی لذتی نبینن؟
خیلی خیلی شاکیم درسته این روزگار کاری کرده که روی پای خودم وایسادم میتونم همه شرایطو تحمل کنم مقابل هر کاری سر خم کنم کار کنم و….ولی مادرم پدرم باشن.
خدا سایشونو بالا سرم نگه دار.خدا الان نیاز به سلامتی دارن.خدا اینهمه تلاش و زحمت و سختی لذتش کو؟
پاسخ
حتما خودت هم میدانی که سختی های زندگی بهترین و بزرگترین منبع برای انسان شدن و کامل تر شدن ما هستند و به همین دلیل است که در زندگینامه افراد بزرگ میبینی که اغلب روزهای خوشی در زندگی خود نداشته اند و بیشتر از سایرین سختی کشیده اند. به همین دلیل باید به خودت افتخار کنی و ما هم به تو افتخار می کنیم.
اما اینکه به شدت نگران وضعیت والدینت هستی، احساس خوبی نیست. با تمام وجود برای سلامتی آنها دعا میکنیم و از خدا می خواهیم که ایشان را شفای عاجل داده و در پناه خود بگیرد، با این همه نباید یادمان برود که توکل واقعی یعنی اینکه همه چیز را خصوصا آنجا که دیگر از توان و اراده ما خارج است به او بسپاریم تا به آرامش برسیم. از شرایطی که امروز داری استفاده کن و به جای پرسش “چرا” از خداوند که لغتی است که در چنین وضعیتی، شیطان به دهان ما می اندازد تا با ایجاد حس ناتوانی خود را مورد ظلم قرار گرفته بدانیم، این را فرصتی بدان که معنای واقعی توکل بر خدا را تجربه و تمرین کنی. نگرانی، تنها تو را ضعیف می کند و تو یکی از بهترین امیدهای والدینت برای ادامه زندگی هستی.یادت باشد که خداوند با نا امیدان نیست.
پرسش
خانوادم همش من رو مجبور می کنن که چیز هایی رو که خودم هیچ علاقه ای به آن ها ندارم، انجام بدم و همیشه به من میگن: بچه های فامیل از تو بهترن. لطفا بگید چیکار کنم؟
پاسخ
اینکه کسی مجبور باشه مطابق میل دیگران رفتار کنه حس خوبی نیست و این را می توانم کاملا درک کنم. اما نکته مهم این است که نمی دانم خانواده تو در چه زمینه هایی و تا چه اندازه ای از تو انتظار دارند. گاهی ممکن است انتظارات خانواده در خصوص مسائل مهمی باشد که دقیقا با جایگاه اجتماعی تو ارتباط دارد و شاید هم توقع آن ها در اندازه و زمینه ای باشد که بودن و نبودن آن رفتار تاثیر چندانی در زندگی تو ندارد. به همین خاطر، ابتدا باید با این انتظارات آشنا باشیم و چه خوب است که تو این موضوع را برای خودت روشن کنی و سپس در مورد آن ها تصمیم بگیری.
برای این منظور توصیه می کنم با خانواده ات یک جلسه خانوادگی برپا کنی، در این جلسه حضور تو به همراه والدینت ضروری است. لازم است از پیش، زمان مناسب جلسه را شناسایی و به والدینت اعلام کنی. در این جلسه از والدین خود بخواه تا در مورد انتظاراتشان از تو صحبت کنند. بگویند که در مورد چه چیزهایی و چرا از تو توقع دارند تا به گونۀ دیگری رفتار کنی. اگر دلایل آن ها قانع کننده بود که دیگر کاری نداریم جز اینکه شما در مورد راه بازگویی انتظاراتشان یادآوری کنی که هرگز مقایسه کردن تو با دیگر فرزندان اقوام پسندیده و مناسب و موثر نیست. البته یادت باشد که در این یادآوری کردن حتما جانب احترام را هم داشته باشی.
اما اگر نظراتشان تو را قانع نکرد و به نظرت رسید که منطق آن را یا درک نمی کنی و یا واقعا منطقی نیست در این صورت، تلاش کن تا دلالیت را برای آن ها شرح بدهی تا متوجه غیر منطقی بودن انتظارشان بشوند. اما باید قول بدهی که تلاشت را برای ارتباط باپدر و مادر بکنی تا درک درستی از انتظارات و چرایی مقصود آن ها به دست آوری.اگر دوست داشتی مرا در جریان این گفتگو قرار بده.
