علل بوجود آمدن اختلافات خانوادگی
برای پی بردن به علل بوجود آمدن این مسئله به موارد زیراشاره می شود:
عدم آشنایی به اصول زناشویی: دختر وپسر هرکدام در یک محیط وتحت شرایط به خصوصی تربیت می شوند والدین باید متوجه باشند فرزندان خودرا برای زندگی اجتماعی تربیت کنند. دختران وپسران با اصول زناشویی کاملا” بیگانه بوده وبه همین دلیل در هنگام تشکیل خانواده دچار اختلالات روحی وحالات هیجانی می شوند. در مدارس هیچ گونه آموزشی درزمینه ی زندگی زناشویی داده نمی شودو در محیط خانواده هم این مسئله را به آینده موکول می کنند.عدم اطلاع دختران از شوهرداری منجر به مشاجراتی می شود و جوانان نیز بی تجربه هستند و نمی دانند چگونه باید چرخ زندگی را بچرخانند. بنابراین هردو آمادگی کامل در این زمینه ها ندارندویا ازدواج دختران در سنین خیلی پایین انجام می گیرد در اینجا دو موضوع مطرح است یکی این که والدین باید فرزندان خود را وادار کنند که در امور زندگی نظارت داشته باشند ودیگر این که خود افراد نیز علاقه مند به زندگی باشند.
عدم اعتماد واطمینان طرفین نسبت به یکدیگر: اکثر اختلافات خانوادگی به دلیل همین مسئله به وجود می آید به طوری که زن شوهرش را متهم به ولگردی و خوش گذرانی و بی علاقگی به زندگی می کند و مرد نیز همسرش را به بهانه جویی متهم می کند اگر طرفین نسبت به هم اعتماد کنند دنبال بهانه جویی های بی مورد نمی گردند. نکته ای که باید به آن توجه کنیم این است که اگر این قبیل مردان و زنان به زندگی خود پایبند باشند این مسائل به وجود نمی آید و بسیاری از اختلافات خود به خود حل می شوند. عدم اطمینان و اعتماد طرفین نسبت به یکدیگر نفرت های غیرقابل تحمل را درآن ها ایجاد می کند.
عدم سازگاری: فرد سازگار کسی است که در موارد مختلف و مواقع ایجاد مشکل خودرا نمی بازدو سعی در ایجاد سازش با موقعیت به وجود آمده می کندافرادی نیز در مقابل این دسته پیدا می شوند که به هیچ وجه بادیگران سازگاری نمی کنندودر مقابل دشواری ها پرخاشگرمی شوندوبه انواع انحرافات کشیده می شوند.
عدم گذشت و فداکاری: اگر هریک از طرفین به نوبه ی خود از ایرادات و خرده گیری های بی جادست بردارند مسلما” اختلافات را کاهش می دهند اگردامنه ی اختلافات وسیع باشد به این دلیل است که مردان وزنان در زندگی خانوادگی غرور منفی دارند و گذشت و فداکاری را نوعی حقارت و اهانت به خود می دانند ودر این فکرند که اگر مطیع یکدیگر باشند مغلوب شده اند این طرز تفکر اشتباه است ودر بیشتر موارد هیچ یک از طرفین نمی خواهند بپذیرند که در هر مورد باید نظر دیگری را هم به دست آورند و خودرای و یک دنده نباشند. مسئله ی مشورت وهمفکری در امور و مشکلات زندگی مؤثراست.
