راهنمای مطالعه
زندگینامه هانس کریستین اندرسن
نام من هانس کریستین اندرسن است و در دوم آوریل سال ۱۸۰۵ در شهر اودنسه دانمارک به دنیا آمدم . پدرم کفاش کم در آمدی بود. مادرم”آن ماری آندرسن داتر “مجبور بود در خانه های دیگران کار کند تا کمک خرج خانه باشد . مواقعی که در خانه بود بارها داستان سختی هایی را که در دوران کودکی اش کشیده بود، برایم تعریف می کرد. از این که چه طور به خاطر فقر و تنگدستی مجبور بود بیرون از خانه کار کند. یک روز که نتوانسته بود پولی به دست آورد همه روز را درگوشه ای از خیابان نشسته و گریه کرده بود.
داستان های شیرین پدر
پدرم سواد چندانی نداشت، اما به خواندن داستان ها و ادبیات نمایشی به خصوص کتاب های شکسپیر و تئاترهای ویلیام علاقه زیادی داشت . شب ها که خسته از کار روزانه به خانه می آمد با علاقه داستان هایی را که خوانده بود برایم تعریف می کرد . هر وقت که در خانه تنها می شدم با چند عروسک چوبی که ساخته دست مادرم بود، سعی می کردم صحنه نمایشی درست کنم و داستان هایی که از پدرم می شنیدم را اجرا کنم . تحصیلات ابتدایی را به سختی اما با موفقیت گذراندم .
11 ساله بودم که پدرم را در اثر بیماری و ضعف بدنی از دست دادم . با مرگ پدرم ، روزگار خوش شنیدن افسانه ها در خانه فقیرانه اما گرم و پر از مهر و محبتمان هم تمام شد. به خاطر کمک به مادرم مجبور شدم مدرسه را رها کنم و وارد بازار کار شوم . ابتدا شاگرد بافنده ، بعد شاگرد خیاط، و در آخر کارگر کارخانه تنباکو و… شدم. اما متاسفانه من برای بی رحمی های بازار کار ساخته نشده بودم. به همین علت به مدرسه مخصوص فقیران و یتیمان رفتم و تا 14 سالگی در آن جا به تحصیل پرداختم .
علاقه ام به تئاتر
من به تئاتر علاقه زیادی داشتم. حتی در طی تحصیلاتم در گروه های مختلف تئاتری شرکت کرده بودم. روزی یکی از دوستانم به من خبر داد که در تئاتر شهر کپنهاک بازیگر استخدام می کنند . با شنیدن این خبر نور تازه ای از امید در دلم روشن شد. در چهارم سپتامبر 1819تنها به آن جا رفتم. امیدوار بودم که در تئاتر آن شهر برای بازیگری پذیرفته شوم ، اما موفق نشدم . ولی خوشبختانه توانستم با حمایتهای فردی به نام”یوناس کالین” در مدرسهی” گرامر “در اسلاگلس مشغول به تحصیل شوم. وی تمام مخارج مدرسه را شخصاً به عهده گرفت .
چاپ اولین داستانم
قبل از رفتن به این مدرسه با حمایت های او توانستم اولین داستان خودم را به نام” شبح پالتاتکوز” در سال ۱۸۲۲منتشر کنم . بعد از آن تا سال ۱۸۲۷ در دو مدرسه اسلاگلس و السینور درس خواندم. سعی کردم زبان های انگلیسی، آلمانی و اسکاندیناوی را یاد بگیرم. در 22 سالگی تحصیلاتم را با موفقیت به پایان رساندم . بعد از آن با جدیت، شعرگفتن ، نوشتن داستان و نمایشنامه، طراحی و کاردستی با کاغذ و قیچی را که از مادرم یادگرفته بودم شروع کردم . با مختصر درآمدی که داشتم به تعدادی از کشورهای اروپا سفر کردم و زندگی مردم این کشورها را از نزدیک دیدم .