پرسش
با سلام. من دختری 13 ساله هستم که نمیتوانم با جر و بحث های پدر و مادرم کنار بیایم. از بچگی هم همینطور بودم. وقتی که بزرگتر شدم به خودم گفتم که این بحث ها در هر خانه ای هست و به قول معروف (زن و شوهر دعوا کنند ابلهان باور کنند) ولی همین چند مدت پیش بود که توی یکی از همین بحث هایشان مادرم به پدرم گفت که (چرا همان اول که میخواست ازدواج کند درست فکر نکرد تا الان به این نتیجه برسد که بهترین سال های خود را بر فنا داده و بسیار دوست دارد که از پدرم طلاق بگیرد ولی به خاطر من چنین کاری را نمیکند)
خانم دکتر خواهشا به من بگید که معنی این حرفا یعنی چه؟ آیا واقعا درست هست من از این بابت خیلی ناراحت هستم تقریبا تمام عمرم داشتم با این موصوع کلنجار میرفتم و درست زمانی که فکر میکردم. این چیزها در همه خانه ها هست و چیز عادی هست متوجه شدم که نه و تمام این مدت اشتباه میکردم و این چیزها در خانواده ها عادی نمی باشد. خواهش میکنم بهم بگید که چطور با این موضوع کنار بیام.
پاسخ
همان طور که خودت هم اشاره کردی در هر خانواده ای ممکن است اختلاف نظر وجود داشته باشد و گاهی هم این اختلاف نظر همراه با جر و بحث بیشتر جلوه پیدا می کند اما وقتی این زمان طولانی پدر و مادر تو با وجود اختلافاتی که داشتند از یکدیگر جدا نشده اند بنابراین میتوان این نتیجه را گرفت که آنها قصد جدایی ندارند و تنها برای اینکه بتوانند خشم و ناراحتی خود را ابراز کنند از چنین تهدیدهایی استفاده میکنند. البته در اینکه این رفتار اصلا پسندیده نیست شکی نیست ولی نگرانی تو هم چندان جایی ندارد.
ضمن اینکه باید تلاش کنی تا خودت را درگیر شنیده هایت در جر و بحث های آن ها نکنی، بهتر است زمان مناسبی که حالشان خوب است همین جملاتی که برای من گفتی و به راحتی نشان میداد که چقدر از این شرایط احساس ناآرامی میکنی، احساست را با مادر و پدرت در میان بگذاری و از آن ها بخواهی تا برای حل مسائلشان از یک ریش سفید فامیل و دوستان و یا از مشاور کمک بگیرند.
اگر واقعا این اظهار نظر درست باشد که آنها به خاطر تو دارند با یکدیگر زندگی میکنند طبیعی است که این با هم بودن باید همراه با آرامش و خوبی باشد و به نظر می رسد تو می توانی پیام رسان خوبی برای آنها باشی.
پرسش
با سلام. من تک فرزند هستم و امسال کنکور داشتم و چون سمپادی هستم تقریبا فقط در اتاقم درس میخواندم و ارتباطم با کتابهایم بود. ولی مادرم همیشه سر موضوعات مختلف به من گیر میداد که باعث آشفتگیم میشد و من هم چون بسیار حساسم سریع گریه میکردم. من احساس میکنم رابطه صمیمانه ای که یک مادر با فرزندش دارد بین ما نیست.
لطفا کمکم کنید چون دوست ندارم من هم در آینده با فرزندم اینگونه باشم. یه جورایی نمیتونیم با هم کنار بیایم. اون کارمنده و وقت کمی برای من میذاره. احساس میکنم توقعات نابجایی ازم داره. هر وقتم که با هم صحبت میکنیم میگه تو اذیتم میکنی.
پاسخ
این موضوع خیلی مهم است که بدانیم چرا مادر تصور می کند تو او را اذیت میکنی و چرا تو هم متقابلا احساس میکنی او با تو مشکل دارد و موجب ناراحتی ات میشود. فهمیدن دلیل این رفتارها میتواند به حل مساله کمک کند.
روشن است که چاره ای جز این نیست که بتوانی به گفتگو با مادر بنشینی و احساس و برداشتت را با آرامی با ایشان در میان بگذاری. برای این کار، حتما از قبل به مادر بگو که قصد داری صحبت کنی و نیاز داری تا وقت مناسبی را ایشان تعیین کند.
قبل از شروع جلسه گفتگو با خودت یک پارچ آب خنک و دو لیوان بیاور. روی یک برگه هم بنویس که امروز فقط قصد دارم بشنوم و احساسم را بگویم و اصلا نمیخواهم عصبانی شوم و یا از خودم جانبداری کنم. فکر کن موقع صحبت کردن داری در مورد فرد دیگری حرف میزنی در این صورت میتوانی بدون تعصب در مورد خودت به حرف او گوش کنی و متوجه منظورش شوی.