تاثیر اختلافات خانوادگی در نوجوان
محیط تربیتی ونحوه ی ارتباط کودک با پدر و مادر در روحیه ی او تاثیر می گذاردواثرات آن بعدا” هنگام بلوغ ورشد دررفتار واخلاق نوجوان ظاهر و آشکار می شود. طفلی که از محبت پدر و مادر برخوردار نیست در اصطلاح به او «مترود» می گویند. طفل مترو د فردی است که پدر ومادر اورا به مؤسسات شبانه روزی کودکان ونوجوانان می سپارند تا از شر او خلاص شوند. اختلافات خانوادگی ومشاجرات موجب افسردگی و عقب ماندگی در کودک و نوجوان در تمام امور به خصوص تحصیلی و شغلی می شود. کودک یا نوجوانی که به علت طلاق و جدایی والدین بی سرپرست شده در محیطی اضطراب آلود و بدون امنیت بزرگ شده و یادگیری های غلط به دست آورده است . بدیهی است در صورت جدایی کودک یکی از دو موجود ضروری برای ادامه ی زندگی یعنی پدر ومادر راکم دارد و این کمبودها به صورت عقده هایی در وجود او می شود یکی از علل جرم در اطفال و نوجوانان نیز همین مسئله است .علل جرم ناشی از یک حالت روحی ، تربیتی یا اجتماعی نیست بلکه حالتی است که از تاثیرات مختلف حالات گوناگون به هم آمیخته ایجاد می شود. نتیجه ی تحقیقات نشان می دهد که انحرافات در کودکان و نوجوانان رفته رفته در حال افزایش است کودکان مجرم اکثرا” از میان محیط های نامساعد و ناسالم خانواده هایشان برخواسته اند . اختلافات خانوادگی ضربه ی روحی شدیدی است برای کودکان و نوجوانان به طوری که سازمان روانی آن ها از هم پاشیده و مختل می شود و از همه مهم تر این که والدین بعداز اتمام مشاجرات خود تمام ناراحتی های خود را روی فرزندان خود خالی می کنندو چه بسا که فرزندان را هم عامل منازعه بین خود و همسرشان می دانند و این گونه فزرندان عقده ی حقارت در درونشان ریشه دوانیده و به هر ترتیبی که شده می خواهند به جبران آن بپردازند.
تاثیر طرد پدر ومادر بر اساس این که یک یا هردوی آن ها اورا طرد کنند در زندگی طفل تاثیر عمیقی دارد و در کودک یا نوجوان ایجاد یک حالت هیجانی و عدم تطابق با محیط و یا طغیان را آشکار می کند و کودک را فردی ضد اجتماعی بار می آورد این مسئله موجب می شود که او رفتارهای نا بهنجار مثل دروغ گویی یا سرقت از خود نشان دهد و همچنین شرایط بسیار نامطلوبی را برای زندگی ، رشد و تربیت نوجوان فراهم می کند. این مسئله باعث ایجاد بیماری های روانی در آن ها شده ؛ این گونه بیماران با ملاحظه ی کوچک ترین فشار و ناراحتی از زندگی بیزار شده و خود را تنها و بی کس احساس می کنند. این قبیل افراد با این شرایط میل عجیبی به خودنمایی دارند. تا زمانی که والدین درگیر مشاجرات خود هستند فرصتی برای ارضاء احتیاجات کودک از جمله احتیاج به محبت ندارند. این نوجوانان زود فریب می خورند .همچنین از لحاظ ظاهری کودکان یا نوجوانانی که در پرورشگاه ها زندگی می کنند دارای خصوصیات جسمی از قبیل لاغری، رنگ پریدگی ، بی اشتهایی و کم خوابی می باشند وقتی نیاز روحی کودک یا نوجوان به محبت برطرف نشود کودک و نوجوان یک احساس کینه و دشمنی با هم ردیفان خود که این نیاز در وجودشان ارضاء شده می یابد و آتش انتقام در دل او شعله ور می شود و می خواهد عقده های خود را به هر صورت که شده بر دیگران خالی کند. این قبیل افراد نمی توانند با همکلاسان خود سازگار باشند و اغلب یک حالت تهاجمی نسبت به آن ها دارند.