آشناییم با نویسندگان معروف
خوشبختانه در این سفرها با نویسندگان معروفی مثل : ویکتور هوگو، والتر اسکات، چارلز دیکنز، الکساندر دوما، بالزاک و برادران گریم آشنا شدم. واقعا از تجربیات و آثار آن ها بهره های زیادی بردم. ارمغان این سفرها، افسانه ها و داستان هایی بود که در مجموعه ای به نام «افسانه ها و سرگذشت ها» چاپ کردم.
کتاب(افسانه های پریان برای کودکان)
شش سال بعد یعنی درسال 1833 نوشته ها و شعرهایم در دانمارک مورد توجه قرار گرفت. حکومت دانمارک هزینه سفرهای مرا را پذیرفت . حتی از من خواست تا تجربه سفر هایم را جمع آوری و منتشر کنم . از آن به بعد زندگی من از نظر مالی تغییر کرد و این درست زمانی بود که متاسفانه مادرم، را از دست دادم . از آن به بعد سعی کردم با زبانی ساده اما قدرتمند، به دور از خشونت و پرده دری ، آرزوهای مردم سراسر جهان را به آثار ادبی تبدیل کنم. به همین دلیل اولین کتابم را به شیوه قصه گویی برای کودکان به نام « افسانه های پریان برای کودکان» در سال 1835 چاپ کردم . چون این کتاب با دیگر آثارم تفاوت بسیار زیادی داشت، بسیار مورد استقبال قرار گرفت و بارها تجدید چاپ شد .
واکنش منتقدین و نویسندگان
مردم به داستان های من علاقه زیادی نشان می دادند و این موضوع باعث دل گرمی بیشتر من می شد. بعد از آن داستان دیگری به نام « ویلون نواز تنها» و «بدیهه سرا» را چاپ کردم . این موفقیت ها و شهرت ها متاسفانه، منتقدین و نویسندگانی را که سال ها خون دل خورده و در مکاتب مختلف درس خوانده بودند به شدت عصبانی کرد. تا آنجا که هر روز مقاله ای علیه من منتشر می کردند. بعد از مدتی ناچار شدم از وطنم مسافرت کنم و در هر کشور اروپایی مدتی بمانم و افسانه هایم را تکمیل کنم. از آن به بعد افسانه های دیگری از این مجموعه را منتشر کردم. در سال ۱۸۶۷ به پاریس رفتم و مورد استقبال بی دریغ محافل هنری و مردم قرار گرفتم .
آثار
از معروفترین داستانهای هانس کریستین اندرسن میتوان از پری دریایی کوچولو، بندانگشتی، جوجه اردک زشت، زندگی من، ملکه برفی، دخترک کبریت فروش و لباس جدید امپراتور نام برد. داستانهایش به ۱۵۰ زبان ترجمه شدهاست. همچنان میلیونها نسخه از آنها در سراسر جهان چاپ میشود. او حدود 220 داستان تخیلی نوشته است.
روز جهانی کتاب کودک
در بهار سال ۱۸۷۲ هانس کریستین اندرسن بر اثر حادثه ای به شدت صدمه دید. قبل از مرگش با یک آهنگ ساز درباره موزیک مراسم تدفینش صحبت کرده بود. هانس چنین گفته بود : “بیشتر کسانی که در مراسم تدفین مرا بدرقه خواهند کرد کودکان هستند. ضربات موسیقی را برای قدمهای کوچکشان هماهنگ کن”. قبل از مرگش اقدام به ساختن مجسمهای از او شده بود. سرانجام هانس کریستین اندرسون در سال ۱۸۷۵ درگذشت.زاد روز آندرسن روز جهانی کتاب کودک نام گذاری شده است.
رقیه مستقیم
اختصاصی نشریه اینترنتی نوجوان ها
من یه کتاب ازایشون دارم که اسمش”۱۱۱قصه ازهانس کریستین آندرسن”هستش.
من بسیار بسیار کتاب هایشان را دوست دارم . و اگر می شود به من بگویید که چه طور می شود ثبت نام کنم . چند بار سعی کردم نشد . لطفا دبیر محترم توضیح دهید که چه کار باید بکنم . من این سایت را بسیارررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر زیاد دوست دارم .