داشتن برگه سفید و خودکار هم لازم است. موقع صحبت کردن با یکدیگر اگر حرفی به ذهنت رسید بین صحبت او شروع به حرف زدن نکن. روی برگه یادداشت بگذار تا زمان تو که رسید در موردشان حرف بزنی و یادت باشد که این جلسه دادگاه نیست. نمیخواهیم کسی را محکوم کنیم و یا کسی را از یک گناه تبرئه کنیم. فقط میخواهیم حرف بزنیم و در مورد درست یا غلط بودن احساسی که داریم اطمینان پیدا کنیم.
هر زمان احساس کردید که از گفتگو خسته شدید و یا بهتر است فضا تغییر کند، بخواه که ادامه جلسه به روز دیگری منتقل شود. برگزاری چنین جلساتی حتی اگر به رد و بدل کردن چند جمله هم ختم شود تاثیر خیلی زیادی درایجاد ارتباط مناسب دارد.
پرسش
سلام خانم دکتر. چند وقت است که دلم می خواهد یک گوشی خوب و بزرگ بخرم. الان پنج شش ماهی است که گوشی ندارم و اصلا اعتراضی نکردم اما یک ماه است که مدرسه ها تعطیل است و دلم خیلی برای دوستانم تنگ شده و هر چی به پدرم میگویم برایم تهیه نمی کند.
تازه از صبح تا شب خواب گوشی میبینم. پدر من خیلی پولدار است ولی برای من چیزی را به راحتی تهیه نمیکند. مادرم هم خیلی بد قلقی میکند و اگر پدرم هم راضی شود مادرم کوتاه نمی آید. مادر من ۲۷ سال سن دارد ولی خیلی مثل پیر زن ها رفتار میکند. تازه مادرم چادری است و مثل پیرزن ها صورت خود را میگیرد و اگر من هم چادر سرم نکنم اعتراض میکند. حتی اگر کمی هم آرایش کنم خون به پا میکند. خوب من نوجوانم و رده سنی من با مادرم فرق دارد. مادر من نمیگذارد خوش بگذرانم و فقط میگوید نمازتو خوندی؟ اینکارو کردی؟ اونکارو کردی؟ و فقط دستور میدهد و من هم برای اینکه زیر ظلم مادرم نرفته باشم همیشه نماز هایم را بدون وضو میخوانم.
با اینکه فاصله سنی ما کم است ولی او همیشه مثل پیرزن ها رفتار میکند و همیشه با من مخالف است. مادرم نه تنها زور میگوید بلکه در گوش پدرم هم میخواند و او را هم تحریک میکند. چیکار کنم از دست مادرم؟؟؟ کمکم کنید.
پاسخ
در شرایطی که فکر و ذهن تو نسبت به خانواده ات حس می کنند هر راه حلی می تواند به شکست منجر شود، اولین قدم این است که با وجود همه انتظارات آنها از خودت که ممکن است تحمل برخی از آنها برایت بسیار سخت هم باشد، تلاش کنی و متوجه شوی که چرا چنین انتظاری از تو دارند و به دنبال چه هدفی برای تو هستند؟ شاید این طرز فکر به تو کمک کند تا بتوانی کمی مثبت تر به آنها نگاه کنی و آن وقت می توانیم امیدوار باشیم که بقیه شرایط هم با گفتگوی بین شما حل شده و شکل بهتری بگیرد.
بنابراین همراه با تلاشی که در ذهن خود داری، حالا یکی از انتظارات آنها را انتخاب کن و از آنها بخواه تا در مورد این انتظار با تو صحبت کنند. دلایل خود را بگویند و توضیح دهند که این انتظار آنها در نهایت برای تو چه شرایطی را ایجاد خواهد کرد. اگر حرفهایشان با منطق تو هم تطبیق داشت که چه بهتر اما اگر نتوانستی آن را درک کنی احساس و نظر خودت را بیان کن و از آن ها بخواه تا به تو کمک کنند تا بتوانی ضمن درک کردن حرفهای آنها تن به انجام خواسته آنها دهی.
یادت باشد در این جلسه حرف از گوشی تلفن نزنی. چون این انتظاری است که تو از آنها داری و بهتر است با برگزاری جلسات گفتگوی بیشتر که موجب میشه بیشتر یکدیگر را درک کنید آن وقت درخواست خودت را بیان کنی. در این شرایط هم مهم است که دلیل مخالفت آنها را بدانی و با هم بررسی کنید که آیا برای برآوردن این انتظار می توانید قوانینی وضع کنید تا بتوانی ضمن بهره مندی از گوشی تلفن همراه به آنها آرامش و احساس امنیت هم بدهی؟ در این صورت شما با تفاهم و در چارچوب منطق با هم حرف زده اید و این راه شرایط بهتری را در خانواده و ارتباطتان با یکدیگر ایجاد می کند.