همانندسازی: طفل در حال رشد متوجه می شود که ارزش او از نظر مردم تا حدی وابسته به خانواده و سایر گروه هایی است که به آن ها تعلق دارد. مقام پدر، وسعت خانه و شخصیت او دخالت دارند. مبالغه در باره ی قدرت یا ثروت پدر ، وسیله ی بالابردن شخصیت و اعتبار او می شود. این مکانیسم به نام همانندسازی خوانده می شود و بعد شدیدتر می شود این مکانیسم بیشتر مورد استفاده ی مجرمان و بیماران روانی است. کودک در حین رشد حالات و روش های رفتار والدین با اشخاص دیگری را که با آن ها تماس دارد جزیی از خود می کند. مکانیس همانندسازی در رشد سوپراگو (یا من برتر) نقش مهمی دارد. گاهی کودک یا نوجوان رفتار غلط پدر یا اطرافیان را جزیی از خود می کند مسئله اینجاست که کودک و نوجوان همیشه والدین خود را نمونه ی کامل می داندو اعمال آن ها را کورکورانه تقلید می کند حال پدر و مادری که روابط نامناسب داشته و در حال نزاع با یکدیگر باشند رفتارشان به همان ترتیب و بر اساس مسئله ی همانندسازی در ساختن شخصیت و روحیات طفل مؤثر است.
مسئله ی طلاق و فرزندان
« تعداد کودکانی که به دور از خانواده ی طبیعی و تحت سرپرستی یک والد زندگی می کنند با بالا رفتن میزان طلاق افزایش یافته است اطفالی که در سنین 6-3 سالگی هستند در مرحله ی ادیبی و قبل از آن واکنش های شدیدتر ناشی از این فقدان را به صورت احساس رنج ، افسردگی و اختلالات رفتاری پیدا می کنندو مسئله ی طلاق برایشان غیرقابل درک است و فکرشان شدیدا” به این مسئله مشغول می شود و گاهی فکر می کنند شاید والدین آن ها ایشان را هم طلاق دهند و اکثریت این اطفال در یادگیری ها و مهرت هایی که پیدا کرده اند تنازل می کنند. نوجوانان در مرحله ی بلوغ می توانند این مسئله را درک کنند ولی ممکن است هنوز دل آزرده و خشمگین شوند یا خود را کنار کشیده و بی تفاوت باشند یا طرف یکی از والدین را بگیرند.»
تاٌٍثیراختلافات روی شخصیت نوجوانان
فرزندان مبانی تربیت خود را از خانواده می گیرند. اگر خانه محل ناامنی باشدو یا جریان تربیت در آن برخلاف جریان موردنظر باشد بازده آن منفی است حتی در مواردی ممکن است عارضه آفرین باشدهمه ی جریاناتی که در خانواده و در حضور کودکان می گذرد در ساختن آن ها مؤثراست. خانواده ها با اختلافاتی که با هم دارند عالما” برپیکر شخصیت نوجوان ضربه وارد می کنند چون محیط نا آرام خانواده زندگی را به فرزندان سخت کرده و آرامش روان را در آن ها از بین می برد. پدر و مادر باید بر اعصاب خود مسلط باشند، حیات و روابط والدین با هم در رنگ دادن شخصیت کودکان خیلی مهم است و آن چه که در خانواده می گذرد و فرزندان آن ها را می بینند بر خلق وخوی آن ها تاثیردارد مسلم است که خانواده ای که دارای اخلاقی خوش و روابط غیرانسانی با هم باشند فرزندان ناسالمی را پرورش خواهند داد که همه ی عمر خود را شاهد اختلافات ، درگیری ها و خودکامگی های پدران و مادران بوده اندو از امنیت روانی برخوردار نیستند. بروز این اختلافات موجب ایجاد نفرت در فرزندان نسبت به والدین می شود چنین فرزندانی دارای خصوصیات بهانه گیری ، حسادت ، خجالتی بودن هستند و از روحیه ای ضعیف برخوردارند این مسئله حال و حوصله ی درس خواندن و بازی و تفریح را از آن ها می گیرد. این در گیری ها گاهی باعث پیدایش اضطراب در فرزندان است که خود بر سلامت روان ورشد اخلاقی نوجوانان تاثیرات منفی بر جای می گذارد. در بعضی موارد آن ها جاهلانه برای بازیافتن سلامت خود و ایجاد تعادل در خویشتن خود ، تن به انحراف جنسی هم می دهند در محیط ترس و وحشت خانواده شخصیت و تمایلات این فرزندان نادیده گرفته می شود . فرزندان از مبارزه ای که بین والدین به وجود می آید رنجور می شوند و احساس می کنند. که باید از یکی از آن ها طرفداری کنند اما نمی دانند از کدامیک ؟! و این مسئله باعث ایجاد اختلالات روحی در آن ها شده و انحرافات زیادی را در آن ها ایجاد می کند. همچنین این نوجوانان در جنبه ی عاطفی رشد نمی کنندو زمانی این امر باعث بر هم خوردن انضباط در آن ها می شود.همچنین یک حالت نافرمانی به خود می گیرندو یا یک حالت تملق و چندرنگی تا بتوانند آتش اختلاف بین والدینشان را خاموش کنند و یا در اثر حساسیت و هیجان شدید به طرفداری از یکی از آن ها می پردازند.»
ارتباط اختلافات با بزهکاری
امروزه جرم شناسی و سایر علوم وابسته به آن بر مبنای تحقیقات علمی و بررسی های تجربی ، بزهکاری اطفال و نوجوانان را در اغلب موارد ناشی از علت هایی مثل نقائص ارثی ، بیماری های اوان کودکی ، اختلالات و برخوردهای خانوادگی و فساد و تباهی محیطی که طفل در آن رشد کرده می داند.
پروفسورهویر1 در مورد علل یزهکاری می نویسد نزدیک به 80 یا 90% از اطفال مجرم متعلق به خانواده هایی هستند که بر اثر اختلافات خانوادگی وضع آن ها مغشوش بوده، البته این مسئله هر چند که به تنهایی علت مستقیم ارتکاب جرم نیست ولی زمینه سازی است برای پیدایش سایر عوامل جرم زا. در بررسی های جرم شناسی به خصوص جرم شناسی بالینی تمام جوانب در نظر گرفته می شود. تحقیقات ابتدا روی سوابق خانوادگی کودک و نوجوان ، عیوب و نواقص ارثی او شروع می شود همین طور اطلاعاتی در باره ی اطرافیان ، محیط خانوادگی و اثراتی که این محیط در دوران کودکی در زمان تکوین شخصیت اولیه در طفل به جای گذاشته انجام می گیرد. طفل از اوان کودکی علاقه مند است مورد محبت واقع شودو در کانون خانوادگی همیشه از امنیت و آرامش برخوردار باشد. حضور پدر و به خصوص مادر در خانواده برای ارضای این نیاز ضروری است. محرومیت از محبت مادری در سنین 15-6 ماهگی موجب عدم تعادل در رشد و نمو کودک می شود.
خلاصه ونتیجه گیری
با توجه به آن چه گفته شد خانواده یک عنصر اصلی جامعه است که طفل را می سازد و برای زندگی آتی او را آماده می کند. این خانواده است که می تواند از نوجوان یک موجود نمونه و بهترین بسازد و یا همچنین باعث کشانیدن او به انحراف و فساد شود . بنابراین خانواده ها در این مرحله ی حساس باید مواظب رفتار خود باشند و کوچکترین خطا سبب پرت شدن نوجوان از مرحله ی پرتگاهی او می شود. چون موقعی که کودک از خانواده ناراحتی دید و نتوانست حرف های خود را به خانواده که محرم ترین افراد به او هستند بزند . بنابراین رو می آورد به نوجوانان و بچه های دیگر که آن ها نیز بر اثر نرسیدن پدر و مادر به آن ها به این راه ها کشانده شده اندو آن ها نیز به آن راه کشیده می شوند، چون همان طور که می دانید کودک و نوجوان مانند پولک ویا یک کاغذ تمییز می باشد که اگر از آن مواظبت نشود باعث از بین رفتن آن ها می شود. بنابراین بیشترین توجه والدین از بچه ها در این دوران باید باشد.