پرسش
سلام ممنون بابت مشاوره ای هایی که بهم دادید. مشکل من با کره ای ها و مادرم هستتش. . مثلا من میرم سایت کره پیکس، خوب ناظم انجمنم و از کره ای ها خوشم میاد. بهم میگه دیگه حق نداری بری کره پیکس. منو می ترسونه اذیت میشم. خوب منم مامانمو دوست دارم دلم نمیخواد ناراحتش کنم. گاهی اوقات به خاطر درس خوندنم گریه میکنه.
میگه درس نمی خونی. من از درس خوندن تو راضی نیستم. خیلی ناراحت میشم، غذا که میخورم انگار برام مزه نداره. پشت کامپیوترم عذاب وجدان میگیرم. میگه قرآن نمیخونی والا به خدا من هر روز با ماه رمضون یه جز میخونم. بابامم میگه دیگه نتو برات شارژ نمیکنم. والا چت هم نمیکنم، یه گپ کوچولو میزنم که به خاطر آشناییم با کامپیوتر ازم سؤال میپرسن. تو چت رسانه کره پیکس با هیچ پسری هم چت نکردم و نمیکنم فقط با دخترا. خیلی با پسرا باشه واسه آشناییم با کامپیوتره فقط همین.
همچنین از وقتی که از چابهار نقل مکان کردم به زابل به دلیل موقعیت شغلی پدرم، بسیار درس هایم ضعیف شده. من ریاضی ام را بیش از حد کم شدم. من از این شهر و مردمانش بدم میاد. خیلی از لحاظ فرهنگی با من تفاوت دارند. کره ای هارو هم همونا تو ذهن من انداختند. لطفا کمکم کنید.
پاسخ
توصیه هایی که در نامه قبل برایت نوشتم میتواند برای خودت راهگشا باشد تا همانطور که خودت هم گفته بودی به هر حال عادت زیاده خودت را به این جور مسائل کم کنی.اما حالا که مساله بین خانواده تو هم حساسیت برانگیز شده توصیه میکنم حتما در اولین زمان از مادر و پدرت بخواه تا یک زمانی را با تو به گفتگو بنشینند.
به آنها از احساست در مورد کره ای ها، مسئولیتت در آن انجمن، پایبندیت به اینکه با پسرها گفتگو نمیکنی و … صحبت کن. از آنها بخواه اول کاملا به حرف های تو گوش دهند.سپس از احساست در مورد شهری که زندگی میکنی بگو و اینکه احتمالا همین احساس هم موجب شده تا تو افت بیشتری داشته باشی.
حالا سراغ راه حل ها برو. بگو که از طریق این سایت کمک گرفتی و می خواهی تلاش کنی تا بخشی از مشکل را که احساس میکنی به تو مربوط هست رفع کنی. حالا به آنها گوش بده. بخواه تا در مورد احساس و راه حلشان صحبت کنند. در این گفتگو باید شما به راه حلی برسید که هم تو و هم خانواده ات در مورد آن توافق داشته باشید.شاید راه حل این باشد که زمان را کم کنی یا اینکه به آنها اجاره نظارت بدهی یا … اما هر چه که باشد باید راه حلی باشد که همه شما آن را قبول دارید و تو میتوانی به آن پایبند باشی.
پرسش
من عاشق پدر و مادرم هستم و متاسفانه بعضی وقت ها سر مامانم سر بعضی از اتفاقات روزمره داد می زنم و البته خودم هم خیلی ناراحت می شم. من به مرگ خیلی فکر می کنم و چون نیکی به پدر و مادر موجب راهیابی انسان می شه من همیشه نهایت سعی و تلاشمو می کنم تا آن ها را راضی نگه دارم و از جهنم خیلی می ترسم. برای ارتباط باپدر و مادر چیکار باید کنم؟
پاسخ
نیکی کردن و متوجه اخلاق و رفتار خود بودن تنها به بهانه مرگ و داشتن زندگی در بهشت نیست و بیشتر با ویژگی مهم انسان که همان تعالی و تلاش او برای رشد و تحول خود است ارتباط دارد. به همین دلیل با توجه به این که خودت آن قدر دانا هستی که متوجه اشتباه بودن و بدی رفتارت شده باشی توصیه می کنم که یک جدول با قید روزهای هفته آماده کنی.
سپس در برابر هر روز هربار که در شرایطی قرار گرفتی که ممکن بود رفتار ناشایستی از تو در برابر مادر و پدرت سر بزند و تو توانستی خودت را کنترل کنی یک علامت بزنی. به این ترتیب تعداد علامت ها را بیشتر کن. یادت باشد اگر خدای نکرده رفتاری نامناسب داشتی باید یکی از علامت های همان روز را خط بزنی. این نمودار به طور مداوم به تو یادآوری می کند که مراقب رفتار و اخلاقت باشی و همین تمرین و مراقبه به تو کمک می کند که به زودی آرامش و متانت در رفتار برایت عادت شود و کار سختی نباشد.
پرسش
سلام. من مادر یک نوجوان 15 ساله هستم. پسر من امسال از زمین تا آسمان با سال گذشته فرق کرده و دارم دیونه می شم. نه درس می خواند، افت شدید درسی پیدا کرده، پارسال معدل 19 داشت و امسال به 14 افت پیدا کرده و کلاس اول دبیرستان است. اصلا سر در گمه نمی دونه چیکار کنه، هر راهی که بهش می گیم دو روز انجام میده و بعد ادامه نمی ده. بهش می گم دوست داری نماز بخونی؟ می گه آره. بعد همون نماز خوندن رو هم رها می کنه. تو رو خدا کمکم کنید. نمی دونم چیکار کنم؟
پاسخ
افت تحصیلی در تغییر مقاطع تحصیلی طبیعی است اما در مورد هر دانش آموزی ویژگی و شرایط خودش را دارد. این که پسر شما گاهی به برخی چیزها علاقه نشان می دهد و بعد نمی تواند زمان زیادی درگیر آن باشد نمی تواند بدون ارتباط با ویژگی های دوره نوجوانی باشد. برای شما در درجه اول مهم این است که بر خودتان مسلط شده و از نگرانی پرهیز کنید. ویژگی های او را در گذشته و اکنون به طور مداوم مقایسه نکنید و او را احیانا سرزنش نکنید. تکرار و یادآوری آنچه در کذشته بوده و آنچه هم اکنون هست در او این اندیشه را قوت می دهد که من دیگر آدم خوبی نیستم و یا توانایی تغییر خودم را ندارم.
حالا که به امتحانات نزدیک است یک جلسه فوری مشاور تحصیلی با یک مشاور داشته باشید اما بعد از امتحانات این جلسات مشاوره را پیگیری کنید. ممکن است مشاور بتواند پس از شناسایی دلایل اصلی رفتار فرزند شما راهکارهایی را برای پیشگیری از افت های دیگر به شما نشان دهد.
پرسش
سلام. من یک مشکل بزرگ دارم. من در کلاس هفتم درس می خوانم و خواهرم در کلاس پنجم.متاسفانه خانواده ی من اصلا به درس من توجه ندارند و بیش تر به خواهرم توجه می کنند. آن ها حتی نمی دانند که من در نمره ی زبان انگلیسی نفر اول شدم و به من بی محلی می کنند. در صورتی که وقتی منم کلاس 5 بودم اصلا به درس من اهمیت نمی دادند. به راهنمایی شما نیاز مندم.
پاسخ
موردی که اشاره کردی، اگر واقعیت داشته باشه ناراحت کننده است اما به نظرم ممکنه دلایلی برای این کار وجود داشته باشه. یعنی اول باید مطمئن بشی که آیا این تفاوت در نگاه ها وجود داره و دوم این که آیا برای این کار دلیل خاصی هست یانه. اگر خواهر شما دچار مسائلی باشد که شما از آن بی اطلاع باشی در این صورت درست نیست که در مورد رفتار والدینت با او این طوری قضاوت کنی.
یادت باشه که پیش از هر کاری و هر تصمیمی باید بتونی اطلاعاتت را کامل کنی و بهترین حالت هم این است که در یک جلسه خانوادگی با مادر و پدرت صحبت کنی. احساس و برداشتت را با آن ها در میان بگذاری و ببینی که آیا این برداشت ها چقدر واقعی هستند و دوم این که چرا آن ها چنین رفتاری دارند. من اطمینان دارم که اگر بخواهی این شرایط را درک کنی حتما این گفتگو به تو کمک خواهد کرد.
پرسش
سلام من 12 سالمه. ما کلا تو خانواده 3 تا بچه هستیم و من از خواهر و برادرم بزرگ تر هستم. احساس می کنم که مادر و پدرم خواهرم را از من بیشتر دوست دارند. وقتی این موضوع را با مادرم در میان می گذارم او می گوید که ما همه ی شما رو به یک اندازه دوست داریم. وقتی هم که به خواهرت توجه می کنیم به خاطر این هستش که صدایش در نیاید!!! لطفا کمکم کنید.
پاسخ
اولا آفرین به تو که احساست را با والدینت در میان گذاشتی. خوب است همه ما پیش از هر قضاوت و یا رفتاری، تلاش کنیم تا مسائلمان را با مادر و پدر خود در میان بگذاریم تا از ادامه یک فکر نادرست بیرون بیاییم.
اما حالا که تو در گفتگو با مادرت قانع نشدی، بهتر است به فکر این باشی که چرا این اندیشه که اطرافیان تو را کمتر دوست دارند، در ذهنت ریشه گرفته است؟ برای این منظور لازم است در چند برگه جدولی داشته باشی و به این سوالات پاسخ دهی، برای هر مورد باید به نمونه های روشنی اشاره کنی:
- کدام رفتار مادر و پدر من نشان می دهد که آن ها مرا دوست ندارند؟
- آیا رفتاری از مادر و پدرم می شناسم که نشان می دهد آن ها مرا دوست دارند؟
- کدام رفتار مادر و پدرم نشان می دهند که آن ها به فکر من هم هستند؟
- آیا من رفتاری دارم که موجب ناراحتی و یا عدم درک آن ها می شود؟
- دوست داشتم مادر و پدرم چگونه با من رفتار کنند؟
پس از پاسخگویی به سوالات و تلاش برای این که هیچ سوالی بدون جواب کافی نباشد، نوبت به این می رسد که در موردشان فکر کنی و ببینی آیا قضاوت تو عادلانه بوده است. اگر همین اندازه هم برایت راهگشا نبود، همراه این برگه جلسه دوباره ای با حضور مادر و پدرت معین کن و از آن ها بخواه تا در مورد نوشته های تو فکر کنند و در مورد احساست با دلیل و نمونه صحبت کنند.
در پایان نمی توانم از ذکر این نکته بگذرم که باور کردنی نیست که مادر و پدری بتوانند فرزندی را بر فرزند دیگر خود ترجیح دهند و بدون شک تو را هم مانند دیگر فرزندانشان دوست دارند اما این احساسی است که باید در ذهن تو هم روشن و به باور تبدیل شود.
12 پاسخ
سلام ممنون از سايت خوبتون
من سيزده سالمه و اصلا نميتونم درباره احساساتم با خانوادم صحبت كنم.
از يه طرف حس ميكنم كه ميتونم بابا و مامانم رو قانع كنم ولي وقتي به حرفاشون گوش ميكنم ميبينم كه هم مامانم درست ميگه هم بابام.
مثلا ما توي خونمون شام نداريم و بابام ميگه بريم سينما بعد مامانم ميگه اول خريد كنيم بعد… حالا بابام ميزنه زيرش نه سينماهرو ميريم نه گوشتي ميخريم بعدم مامانم و بابام قهر ميكنن بعد كه ميشينم باهاشون حرف بزنم اصلا نمتونم سريع بقضم ميگيره و ميخوام گريه كنم همين الانم اشك تو چشمام جمع شده جمعه كه ميشه ميخوام از خونمون فرار كنم.
سلام خانم من۱۱سالمه و واقعا بعضی چیزا یا بهتره بگم خیلی چیز هارو میدونم
که مامانم خبر نداره من میخوام بگم ولی احساس میکنم اگه بگم اعتمادشو به من از دست میده دیگه نمیتونه بهم اعتماد کنه یا حتی کتکم بزنه میشه کمک کنید چشکلی رازامو بهش بگم یا خواسته هامو؟
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:دوست خوبم
اینکه متوجه هستی گفتن رازهایت با مادر می تواند کمک کننده باشد خوشحالم و تو را تحسین می کنم.
اما نگرانی ات را هم درک می کنم . اینکه فکر کنی شاید از دست تو عصبانی شود یا اینکه ممکن است اعتمادش به تو کم شود و …
اینها ممکن است اتفاق بیفتد اما اطمینان داشته باش نتیجه آن حال بهتر خودت خواهد بود. مادر تو قطعا بیشتر از هر کسی در این دنیا خیر و خوشحالی تو را می خواهد. بنابراین با این یقین تلاش کن خودت را راضی نگه داری که حرفهایت را به او بگویی.
برای این کار بهتر است با مادر صحبت کنی و اول بگویی که چیز هایی را تمایل داری با او در میان بگذاری. بگو که مربوط به گذشته است و تمام شده. یادآوری کن که یا یک مشاور مشورت کرده ای و به تو گفته اند که باید با مادرت صحبت کنی.
بعد هم نگرانی ات را بگو، اینکه می ترسی مثل قبل دوستت نداشته باشند یا اعتمادشان کم شود و …
در عین حال خودت را آماده کن که اگر عصبانی یا غمگین شدند نترسی و بدانی که این حالت او می گذرد و همیشه دوستت خواهند داشت.
راستی اگر حرف هایی که در دلت داری خیلی زیاد هستند جلسه اول فقط بخشی از آن را بگو. بقیه را برای دفعه دیگری بگذار تا زیاد حالشان دگرگون نشود.
سلام خانم خانم من با خانوادم مشکل دارم حرفم نمیتونم بزنم گریم میگیرع مثل درخواست کنم با استرس میگم من میترسم دعوام کنن من با خودم راحتم چون حس میکنم یه کسی پیشم هست کع میتونم باهاش راحت صبحت کنم اما نمیتونم ببینمش میشه کمک کنید
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار :دوست خوبم
برای اینکه بتوانی این ترس را پشت سر بگذاری لازم است از تکنیک تصور بدترین حالت استفاده کنی.
در این تکنیک به خودت می گویی اگر دعوایم کنند چه می شود؟ فکر کن در شرایطی هستی که دعوا می کنند، چه اتفاقی رخ می دهد؟ با این تصور، بدترین حالت را مجسم کن، دیدی ؟ اتفاق خوبی نیست اما آن قدر هم که فکر می کنی وحشتناک نیست. حالا با اطمینان به خودت بگو باید حرفت را بزنی آخرش اینه که دعوا کنند.
اگر چند بار به همین شکل رفتار کنی مغز تو عادت می کند که از ترس تسلیم شرایط نشوی.
هم چنین برای اینکه در خودت رها نشوی و تصور اینکه کسی پیشت هست را بتوانی مدیریت کنی، نیاز به صحبت گردن بیشتر با دیگران داری. پس به این خاطر هم که شده با والدینت بیشتر حرف بزن و البته ارتباط و گفتگو با دوستان هم تاثیر خیلی خوبی دارد.
تلاشت را بکن و بعد از یکمدت خبری از خودت بده که تا چه حد پیشرفت کردی و نتیجه چطور شد.
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:دوست خوبم
گاهی پیش می آید که با افراد نزدیک و عضو خانواده هم نمی توانیم صحبت کنیم. این خیلی عجیب نیست اما اگر طولانی و همیشگی باشد در این صورت لازم است کمی تغییرات را در رفتارمان به وجود آوریم و در رنج نمانیم.
حالا که می خواهی از رنج تنهایی خلاص شوی بهتر است اولا اطمینان پیدا کنی که باید و حتما با مادر و پدر رابطه ات را اصلاح کنی. وقتی بپذیری اتفاقات خوبی برایت رخ می دهد.
دوم اینکه از بیان حرف هایی شروع کن که چندان چالشی نیستند و تو را درگیر فکرهای دیگر و ترس از عاقبت گفتن آنها نمی کند. نثل حرفهای روز مره و چیزهایی مثل این.
سپس وارد گفتگوهای چالشی بشو . حرف هایی که برای گفتن شان استرس داری. برای این منظور، به آخر موضوع فکر کن. فکر کن اگر قرار باشد دعواست کنند یا بدتر از آن چه می شود؟ وقتی به بدترین حالت فکر می کنی حالا بداین راحت تر می شود که بدانی اگر حرفت را بگویی آخرش مثلا دعواست یا هر چیز دیگری، پس ترست کمتر خواهد بود چون به قول ضرب المثل معروف: نیست بالاتر از سیاهی رنگ. و بدتر از اینکه دعوات کنند نیست. این در حالی است که اگر حرف نزنی در شرایطی بدتر از حالا قرار خواهی گرفت و اوضاع بهتر نمی شود.
پیشنهاد آخر هم این است که گاهی بدون فکر کردن حرف بزن. بدون اینکه بخواهی به نتیجه و آخر ماجرا فکر کنی، یعنی مجال اینکه بررسی کنی و … را به خودت نده و برو سراغ اصل موضوع و فقط حرفت را بزن و به خودت مدام تکرار کن که از این کار خوشحالی و خودت را تحسین می کنی.
سلام خانم دکتر من روشا هستم و ۱۴ سالمه من الان ۶ ساله که مامان و بابام از هم طلاق گرفتن و من پیش مامانم میمینوم تا همین دوسال پیش هم پیش بابام میرفتم ولی از وقتی که بابام ازدواج کرده دیگه ننیاد پیشم نمیدونم چرا ؟
ولی من میخوام راحت تر با مامانم صبحت کنم میدونین هم دیگه رو واقعا دوست داریم و مطمعنم مامانم درکم میکنه ولی هیچ موقع وقت پیدا نمیکنه یعنی الان مامانم شاغلن از ساعت ۶ صبح تا ساعت ۵ و نیم بعد از ظهر توی کار هستن و بقیه ساعت ها هم خستس نمیتونم باهاش حرف بزنم و وقتی که میام چیزی بگم و باهاش حرف بزنم پشیمون میشم نمیدونم چرا لطفا کمکم کنین مرسی ?
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار:دوست خوبم
چقدر عالی است که رابطه خوبی با مادرت داری و در عین حال او را درک می کنی.
به نظر من لازم آیت حرف هایت را دو بخش کنی. بخشی از خرف ها هستند که می شود به صورت مجازی برایش ارسال کنی، وویس بفرستی، متن بنویسی و خلاصه هر زمان مادر احساس کرد زمان و حال دارد آن را می خواند یا گوش می دهد و اتفاقا این کار شروع خوبی برای ارتباطی است که دنبالش هستی.
بخش دوم
حرف هایی هستند که حتما باید حضوری گفته بشه برای این قبیل خرف ها از قبل با مادرت هماهنگ کن و سوال کن چه زمانی فرصت دارند و چطور می توانی باهاشون صحبت کنی.
این طوری مادر هم حتما وقتی را برای تو در نظر می گیرند.
سلام اتنا هستم و 16 سالمه پدر و مادرم از هم طلاق گرفتن , شش سال اول زندگیم رو پیش مادرم بودم ولی اون اعتیاد داشت و اتفاقات خوبی برام نیفتاد مادرم اهل کرمان بود و منم اونجا بودم تا اینکه تونستم بالاخره با پدرم تماس بگیرم و درخواست کمک کنم , بعد اون اومدم مشهد و تا 7 سالگی پیش مادر پدرم زندگی کردم , زندگی نسبتا خوبی داشتم , تا اینکه پدرم من رو اورد پیش خودش ینی سن 14 , الان با نامادریم یک سری مشکلاتی از قبیل مقایسه من با مامانم و سرکوفت اینکه زیادی هستی و من به خاطر رضای خدا قبولت کردم دارم که البته در لفافه بهم میگه ! مامانم کمپ ترک اعتیاد رفته و حالا فقط به صورت تفریحی تریاک میکشه ! من تصمیم گرفتم برم پیش مادرم زندگی کنم ! اما نمیدونم چطوری این موضوع رو به بقیه توضیح بدم لطفا راهنماییم کنید
پاسخ خانم دکتر سلیقه دار :
دوست خوبم
بابت اتفاقاتی که از کودکی تجربه کردی متاسفم و لازمه بهت بگم که در این سن اغلب نوجوانان با والدین خود به تعارض میرسند و چیزی که بین تو و مادر جایگزین به وجود آمده خیلی عجیب نیست فقط فرقش اینه که تو رفتارها و حرفهای او را به نامادری بودن ربط میدهی و به خودت برداشتهای اضافه بودن و … را میدهی در حالی که ممکن است نوجوان دیگر در چالش بین خودش و مادرش چیزهای دیگری که به آنها حساس است را برداشت کند.
مشخصا پیشنهادم اینه که به بازگشت پیش مادرت فکر نکنی و آن را گزینه درستی در حال حاضر و در این سن تو نمیدونم.
بهتره با کمک پدرت و مادر جایگزین به مشاوره برید و کمک بگیرید که چطور بیشتر به هم کمک کنید و رابطه هاتون را اصلاح کنید. لازمه تکنیک هایی را تمرین کنی که از هر رفتار والدین تصورات خودت را برداشت نکنی و مدام یادآوری کنی که همه نوجوان ها چالش ها و اختلافاتی در زندگی دارند که لزوما راه حل فرار از موضوع نیست بلکه حل کردن مساله است.
سلام خانم دکتر
من آرمیتاام و ۱۴ سالمه
مادرم خیلی بهم فحش میده و همیشه باهام قهره
خیلی خیلی خیلی خیلی اذیتم میکنه و نمیتونم دیگه زندگی کنم
بخدا حالم خوب نیست اصلا با این وضع
همش کتکم میزنه و بهم بدوبیرا میگه
الانم ۳ روز مونده به عید باهام قهره
تروخدا کمکم کنید
با مادر خود مهربان باش عزیزکم